مادر شهیدان فتح الله و حجت الله عرب سرخی پیشتر گفته بود دل مادر تنها سلاحی است که تمام تاریخ دردهایش را به دوش کشیده و نگذارید که دل شکسته اش را راهی خانه خدا کند. یعنی امشب دل شکسته مادر بزرگ به همراه فرشتگانی که برای نزول قرآن به زمین آمده اند، به آسمان خواهد رفت؟…

 

امشب که قدرش به هزار شب است، دلم پرپر می زند برای آن ساجده ای که در این هزار هزار روز و شبی که از قدر خرداد گذشت هر روز دانه تسبیحش بر نام یکی از عزیزانش ماند تا نوبت به خودش رسید. همان گاهی که او امن یجیب می خواند تا یکی از یاران پدرش از زندان به در آید و جشن ظفر برپا کنند، دخترک نمی دانست که در این زمانه بی مرام بعد از پدر نوبت به دختر می رسد.

دلش هر روز هزار پاره می شد از دوری پدر و عموهایش، مادر را می دید که چه مصمم ایستاده و دخترکان را دلداری می دهد. چهار سال هر دوشنبه زندان شده بود میقات و میعاد. پدر که زخم جبهه بر تن داشت و داغ یاران بر دل در اوینی که قرار بود دانشگاه شود، چهار سالی مشق عاشقی کرده بود تا فارغ شود از همه تعلقاتی که می توانست او را به دنیایش وابسته کند.

پدر به راحتی فراق فرزند و خانواده را یک بار در جوانی و دگر بار در میانسالی تجربه کرده بود، اما باورش نبود که امروز دخترش را بدرقه همان دانشگاهی کند که تازه از آن فارغ شده. ساجده هم شاید باید مشق خود را در این تکه از زمین که سالهاست پر است از عاشقان و دلسوختگان تمرین کند تا رسم “بزرگی” بیاموزد و نرد “عاشقی” ببازد.

امشب که هزاران فرشته قرآن را به زمین می آورند، مریم بانو جگرگوشه اش را به قرآن می سپارد و او را راهی مکانی می کند که معبر هفتگی آنهاست در همه این سالهای سختی و ابتلا.

صبا که دیگر عادت کرده بود به سربالایی اوین هم برای روزهای بلند تابستان خود برنامه ریزی می کند که مامان ساجده را از پشت آن اتاقک شیشه ای ببیند و به جای اینکه مادر قصه گوی شب های کودک خود باشد، این بار دخترک قصه هفته خود را از آن گوشی جرم گرفته برای مادرش واگوید و با دستان کوچکش غبار را از شیشه بزادید. شیشه کدری که این روزها ساجده دلش می خواهد حائلی باشد بین او و دخترکش تا صبا نم نمک اشک را بر چهره مادر نبیند و خوشحال باشد که ساجده رفته پیش دوستان قدیمی اش و دور هم ایام خوبی دارند و کلی برنامه ریزی کرده اند برای این روزهای داغ تابستانی و شب هایی که قدرش هزاران شب است.

مادر بزرگ را اما نمی دانم طاقت خواهد داشت یک بار دیگر از آن سربالایی خود را به دخترک دربندش برساند یا نه باز این مادر شهید نفسش در همان اول راه تنگ می شود و توان بالا رفتن از این همه بلندی را ندارد. مادر بزرگ دلدار است اما داغدار. داغ دو شهید بر دل دارد و فراق فیض الله اش را برای چهار سال. در آن سالها از نامردمی ها گلایه مند بود و باورش نبود که یاران دیروز، زندانبانان امروز فرزندانش باشند.

حالا باید به مادر بزرگ چه بگویند که سلاحش را از نیام بیرون نکشد؟! مادر شهیدان فتح الله و حجت الله عرب سرخی پیشتر گفته بود دل مادر تنها سلاحی است که تمام تاریخ دردهایش را به دوش کشیده و نگذارید که دل شکسته اش را راهی خانه خدا کند. یعنی امشب دل شکسته مادر بزرگ به همراه فرشتگانی که برای نزول قرآن به زمین آمده اند، به آسمان خواهد رفت؟

امشب آیا سه مادر، ساجده با مادر و مادربزرگش با هم جوشن کبیر را زمزمه خواهند کرد و به “سامع الشکایا” که رسیدند، همه درد دل و شکایات خود با معبود خواهند گفت؟! امشب که همه درهای آسمان خدا تا طلوع سپیده گشوده می شود، آیا دعای صبا هم به گوش “مطلق الاسرا” خواهد رسید؟! و او در آغوش مادر خواهد خفت شبی را که بلندتر از هزاران شب است؟!

ساجده! امشب همه با هم “امن یجیب” می خوانیم و هنوز امید داریم که درها گشوده شود و دعاها به استجابت برسد…… اللهم فک کل اسیر…. اللهم رد کل غریب…. مثل تو که امید داشتی در آن همه سیاهی، دانه تسبیح می چرخانیم به نام همه‌ بزرگی ها. به نام همه‌ اسم‌های اعظم خدا. به نام همه‌ مردان و زنان. “امن یجیب مضطر اذا دعاه و یکشف السوء” را زمزمه می کنیم و باور داریم هنوز به آخر نرسیده سیاهی می رود و سپیدی به فجر قدر می نشیند. مادر بزرگ هم با صبای کوچک دارد تسبیح می گرداند با چشم‌های پر از عشق و دلهایی پر امید تا شاید به نام ساجده برسد، آمین بگویید!

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com