صمد بهرنگی، اگر بود، امروز ۷۵ ساله میشد. اسم صمد بهرنگی من را بلافاصله میبرد به شبهای تابستان بیست و چند سال پیش و پشتبام و خواندن اولدوز و کلاغها، اولدوز و عروسک سخنگو، کچل کفترباز، ۲۴ ساعت در خواب و بیداری، دومرول دیوانهسر، کوراوغلو و کچلحمزه و … زیر چراغ نه چندان پرنور خرپشته.
یادم است که هم من و هم خواهر بزرگم خیلی از خواندن داستانهایش کیف میکردیم و قاعدتا بچههای الان هم باید دوستشان داشته باشند. داستانهای صمد (بعد از دورهای ممنوع بودن) به شکلهای مختلف در این سالها منتشر شده. چند ماه پیش انتشارات نگاه همه داستانهای مهمش را در یک کتاب به نام قصههای بهرنگ و به گفته خودشان با ویرایش جدید منتشر کرده که به نظر میآید مجموعه تر و تمیزی باشد (من هنوز خود کتاب را ندیدهام ولی امروز دارم میروم که بخرمش).
به بهانه تولد صمد این آهنگ زیبا را هم که اعضای سازمان فداییان خلق در اردیبهشت ۵۸ اجرا کردهاند، دوباره اینجا میگذارم:
ای تو پیشاهنگ رفتن در شب سرد زمانه
در ارس چون گل نشانده گرمی خونت نشانه
ببین صمد که راه تو شد ره هر رودخانه
کلام تو، کتاب تو، میرود خانه به خانه
ماهی کوچک در رهت پویا
دل پر از کینه، جان پر از پیکار
تا که بگشاید راه دریا را
میستیزد با مرغ ماهیخوار
آتشی در دل، شعلهها در خون
میرود بیدار، میرود هوشیار
ای که هر موج ارس را باشد از خون تو پیغام
ماهیان جویباران میشناسندت به هر نام
ببین صمد که راه تو شد ره هر رودخانه
کلام تو، کتاب تو، میرود خانه به خانه
قصههای تو راه آزادی
بازتاب رنج، انعکاس کار
ماهی کوچک راهی دریا
میستیزد با مرغ ماهیخوار
آتشی در دل، شعلهها در خون
میرود بیدار، میرود هوشیار
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.