اگر کسی از اهل فرنگ در میان کاروانی بود که به تهران قاجار نزدیک میشد، حتماً از دیلماجش میپرسید آن بنای عظیم که از این فاصلهی پنج فرسخی پیداست چیست. بنای چهارطبقهی تکیه دولت (سه طبقه و یک طبقه سرداب) که پس از پنج سال عملیات ساختمانی بالاخره در سال ۱۲۴۸ شمسی تکمیل شد، با مساحتی حدود دو هزار و هشتصد متر مربع، بزرگترین بنای عهد ناصری بود. چنین ابعادی، بیش از آن که مایهی افتخار و رکوردزنی باشد، خبر از تجربهای نو در زندگی شهری و مدنی مردم تهران میدهد.
هرگز تا پیش از ساخت تکیه دولت، این تعداد از مردم اینچنین در یک بنا گرد نیامده بودند. در واقع، احتمالا نخستین بار است که چیزی در حدود ۲۰ هزار نفر (بیش از یکدهم کل جمعیت تهران در آن زمان) از صبح تا غروب «زیر یک سقف» گرد میآیند. آگورای تهران بالاخره در کنار دارالخلافه (نهاد قدرت) و مسجد جامع (نهاد مذهب) و بازار (نهاد اقتصاد) و دارالفنون (نهاد آموزش)،
صاحب مکانی برای تجمع و فرهنگ میشود (مکانی برای تعزیه به عنوان آیینی فرهنگی که البته هنوز مانده بود تا ذیل هنر و نمایش گنجانده شود). گرچه بستنشینی انفرادی در اماکن مذهبی پیشتر وجود داشت، به نظر میرسد تمرین گردآمدن در تکیهدولت بود که مشقی برای تهرانیها شد تا دستجمعی برای تأسیس عدالتخانه تحصن کنند. تهرانیها البته در تکایای بزرگ جمع میشدند تا تعزیه ببینند،در تکیه دولت اما میشد علاوه بر منظرهی (spectacle) حماسیِ انبوهِ عملهی تعزیه، تماشاگرِ خودِ این تجمع نادر ِجمعیت بود.کثرت اشارات به تکیهی دولت در خاطرهنویسیهای قاجار ناشی از همین تجربهی منحصربهفرد بود. تهرانیها تجربهای جدید از حضور در فضا را از سر میگذراندند.
هرگز تا پیش از ساخت تکیه دولت، این تعداد از مردم اینچنین در یک بنا گرد نیامده بودند. در واقع، احتمالا نخستین بار است که چیزی در حدود ۲۰ هزار نفر از صبح تا غروب «زیر یک سقف» گرد میآیند. آگورای تهران بالاخره در کنار دارالخلافه و مسجد جامع و بازار و دارالفنون، صاحب مکانی برای تجمع و فرهنگ میشود
شکل کلی تکیهی دولت منشعب از معماری مرسوم کاروانسراها و تکایا بود که ایرانیها پیشتر هم تجربهاش کرده بودند (هر چند در مورد شباهتش به آمفی تئاتر ورونا هم اقوالی وجود دارد)، اما همین تغییر کمّی در مقیاسها باعث تأثیری کیفی بر تجربهشان میشد. در عین حال، برخلاف تکیههای محلی که اختصاص به جماعتی مشخص داشت، در تکیهی دولت میتوانستی با انبوهی «غریبه» روبهرو شوی و نیز در پیوندهای آیینی با آنها مشارکت کنی. دستههای مناطق مختلف، تعزیهخوانان شهرهای گوناگون، زنانی که به غیر از اینگونه مناسبتها از خانه خارج نمیشدند، همگی در محوطهی تکیهی دولت در روابطی تازه با هم جوش میخوردند. شکلگیری و ویرانی تکیهی دولت، بزرگترین تماشاخانهی تاریخ ایران، چیزی بیش از ظهور و محو یک بنا است.
۲
به زعم عمدهی مستشرقینی که تکیه دولت را در دوران قاجار دیده بودند، این بنا به تقلید از رویال آلبرت هال لندن ساخته شده که ناصرالدین شاه در سفرش به بریتانیا دیده بود. فارغ از صحت این مدعا، پیگیری چنین مقایسهای میتواند روشنگر باشد. احداث تئاتر آلبرت هال لندن با سرمایهی حاصل از سود بنای کریستال پالاس (عمارتی که با شیشه و آهن و برای میزبانی نخستین نمایشگاه جهانی در سال ۱۸۵۱ساخته شد) میسر گشت؛ بدین ترتیب، نه تنها هزینههای آلبرت هال حاصل سود حیرتانگیز توسعهی صنعتی بود، بلکه خودِ بنا هم بدون آن دستاوردهای فنی ناممکن بود.
ساختمان تکیه دولت که تقریباً همزمان با آلبرت هال بنا میشد با صدوپنجاه هزار تومان پول خزانهی خالیِ دولت بنا شد و با همان شیوه و مصالح مرسوم، یعنی آجر. البته در تزیینات داخلی و کاشیکاری و امثالهم چشمنواز بود، اما اگر میخواستی سقفش را مطابق معمول با آجر و به شیوهی مرسوم طاقضربی بسازی باید یکدوجین ستون تعبیه میکردی. احداث بنایی به عظمت تکیه دولت نه فقط به خاطر هزینهاش بلکه به دلیل ناهمخوانیاش با امکانات فنی معماری زمانهاش جاهطلبانه مینمود. تکیه دولت همان چیزی را کم داشت که ناصرالدین شاه مدام در توصیف چندین بنا در سفرنامهاش، به آن اشاره میکند: آهن.
برخلاف گواه مستشرقین، اما، ساخت و ساز تکیهی دولت پیش از سفر ناصرالدین شاه به فرنگ شروع شده بوده است. گویا پیریزی تکیهی دولت بر خاک معمولی از همان ابتدا مشکلساز میشود، اما در نهایت این سقف بنا است که همچون مسألهای تا چندین نسل ادامه پیدا میکند. روزنامه ایران ۱۲۹۴ قمری، ده سال پس از احداث بنا، مینویسد «[تکیه دولت] همه از آجر است و هشت نیمدایره از چوبهای کلفت و آهن برای سقف ساختهاند که در صنعت نجاری آن بسیار مهارت به کار رفته چرا که طاق زدن در محوطهای به این وسعت خیلی کار عجیب و غریبی است. در ایام محرم پارچه از کرباس به روی طاقهای چوبی میکشند که از باران و آفتاب محفوظ باشد». (به نقل از تهران به روایت تاریخ، مسعود نوربخش).
نکته اینجاست که چطور مشروطه موفق نشد تجدد فرهنگی را به درون تکیهی دولت بیاورد؛ و البته چطور نوسازی پهلویمآبانه باعث شد مکانی که میتوانست محلی برای یک «سنت» زنده، یعنی آیین نمایشی تعزیه، باشد ویران شود تا دو دهه بعد در جشنهای دو هزار و پانصد ساله، کاریکاتوری از آن در قالب «میراث»ی موزهای برای مهمانان خارجی به نمایش درآید
آهنی که این روزنامهی دولتی با لاف از آن یاد میکند درواقع چفتوبستهایی بوده برای اتصال دیرکهای چوبی نیمدایرهای در رأس گنبد. توصیف کارلا سرنا، مستشرق ایتالیایی، گویاتر است: «احداث گنبد یا سقف روی چنین بنای عظیمی کار بسیار خطیری بود، بهخصوص در ایران که آهن و روی و شیشه یافت نمیشود.بعد از تحمل هزاران مشقت، بالاخره موفق شدند سه تیر چوبی بسیار بزرگ که سر آنها را با نوارهای آهنی محکم به هم وصل کرده بودند، از بالای ساختمان گذرانده و طاق چوبی زمختی در آن بالا درست کنند».
در زمان مظفرالدینشاه چون فشار این سقف بر دیوارهای آجری باعث تخریب بخشی از طبقهی فوقانی شده بود، یک طبقه از ارتفاع ساختمان کاستند (و تنها تصویر به جا مانده از شکل اصلی و اولیهی تکیه دولت همانی است که کمالالملک ترسیم کرده) و این بار مهندسی فرانسوی مأموریت یافت برای بنای دو طبقه (که یک طبقه سرداب هم زیرش بود) سقف بزند. او دوازده ستون هلالی آهنی را که با پیچ و مهره به هم وصل میشدند با خود از فرنگ آورد (عکس سیاه و سفید).
جنازهی مظفرالدین شاه را پیش از دفن به تکیه دولت آوردند و تعزیههای این مکان هنوز در دوران محمد علی شاه هم آنقدر رونق داشت که در جریان یکی از آنها بر اثر ازدحام جمعیت چندین نفر تلف شوند. وقتی در روزهای اوج مشروطه، در تجمع هواداران محمد علی شاه، منبرِ تکیه دولت را به میدان توپخانه بردند تا شیخ فضلالله نوری علیه مشروطه وعظ کند، عملاً تنها نشان مذهبی تکیه دولت از آن خارج شد تا سیمای دنیوی فضای تکیه هویدا شود. با انقلاب مشروطه، این مکان میتوانست یکسره به تسخیر مردم/نمایش درآید، اما هنرمندان ْ «فنِ شریفِ دراما» را در مکانهای دیگری میجستند چون آنچه دربارهاش شنیده بودند نیازمند صحنهای یکسویه بود.Takiyeh-e_Dowlat1
تکیه دولت تقریباً متروک ماند تا این که در واپسین روزهای سلطنت مشروطهی قاجار و کمی پیش از کودتای سردار سپه (رضاشاه آینده)، تکیه دولت «مرمت میشود و پوشِ آن که در انبار داشت میپوسید در میآید و اصلاح میشود و طاق تکیه را میپوشاند و برای دفع باران، پوش مشمعی بر آن افزوده میگردد. غرفههای تکیه دولت میان ولایتها و ایالتهای ایران وتجار و اصناف طهران تقسیم شده به زودی پر از اجناس نفیس شده مزین میگردد. تأسیس نمایشگاه امتعه [کالاهای] وطنی برای اولدفعه هیجان غریبی در ولایتها و مراکز تولید کرده، نمونهی بهترین امتعه ایران برای نمایش دادن حاضر میشود» (حیات یحیی، یحیی دولتآبادی، ج۴، ص ۳۰۲).
بدین ترتیب، تکیه دولت که از مشروطه به بعد دیگر حتی برای «نمایشِ» آیینی از رونقافتاده هم به کار نمیرفت، حالا به محل «نمایش» کالاهای وطنی تبدیل شده بود. اگر روزگاری تزیینات غرفههای تکیه دولت مایهی فخرفروشی شاه و ملاکان بود، حالا کالاهای مناطق مختلف جلوهگری میکردند. تکیه دولت هم همچون آلبرت هال لندن بالاخره با روابط جدید تولید پیوند خورد،
اما به شیوهای معکوس. اگر در لندنْ مازادِ حاصل از صنعت به فرهنگ سرازیر میشد تا باورهای جدید بسازد، در تهرانْ فرهنگ بود که باید تبدیل به «صحنِ» نوسازی و صنعت میشد. این تفاوت هنگامی مشخصتر میشود که به یاد آوریم پس از این نمایشگاه، «تکیه دولت و نواحی آن، که بعد از ویرانماندنها صورت آبادی به خود گرفته بود، مورد استفاده دولت نظامی واقع گشت برای کارهای عمومی» (همان) و بعد در دوران پهلوی دوم، در سال ۱۳۲۵، تخریب شد تا جای خود را به بانک ملی شعبهی بازار بدهد.
سقف تکیه دولت شاید میتوانست به مثابهی یک مسألهساز جدی گرفته و به پروژهای تبدیل شود برای تفکر دربارهی نوسازی ایران. حتی تکیهدولتِ نیمهمخروبه هم میتوانست همچون پرسشی پیش رویمان باشد، برای ما که معمولاً انبوهی جواب در جیب داریم اما در اولین فرصتْ هر نشانی از شکستها و سؤالها را پاک میکنیم
صرفنظر از قاجارستیزی شهریِ دولتهای پهلوی، شکل غریب دولت مدرن در ایران (که شاهان طرفدار مدرنسازیاش بزرگترین زمینداران کشور بودند و درآمد نفت آنها را از پول مالیات و در نتیجه حمایت طبقه متوسط شهری بینیاز کرده بود) باعث شد دست طبقه متوسط شهری هم از تکیه دولت کوتاه شود. تکیه دولت، این تنها پایگاه فرهنگی آگورای تهران، قربانی بدهبستان دولت و بازار شد.
مسأله فقط بر سر تخریب «ساختمان» تکیهی دولت نیست، (چرا که خروج «سنّت» آیینی/نمایشی از این مکانْ پیشتر حکم مرگش را داده بود)، ولی نکته اینجاست که چطور مشروطه موفق نشد تجدد فرهنگی را به درون تکیهی دولت بیاورد؛ و البته چطور نوسازی پهلویمآبانه باعث شد مکانی که میتوانست محلی برای یک «سنت» زنده، یعنی آیین نمایشی تعزیه، باشد ویران شود تا دو دهه بعد در جشنهای دو هزار و پانصد ساله، کاریکاتوری از آن در قالب «میراث»ی موزهای برای مهمانان خارجی به نمایش درآید.
سقف تکیه دولت شاید میتوانست به مثابهی یک مسألهساز (problematic) جدی گرفته و به پروژهای تبدیل شود برای تفکر دربارهی نوسازی ایران (یا دستکم همچون قناسیِ برج پیزا، در حکم سؤال و مسألهای مجسم باشد). حتی تکیهدولتِ نیمهمخروبه هم میتوانست همچون پرسشی پیش رویمان باشد، برای ما که معمولاً انبوهی جواب در جیب داریم اما در اولین فرصتْ هر نشانی از شکستها و سؤالها را پاک میکنیم.قاجارها نه میتوانستند برای تکیهدولت سقف بزنند و نه میتوانستند مردم ایران را زیر «سقف» یک حکومت ملی جمع کنند. حکومت قاجار با وجود ایجادِ اندک دمودستگاه بوروکراتیک، تا دم آخر حکومتی قبیلهای ماند که نمیتوانست رؤیای تجدد را بدون محو خویش محقق کند.
تلاش ناکام برای سقف زدن بر تکیهدولت میتواند همچون تمثیلی از شکست قاجار برای تجدد در روابط تولید سنتی باشد، و تخریب ساختمان روبهزوالش در دورهی پهلوی را میتوان همچو ناتوانی در نوسازی «سنت» بدون تبدیل آن به «میراث» قرائت کرد.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.