فلامینوگوها و روبان سفید
«پیرمردی سوار بر ارابه چوبیاش از مزرعه گذر میکرد. صدای چرخهای خشکیدهاش تداعیگر جیغهای کودکان و نالههای زنان بود. به او نزدیک شدم و گفتم داییجان اگر بخواهید به دوستانم که در باکو زندگی میکنند سفارش میکنم برایتان روغن بفرستند. گفت نه این کار را آبرکها انجام میدهند. پرسیدم آبرکها کیستند؟ جواب داد آبرکها مردمانی هستند که هر شب سرقلهی قاف رفته و دست روی دست هم میگذارند و قسم میخورند وقتی آفتاب طلوع کند اموال مردمان را تاراج کرده و به زنان تجاوز کنند و کودکان را سر ببرند تا به وسیلهی ظلم، عدالت را به دامنهی کوه قاف به ارمغان بیاورند.» علی و نینو، قربان سعید ، برلین، ۱۹۲۰
چند سال پیش وقتی در روستاهای دیاربکر و وان و کوچهپسکوچههای اسکو، لوازمخانگی برای گرفتن رای از مردم بیسواد جنوب شرق ترکیه پخش میشد، لامپ جادویی شاخهی مرموز اخوان المسلمین روشن شد. رجال اصلاحطلب ایران از آقای اردوغان به عنوان قهرمان سیاسی یاد کردند و آبکئرهای مارکسیست هر شب به قلهی قاف میرفتند تا نفرینهای روشنگرانهشان را برای خاموشی همان لامپهای جادوییِ اردوغان نثار کنند. تقریبا ۵۰۰ کیلومتر این سوی آب بود که آقای رئیسجمهور بهسان همتایش، در روستاهای آذربایجان به جای یخچال و ماشین لباسشویی، سیبزمینی پخش می کرد. این بار نیز رجال به اصطلاح اصلاحطلب ما، شبانه به قلهی قاف میرفتند چراکه نمیتوانستند در عرصهی صنعت ساخت اتومیبل در آذربایجان رانتخواری کنند و به ازای ماشینآلاتِ کهنهشان وامهای چند میلیاردی دریافت کنند. آقای رئیسجمهور بعد از پخش سیبزمینی به خواب خرگوشی رفته و استراحت کردند و بعد از خوردن یک لیوان چای آلبالویی، کاپشن بهارهی کتانشان را به تن کرده و روبانِ افتتاح پل دریاچهی ارومیه را بریدند. اصلاحطلبان صلوات میفرستاند، قومگرایان و مارکسیستها به افتخار رئیسجمهورِ ضد امپریالیستِ محبوبشان کف میزدند.
حال همان روبان سفیدی که دریاچهی ارومیه را به دو حوضچه تبدیل کرد، جریان آب را نیز کمتر کرده و درصد تبخیر به علت رکود جریان آب بالا رفته است. اگر روبان سفید آقای رئیسجمهور به دو قسمت تقسیم نمیشد، احتمال خشک شدن دریاچه حداقل پانزده الی بیست سال بعدتر بود. اما نه، دقیقاً قسمت تلختر قصهی فلامینگوها اینجا اتفاق افتاد که وزیر وقت، همزمان تمامی باغهای کنار دریاچه از جمله در شهرهای عجبشیر، بناب و مراغه را به دو قسمت تفکیک کرده و به روستائیان فروخت. دقیقا مانند زمینخواریهای آقایان اصلاحطلب در «شهرک سرمایهگذاریِ خارجی» شهرستانِ صوفیان.
وقتی باغها دو قسمت شدند تعداد چاههای عمیق به ۱۳۰ هزار حلقه رسید که ۴۰ هزار تای آن غیرمجاز بود. هندل موتورها کشیده شد. اهالی روستا صاحب باغ شدند آن هم باغی که چاه عمیق داشت. اهالی نذری دادند. روبوسی کردند و در مقابل، رئیسجمهور و یارانش هم در سوگ فلامینگوها لبخند ژوکوند زدند. واقعا پشت لبخند مونالیزا نفرت ریئسجمهور دیده نمیشود. بعضیها هم در پیِ مرگِ فلامینگوها دنبال زبان مادریشان راه افتاند. در تیتر روزنامههای ظاهراً روشنفکرمابانهشان خندیدند و از زبان مادری فلامینگوها دادِ سخن سر دادند. آقای رئیس هم دقیقا مانند پسر کشیش میخندید همان پسری که در میدان کرملین به نقطهی عطفِ دیالکتیکِ تاریخی مارکسیسم تبدیل شد. بعدها هم گفت: «چه باید کرد؟»
حال باید پرسید آقای رئیسجمهور سابق، چه باید کرد؟
اگر ۱۵ درصدِ سدهای حومهی دریاچه باز شوند فلامینگوها باز میگردند؟
در جای دیگر این بار نمایندهی شهرستان مراغه برای احداث سدها به خود میبالید و پُز انتخاباتی می داد. همان سدهایی که مردم برای احداثشان رای دادهاند. حال چهکسی میتواند چاههای عمیقِ غیرمجاز را پلمپ کند؟ چه کسی آقای نماینده؟
آری مردم ما که حالا برای جلوگیری از خشکشدن دریاچه شعار سیاسی سر میدهند، دیروز برای مرگ فلامینگوها جشن گرفته و به نامزد انتخاباتیشان رای دادند.
آقای اصلاحطلبی که از یخچالهای اردوغان به عنوان «کادوهای دموکراسیخواهانه» یاد میکردید، مرگِ دریاچه حاصل رانتخواریها و زمینخواریها و سیستم اقتصادی فاسدِ دولتی و نیمه دولتی و ظاهراَ خصوصی است که شما هم شریک آن بودید.
همه ما دستبهدست هم دادیم و فلامینگوها را سر بریدیم و قسمت تلختر داستانِ ما هنوز در ساحل «قوریگوُل» و «تالاب شادگان» بود که در سفرهی سرمایهخواری وحشی در حال خشکیدن است.
اکنون آبکئرها از کوه قاف پایین آمدهاند.
صلاح الدین فریاد
خرداد ۱۳۹۳
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.