کلیسای استپانوس, در دامنه رشته کوههای “ماقارات” مرز جلفا و روسیه و در ”قریه قزل وانگ” قرار دارد. بلندی هائی که مملو از مارهای خوش و خط خال گرفته تا مارهای زهر آگین است.در دامنه های این کلیسا و کمی آنطرفتر رودخانه هر چند گاهی نوجوانانی مشغول بازی فوتبال می شوند و بدون تشریفات و داشتن ابزار و وسائل لازم بازی بدنبال توپ گرد می دوند و بجای تماشاچی خود تشویق می کنند و خود نیز شریک و سهیم شادی و غم همدیگر می شوند.
فوتبال

از روزی که تراکتورسازی در لیگ فوتبال ایران صاحب عنوان و اعتباری شده در هر کوچه و برزن و هر مسیر دشت و جلگه و سنگ فرشها و کوهها “شعار یاشاسین تراکتور” و “یاشاسین آذربایجان “با رنگ قرمز نظر رهگذران را بخود جلب می کند.

در شمال و در میان جنگلهای انبوه نوجوانان و جوانان روستاهائی مثل «وازیک» و «اسکندره» خسته از درس و کار در شالیزار و مزرعه به عشق فوتبال گردهم می آیند و باز به عشق فوتبال برای – تیم ملی کشورشان- گاو نذری قربانی می کنند.

تفاوتی نمی کند در هر نقطه از همه جای «ابران سرای من است» که باشید شور ,هیجان, پاکی, عشق, رویا و آرزو را حس و درک می کنید و صد ها بار افسوس می خورید که چرا روز به روز, زندگی این عاشقان سینه چاک فوتبال, فقیرتر و فقیرتر می شود ولی باز عشق و رویاهای فوتبال را در فکر و اندیشه و زندگی روزمره خود به همراه دارند.

مردمان غیربومی که به کردستان شمالی و جنوبی ایران که در غرب ایران با عراق و ترکیه همسایه هستند سفر کرده اند به آسانی در می یابند که در این استان های حاصلخیز و انباشته از ثروت طبیعی, کانی و معدنی تا چه اندازه فقر و نداری بیداد می کند. در غربی ترین نقطه ایران یعنی در شهر مریوان در استان کردستان در کناره های دریاچه زیبای زریوار, کودکان و نوجوانان کرد, در شرائطی که از فقر و نداری از خریدن و پوشیدن لباس ورزشی محروم هستند, با شلوار های کردی به دنبال توپی می دوند که روز تا شام, آن ها را این چنین به خود مشغول می کند.

در آرزوهایشان نیز نقش بسته است, که به یاد کاک فواد سلطانی یل کاک ایوب نبوی یا آن دیگری که شهید راه آزادی است, مسابقاتی را به یادبود این عزیزان تدارک ببینند, اما, وقتی رویاهای شان در آستانه واقعیت قرار می گیرد, می پندارند که ناقوس مرگ از طرف رژیم در انتظار شان خواهد بود!

هم چنان که در محلاتی چون جورآباد/ قلعه چهاران/ سر تپله/ قطارچیان سنندج جوانان زیادی بودند که تلاش می کردند در کنار نام تیم بیژن (بیژن ذوافقارنسب بازیکن سابق پرسپولیس و تیم ملی ایران و یکی از معدود مربیان تحصیلکرده و با دانش روز در فوتبال) جام محلاتی بنام بهروز را (بهروز سلیمانی رهبر سازمان چریکهای فدائی خلق در کردستان که در مصاف با نیروهای رژیم از ساختمانی چند طبقه خود را به پائین پرتاب کرد و به جمع شهدای راه آزادی پیوست) را سامان دهی کنند اما با همه نلاشی که انجام شد به لحاظ سرکوب حکومت در استان کردستان موفق به تخقق این خواست نشدند.

در جنوبی ترین نقطه شرقی ایران نیز که نامش «بندر دیر» است وضعیت به همین گونه است. جائی که در جنوب شرقی «چاه بهار سرزمین همیشه بهار ایران» واقع است و آخرین نفطه خشکی است و بعد از آن موج خروشان و سراب های کم و زیاد دریا است که دیده می شود.

در گوشه ای از این ساحل, خرابه ای به جای مانده است, که نشان از وجود یک پناهگاه ماهیگیری دارد, که بر اثر پیشروی آب دریا به خرابه تبدیل شده است. بر روی این خرابه جمله ای با رنگ قرمز و آبی نوشته شده که فراتر از محتوای یک یا چند کتاب, تجزیه و تحلیل در آن نهفته است, یعنی: قرمزته, آبیته!

کمی آن طرفتر از این مخروبه, نوجوانان پابرهنه و نیمه عریان به دنبال توپی در دویدن هستند, که در آرزو های شان, رنگ های تیم های محبوشان, قرمز، آبی و چهره های مورد علاقه شان, رونالدوی پرتغالی, مسی آرژانتینی, کاسیاس اسپانیائی و بارسلونا ,رئال مادرید ,پرسپولیس و استقلال نهفته است و با زدن هر ضربه ای به توپ, این آرزوها, چون موج خروشان دریا بر قلب, مغز و افکار این کودکان فقر شلاق می زند!

در خوزستان سرزمین طلائی ایران, مردمان این استان ثروتمند که روی گنجی بنام نفت نشسته اند در شهرهائی مثل ماهشهر، اولین بندری که سربازان انگلیسی در آن جا از کشتی پیاده شدند و با خود نیز فوتبال وارداتی را آوردند, کپسول بدست در صف های طولانی نوبت دریافت گاز مایع می ایستند و سختی و مشقت را به جان می خرند. مکاتب مردمی فوتبال در خوزستان زیر بار فشار حکومت یا از بین رفته اند یا در رقابت با دولتی ها ناتوان و ضعیف هستند, ولی عاشقان و سینه چاکان فوتبال, هم چنان مثل سایر نقاط – ایران مرز پر گهر- تنور فوتبال را در این استان طلائی گرم نگهداشته اند و هر چند بخش مهمی از خاطرات نسل جدید این استان, متعلق به ماهها و سالهای جنگ عراق و جمهوری اسلامی است که این جنگ علاوه بر خرابی ها و صدمات مالی, جانی و خسارات های زیاد دیگر, بخشی از خاطرات فوتبال این استان را نیز به زیر خاک فرستاده است.

در خراسان نوجوانان و جوانانی که نام ابومسلم را با فوتبال عجین کرده اند و از طرقبه گرفته تا نیشاپور, از «دوغارون» در مرز افغانستان و باجگیران و قوچان در مرز ترکمنستان, پرچم تیم ابومسلم را بنام این -سردار -به اهتزاز در می آورند، سالهاست که بر طبل بی پولی و نداری می کوبند ولی کسی نیست که صدای دهشتناک دهل آنان را بشنود.

وقتی وضعیت این استان های ثروتمند این چنین است دیگر نیازی به توصیف سیستان و بلوچستان و کرمان و بوشهر نیست چون در این قلمروها نیز فقط حق مسلم مردم انرژی هسته ای است و بس!

حالا, -ما- در جام جهانی هستیم، که بزرگترین فستیوال فوتبال جهان است. رقابت هایی که در آن نه فقط تحولات فوتبال جهان به تصویر کشیده می شود بلکه پیرامون آن جدیدترین اتفاقات سیاسی جهان هم روی صحنه می رود. برای همین است که جام جهانی فوتبال اهمیتی فراتر از ماهیت خویش یافته است. حضور در این جام اما برای برخی از کشورها اتفاق مهم تری به شمار می رود که مسائل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی آنها را تحت تاثیر قرار می دهد. برای ایران نیز حضور در جام جهانی چنین ویژگی هایی را دربردارد.

جوانان و مردم کشورمان بنام ایران در برگیرنده تمام اقوام و ملیتها و فرهنگهای متنوع و مختلف افتخار می کنند که جوانان برومند و با استعداد و آگاه ایرانی در میادین بین المللی حضور داشته و خوش بدرخشند این سهم ناسیونالیستی ما از میدانی چون جام جهانی است.

اما در برابر این یک سهم سهام زیادی وجود دارد که از مردم و جوانان ما دریغ شده و فقط ایده ئولوژی حکومت است که خود را صاحب اصلی سهام مردم می داند نه خواستها ,مطالبات و توقعات ملی گرایانه و بین المللی مردم.

تیم ملی ما با تعویض لباسی که به رنگ پرچم کشورمان بود هم ناسیونالیسم را زیر پا له کرد و هم این که نشان داد بازیکنان این تیم مجبور به نماینده بودن ایده ئولوژی نظام ولایت فقیه است تا نمایندگی خواست واقعی مردم. در اصل‌، در بازی‌های‌ ملی‌ رنگ‌ پیراهن‌ هر کشوری‌ نشانی‌ از پرچم‌ آن‌ کشور را باید داشته‌ باشد. جام‌ جهانی‌، مرکز نمود میهن‌پرستی‌ تیم‌ها است‌ و این‌ را در لباس‌ها و پرچم‌های‌ کشورها می‌توان‌ دید.

مردم ما در نظامی مبتنی بر دولتی بنام -دولت رفاه زندگی -نمی کنند تا در صف زندگی بین المللی نیز و سفر به خارج برای دیدن مسابقاتی چون جام جهانی دغدغه مالی و رنج سفر نداشته باشند. سهم نیمی از جمعیت ایران یعنی بانوان, از جام جهانی در حد صفر است و تحت اعمال شاقه باید مسابقاتی چون جام جهانی را نظاره گر باشند.

در جریان جام جهانی و در صورت پیروزی تیم فوتبال کشورمان و صعود به مرحله بعدی مسابقات سهم مردم ما فقط شادی و خوشحالی مقطعی و زودگذر است و برای آنان تفاوتی نمی کند که این پیروزی در میدان سیاست و تحت تاثیر امضای توافقنامه هسته ای در این روزهای هیجان انگیز بوقوع پیوسته یا بازیکن حریف دروازه خودی را گشوده, یا از خوش قدمی شیخ نظام باشد.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com