رابطه ی دو قتل؟
(قتل مه آفرید ـ قتل فرزانه بی بی)
تصویر چهره ی پریشان، ناتوان، عصبی و متعجب محمد اقبال در سایت خبری بی بی سی، شکار لحظاتی استثنائی از چهره ی مردی است که بالقوه می تواند کسی چون پدر، برادران و نامزد سابق فرزانه بی بی باشد(معلوم شده وی در عمل نیز چنین کسی بوده و شش سالی زودتر همسر سابق خود را کشته است ). اینبار اما او کسی است که شاهد قتل از طریق سنگسار معشوق، مادر آینده ی فرزندش و البته خدمتکار بی جیره مواجب اش، فرزانه ی سی ساله توسط نزدیکان مذکر همسرش می باشد. محمد اقبال با احساسی مشابه برده داران دمکراسی یونان تصور می کرد بعنوان یک مرد می تواند با مراجعه به دادگاه عالی لاهور اختلاف خود با مردان خانواده ی فرزانه را حل و فصل کند!
محمد اقبال در حالیکه خود از معرکه گریخته بود می گوید هیچکس حتی پلیس هائی که ناظر ماجرا بودند به کمک آنها نیامدند. ایشان بدون آنکه بتواند دلیل ترس و زبونی خود را بداند حتی تصویر درستی از چگونگی ماجرا ندارد. افراد مذکر خانواده علیرغم روشن بودن درجه بالای خطر برای فرزانه بی بی بر طبق نقشه ی از پیش طراحی شده قادر شدند او را از طریق افراد مورد اعتمادش قبل از ورود به ساختمان دادگاه به کناری بکشند و او را علناً سنگسار کرده به قتل برسانند. شاید اگر عابری آگاه چهره ی او را در کشتارگاهی که به آن وارد شده بود ثبت می کرد، تصویری چون نگاه ندا را به جهانیان نشان میداد.
فرزانه و شوهرش مانند دو زوج جوان افغان که روز قبل از این جنایت در جائی پرت چون شهرستان “بنواندارب” بعداز محاکمه صحرائی و بدست طالبان یعنی افرادی غیر از خانواده تیرباران شدند، به قتل نرسید. فرزانه حتی مثل ارم رمضان دختربچه ی ده ساله ای که بعنوان خدمتکار در خانه خانواده ای متوسط به حساب معیارهای پاکستانی کار می کرد و سه ماه پیش زیر کتک خانم خانه کشته شد، به قتل نرسید. فرزانه را کسانی کشتند که بیش از بیست و چند سال بر سر یک سفره با هم نان خورده بودند. فرزانه را افراد مذکر خانواده اش در مقابل دادگاه عالی لاهور پیشرفته ترین شهر پاکستان به قتل رسانیدند. فرزانه را کسانی چون پدر عاطفه نویدی، دختر هیجده ساله دبیرستانی ساکن شهرک حسن آباد کنگاور در استان کرمانشاه ایران، کشتند. عاطفه فقط پنج روز زودتر بدست پدرش کشته شد. فرزانه را همان نزدیکانی کشتند که در تربت جام دو دختر را و در ارومیه دختری به اسم مهناز را کشتند. مهناز و دختران اهل تربت جام را نیز بنا به گزارش “هرانا” پدران شان چند روز پیشتر از جنایت لاهور به قتل رسانیدند.
مقارن با قتل های فوق، در تهران مقر دارالخلافه ی اسلامی، حکام جمهوری اسلامی دست پرورده ویکی از اعضای طبقات حاکمه در ایران، مه آفرید را درست بعداز نوشتن دادخواهی به ولی فقیه، مخفیانه و با دستپاچگی اعدام کردند. مه آفرید به اقرار مراجع قضائی جمهوری اسلامی متهم به اختلاس چند میلیاردی بود، درحالیکه در واقع قبل از دستگیری و اعدام، جرم اش حفاظت و حمایت از سرمایه و دولت جمهوری اسلامی و اربابان آن بود. مه آفرید بعداز دستگیری مستاصل و رودست خورده قصد داشت بگوید هر چه کرده با همراهی سران رژیم و بر طبق قوانین حاکم بوده است.
ظاهراً جز آنکه گفته شود قتل هائی در کشورهای اسلامی رویداده، تشابهی بین قتل مه آفرید و قتل فرزانه و دیگر زنانی که در پاکستان و افغانستان و ایران به قتل رسیدند وجود ندارد. فرزانه و آن دیگر زنان از اقشار پائین و فرودست بدلیل ستم جنسی بوده اند در حالیکه مه آفرید نه تنها به جنس برتر مذکر بلکه به طبقات حاکم در جامعه تعلق داشته است. اگر فرزانه و زن های دیگر و حتی قاتلین شان پیچ و مهره هائی باشند که وزن جامعه بر شانه های آنها قرار دارد، مه آفرید و قاتلین اش اداره کننده ی جامعه هستند و مشاغل و کارهایشان در بهترین حالت جز باری بر شانه مردم نیست.
اما باوجودیکه این دو مورد مربوط به دو جامعه ی جداگانه و کشته شدگان به دو قشر و طبقه ی کاملاً متمایز تعلق دارند، شباهتی پایه ای بین آنها دیده می شود. هر دو قتل مربوط به حیطه یا سطح معینی از حاکمیت و هر دو به دلیل دفاع از ناموس بوده است؛ یکی دفاع از ناموس خانواده ی مردسالار و دیگری دفاع از ناموس سرمایه. حاکمین در هر دو سطح برای بقاء و تداوم ارزش های سرمایه و خانواده اقدام به این قتل ها کرده اند. گو آنکه در تمامی موارد فوق هم دولت مرتجعین و هم خانواده ی مردسالار به شدت تحت تاثیر روابط تحت سلطگی از طرف امپریالیست ها، انکشاف روابط سرمایه داری، مناسبات ملیت های حاکم و ستمدیده، سنن و در اینجا با نقشی ویژه و برجسته ایدئولوژی مذهب اسلام قرار دارند. و البته بسته به شدت و ضعف این عوامل می توان سلسله ای از اشکال قساوت آشکار تا اعمال و گفتار پوشیده تر حاکی از نفرت را مشاهده کرد.
خانواده ی مردسالار همانی که برای تشکیل اش جشن گرفته می شود، همانی که در وصف اش گفته می شود “کانون گرم خانواده”، همانی که برای زنان بیرون از آن اشعار سوزناک عاشقانه گفته می شود، وقتی به آن عریان نگاه شود چقدر شبیه دولت و در هم تنیده ی با آن است. وچقدر قربانیان این هر دوسطح از حاکمیت در قتل های فوق، یعنی هم مرتجعی چون مه آفرید و هم فرودست ترین مردمان جهان یعنی زنان، با بغضی غریبانه در هنگامی که مسلخ اینان بر پا می شود خود را تنها می یابیند. این احساسی کاملاً دردناک ولی واقعی است. بیگانگی و نفرت و غربت همزاد و توشه ی راه چنین قدرت هائی است. هیچ چیزی کمتر از درهم شکستن چنین حاکمیت های خونخواری نمی تواند در جامعه مولد نگاه و احساس همگانی دیگری شود.
مه آفریدها جز در لحظاتی که اسیر رقابت خونین همقطاران خود می شوند، همواره خود را محق و بر خر مراد سوار می دانند، در حالیکه اقشار پائین بویژه فرودست ترین آنها یعنی زنان اغلب در پشت چهره ی خود درد و سوزش این تنهائی را حس می کنند و چرا که نه؟ تا وقتیکه مردم به تماشای اعدام می روند، تا زمانی که فقر و درماندگی و کتک خوردن و تحقیر زن و کودک و دیگران را دیده، بی تفاوت از کنارش می گذرند، تا هنگامیکه با خودفریبی مضحکی برای انتخاب ستمگران جدید به پای صندوق های رای می روند… بی آنکه واقعا بدانند در تمامی این موارد اونیفورم رژیم را بر تن کرده اند و در مجموع چنان بنظر می رسد که گوئی قدرت حاکمان را پایانی نیست. گوئی هر کس موجودی تنها در مقابل لشگری عظیم ایستاده است. پدر و برادر و شوهر منبع و دلیل نفرت خود از دخترو خواهر و همسر را نمی داند، دختر مادرش را نمی شناسد، خواهر خواهر را نمی شناسد، همسایه همسایه را نمی شناسد، شهر شهری می شود انباشته از بیگانه. فرزانه را روز روشن سنگسار می کنند و زبان مه آفرید را از پس حلقوم اش بیرون می کشند.
سینا احمدی

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com