فرانک آرتا: با همان ژست همیشگی؛ دست روی گونه به دوربین نگاه میکند. چهرهاش سالهاست عوض نشده؛ فقط محاسن همیشگیاش به سپیدی گراییده و نگاه نگرانش انگار نگرانتر از همیشه است. او به چه فکر میکند؟ تهران و تنهاییهایش؟ شاید هیچ عکاس پرترهای نتواند «مسعود کیمیایی» را در حالتی غیر از این به تصویر بکشد. او، واقعی است. غروب ۱۸اردیبهشت هم که شهرام ناظری در کنار جعفر والی برای اهدای پرتره «سلطان سینمای ایران» روی سن آمد؛ همین چهره در قاب دوربین فخرالدین فخرالدینی تصویر شده بود.
خیلیها به مراسم تجلیل از کیمیایی آمده بودند؛ از نویسنده و شاعر گرفته تا موسیقیدان و بازیگر و فیلمساز: داریوش شایگان، جعفر والی، بهروز افخمی، جواد مجابی، محمدرضا فروتن، اکبر زنجانپور، پولاد کیمیایی، هوشنگ گلمکانی، منوچهر اسماعیلی، احمد پوری، احمد طالبینژاد، پری زنگنه، لیلی گلستان و شماری دیگر از چهرهای شناختهشده فرهنگی همه و همه زیر سقف کانون زبان فارسی جمع شدند تا از مردی تقدیر کنند که راوی تهران است؛ کارگردانی از دل مرکز تاریخی تهران، از کوچه «سیدابراهیم» خیابان ری که با فیلم «قیصر» موج نوی تاریخ سینمایی ایران را رقم زد؛ کارگردانی که به گفته خودش به یکباره چشم باز کرده و دیده ۷۰ساله شده است و خیلی کارها نکرده؛ نه فیلم ساخته، نه چیزی نوشته: «خیلی کارها باید میکردم، جویهایی در من روان است…» اما برخلاف نظر او این ۷۰سال برگ مهمی از تاریخ سینمای ایران را ورق زده است. علی دهباشی و مجله بخارا در ادامه برنامههای فرهنگی بزرگداشت خود این بار سراغ کیمیایی رفتند و از او و آثار تاثیرگذارش گفتند؛ هنرمندی که بهگفته علی دهباشی جایگاهی زرین در فرهنگ و هنر ایران دارد و سه نسل با او زندگی کردند.
روایت مشایخی از «قیصر»
صحبت از کیمیایی بدون گفتن از قیصر لطفی نداشت. برای گفتن از قیصر، جمشید مشایخی به روی صحنه آمد. خاندایی قیصر و فرمان از خاطرههای روزهای قیصری گفت و علاقهاش به «مسعودخان کیمیایی» و اینکه بهخاطر اوست که اینجاست. او درباره بازی در این فیلم گفت: «سال ۱۳۴۸، آقای شباویز در قید حیات بود. از بنده و عزیز بازیگری دعوت کردند که به دفتر ایشان برویم و با آقای کیمیایی در مورد فیلمی که میخواستند بسازند صحبت کنیم؛ فیلم قیصر. آن عزیز بازیگر قرار بود نقش خاندایی را بازی کند و بنده نقش فرمان را. ایشان نیامد و به علت کاری که در اداره تئاتر داشت، شاید هم فکر میکرد مشکلی برایش بهوجود میآید. من وارد حیاط آریانافیلم شدم، آقای کیمیایی، آقای بهروز، شباویز و چند نفر دیگر ایستاده بودند.
کیمیایی گفت پیدا کردم، جمشید، خاندایی را بازی میکند و ناصر (ناصر ملکمطیعی) نقش فرمان را. »مشایخی مهمترین ویژگی قیصر را حضور یک ضدقهرمان در نقش قهرمان دانست و افزود: «زمان ساخت فیلم فکر میکردیم محال است که مشتری جذب کند؛ از آنرو که یک ضدقهرمان نقش اصلی فیلمنامه را داشت؛ اما نتیجه برعکس شد. دلیلش این بود که در جامعه عدالت وجود نداشت و عدالت را باید خود فرد اجرا میکرد. بحث و گفتوگو زیاد بود، عدهای موافق، عدهای مخالف و اکثریت اهل قلم و منتقدان با ایشان و تفکر ایشان موافق بودند.» مشایخی که در دو فیلم سرب و جرم هم کنار کیمیایی بوده او را فیلمسازی دانست که فقط برای مخاطب داخلی فیلم میسازد و هرگز فیلمهایش را به جشنوارههای خارجی نداده است: «هرچند اگر اینکار را میکرد جایزههای زیادی میگرفت اما نظر مردم و فرهیختگان داخلی برایش مهمتر بود.»اکبر عالمی استاد دانشگاه و منتقد هنری سخنران دیگری بود که درباره کیمیایی و آثارش گفت.
عالمی با اشاره به صحبتهای مشایخی گفت: «آقای جمشید مشایخی از عدالتخواهی در فیلم قیصر حرف زدند و من میخواهم حرف دیگری را به میان آورم: پرهیز از حسادت. من خودم وقتی احساس میکردم به کسی حسادت میورزم، به خودم گفتم تو درخت کوتوله باغ هستی، وقتی قد کشیدی دیگر به کسی حسادت نمیکنی.»عالمی با اشاره به اینکه نیامدیم بدون منطق از سینمای کیمیایی ستایش کنیم مهمترین نشانه او را یک آیکن دانست: «قیصر» و درباره آن گفت: «کیمیایی در ۲۷سالگی این فیلم را درست میکند. تعداد کارگردانانی که الان ما در ایران داریم و میتوانیم نام ببریم، بیش از ۳۰نفرند که ستارگان یگانه سینمای ایران هستند.
قرار نیست من امشب شتابزده نام آنها را بیاورم اما مسعود کیمیایی یکی از این ۳۰ نفر است. کجا شما دیدهاید که مسعود کیمیایی کار سفارشی کرده باشد، کجا دیدهاید مجیز کسی را گفته باشد. درباره ساختار فیلمهای مسعود کیمیایی و تکتک کلماتی که او در فیلمنامههایش به کار برده، میشود ساعتها بحث کرد؛ بحث محتوا، موضوع، ساختار، روانشناختی و جامعهشناختی که شیوههایی نوین در نقد آثار هنری است. اگر نقد را داوری بدانیم و وقتی کلمه داوری را به کار میبرند پشت من میلرزد، چون داوری یعنی وجود قاضی و قاضی باید عادل باشد و چیزی بر قضاوت او تاثیر نگذارد.»جواد طوسی منتقد سینما و دوست قدیمی کیمیایی نیز او را سینماگری قصهگو دانست که قصههایش را به شیوه خودش میگوید و اضافه کرد: «به همین دلیل ما در تمام فیلمهای وی قصه و قهرمان را میبینیم. کیمیایی علاقه خاصی به سینمای وسترن دارد. از فیلمهای آمریکایی که او در دوران نوجوانیاش و جوانی در سینما رامسر، خیابان ری و سینماهای لالهزار و اسلامبول (بهویژه سینما رکس و متروپل) دیده، جستوجو کرد. علاقه او به «سینماروشدن» و «فیلم نوآور» را میتوان در جنس قهرمانها و ضد قهرمانهای آثارش دید.»
فیلمساز تهران
بهروز افخمی سخنران بعدی بود که از تهرانِ مسعود کیمیایی حکایت خود را آغاز کرد و چنین گفت: «نزدیک ۵۰سال است که مردم ایران و اهالی تهران در میان خودشان داستانپرداز مرموز و غریبی را به نام مسعود کیمیایی پیدا کردهاند و به قصههایش دل دادهاند. او مثل یک غریبه در میان این ملت بزرگ زندگی و نگاه میکند و از نگاهش کلمه میسازد. کلمههای کیمیایی تصویر و داستان و داستانهایش گاهی فیلم و گاهی رمان میشوند. نثر داستانی مسعود کیمیایی فخیم و زیباست و لحنی غمناک و رازگویانه دارد.
توی قلم او و توی نثر او زهری هست. این زهر کمکم خواننده را به حالتی از نیمههوشیاری میبرد. بهترین فیلمهای او همینطور است، یعنی تماشاگر را نیمههوشیار میخواهد. برای درک و دریافت آدمها و رفتار و گفتار داستانهای او باید خواب و بیدار باشید چون آدمهای او خواب و بیدارند و توی خوابوبیداری راه میروند. آدمهای کیمیایی زیاد راه میروند و تنها یا دستهجمعی راه میروند و توی شهرها و خیابانهایی خوابآلود راه میروند.» او با بیان اینکه نام بیشتر شهرهای داستانهای او، «تهران» است؛ افزود: «تهران او با تهرانی که توی فیلمها و داستانهای دیگران میبینیم و میخوانیم فرق دارد.
تهران او خسته و بیمار است و خواب و خاطره دارد. تهران او شب و روز دارد و ساعت گرگ و میش، ویرانههای زیبای غمگین دارد و کاخهای زشت و بد سلیقه. تهران او سالنهای سینمای متروک و از یادرفته دارد و گورستان و خرابه و سطلهای آشغال در تهران او پیادهرو و خیابانهای تاریک روشن و اتوبوس واحد دارد. تهران کیمیایی نگران و خواب و بیدار است و فقط با کسی آشنایی میدهد که نگران و خواب و بیدار باشد. اما بیشتر آدمهای تهرانِ امروز خوابوبیدار نیستند.
بیشتر آنها یا خوابِ خوابند یا بیدارِ بیدار و وقتی که بیدار بیدارند دستهجمعی سرکارند.»بهزاد عبدی آهنگساز و عبدالجواد موسوی دیگر کسانی بودند که از کیمیایی گفتند تا نوبت به خود آقای کارگردان رسید. کیمیایی در صحبتی کوتاه با تشکر از برگزارکنندگان مراسم گفت: امشب برای من بسیار افتخارآمیز بود و خوشحالم که وقتی به این جمع نگاه میکنم دوستیهایی را میبینم که سالیان سال ادامه دارد. امروز خوشحالم که در جمعهای اینچنینی هستیم که پیر شدهایم اما یکدیگر را دوست داریم.»
او به بهروز وثوقی هم اشاره کرد و از تاثیر او در فیلمهایش سخن گفت: «صورت بهروز را دیدید، اما آن حس دوکاره که وجود داشت، صدای منوچهر اسماعیلی است که شنیدید. هنرمند متعلق به خودش نیست بلکه متعلق به جامعه است بنابراین اثر هنری را تولید میکند و این اثر گاهی مرزها را میشکند و به راه خود میرود و حتی تبدیل به میراث گرانبهای بشریت میشود.» در این مراسم پرترهای از مسعود کیمیایی اثر فخرالدین فخرالدینی عکاس پیشکسوت به همراه سهجلد دانشنامه فرهنگ مردم ایران توسط ناظری، شایگان، زنگنه، مجابی و شیرمحمدی به کیمیایی اهدا شد. همچنین کارینا کیمیایی برادر زاده این کارگردان، بعد از نواختن قطعاتی برای عمویش، بوسه بر پیشانی او زد.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.