zanan ghayebسوانی هانت که از سال ۱۹۹۳تا ۱۹۹۷ سفیر آمریکا در اتریش بود، در دوران جنگ بوسنی، در سیاست خارجی آمریکا در قبال حوزه کشورهای بالکان نقش مهمی ایفا کرد. هانت هم در دوران سفارتش هم پس از آن، بارها به کشورهای اروپای شرقی سفر کرد و در زمینه نقش زنان در اروپای پس از کمونیسم صاحب‌نظر شد. در همین حوزه بالکان بود که او دریافت زنان گرد میز مذاکرات حضور ندارند. به همین دلیل در سال ۱۹۹۹ موسسه امنیت فراگیر۱ را بنیان گذاشت که مقر آن در شهر واشنگتن است و با انجام پژوهش، آموزش و وکالت زنان می‌کوشد آنها را در فرآیند تلاش برای استقرار و حفظ صلح سهیم کند. این موسسه تا کنون بیش از ۲۰۰۰ زن را در کشورهایی که درگیر جنگ بوده‌اند ـ از جمله در افغانستان، عراق، لبنان، لیبریا، کنگو، سودان، کلمبیا و سریلانکا ـ‌ به عنوان معماران صلح آموزش داده است. گفت‌وگو با او را در زیر می‌خوانید.

شما بنیان‌گذار موسسه امنیت فراگیر۱ هستید. هدف شما از تاسیس این موسسه چه بوده و منظور از امنیت فراگیر چیست؟

مردم وقتی به موضوع امنیت فکر می‌کنند، بمب و گلوله در ذهنشان تداعی می‌شود. برای پی‌ریزی صلح به چیزی فراتر از گردهمایی جنگ‌سالارانی نیاز داریم که اسلحه خود را زیر میز مذاکره می‌گذارند و می‌گویند: «الماس‌ها مال شما؛ نفت هم مال ما.» ما به راهبردی جامع نیاز داریم که نمایندگان تمام قشرهای دخیل در جامعه را بر سر میز گرد هم آورد. چنین راهبردی همیشه سهم زنان را به عنوان گروهی بزرگ از جامعه به رسمیت می‌شناسد. در موسسه امنیت فراگیر تاکید ویژه ما بر زنان است، اما اقلیت‌های قبیله‌ای یا گروه‌های دیگری هم هستند که باید در تصمیم‌گیری‌ها مشارکت داشته باشند.

در شرایط درگیری، بسیاری از نهادهای بشردوستانه و دولت‌ها می‌پذیرند که زنان در طول جنگ و پس از آن نقشی حساس ایفا می‌کنند. شما بخش عمده‌ای از زندگی حرفه‌ای خود را صرف پیشبرد نقش زنان در روند برقراری و حفظ صلح کرده‌اید و به عنوان سفیر آمریکا در اتریش در گفت‌وگوها و مسائل مربوط به دولت‌های حوزه بالکان و جنگ در بوسنی درگیر بوده‌اید. می‌شود لطفا از شناخت خود در زمینه کار با زنان در بوسنی صحبت کنید و توضیح بدهید که چگونه آنها در فرآیند صلح موثر بوده‌اند؟

من وقتی به عنوان سیاست‌گذار در جنگ خدمت می‌کردم و طی ۲۵ سفری که به بوسنی داشتم دو کتاب نوشتم: این جنگ ما نبود: زنان بوسنیایی صلح را احیا می‌کنند۲ و جهان‌هایی دور از هم: درسهایی از بوسنی برای امنیت جهانی۳. زن‌ها در بوسنی پشت میز مذاکرات حضور نداشتند چون کسی در این فکر نبود که آنها را به بازی بگیرد. در سال ۱۹۹۴، یک سال پیش از قرارداد دیتون۴، ما بوسنیایی‌ها و کروآت‌ها را که دو طرف از سه طرف درگیر در جنگ بودند کنار هم نشاندیم. ۱۴ روز به گفت‌وگوهای صلح مشغول بودیم. تیم‌های مذاکره کننده برای صرف شام در محل اقامت من دیدار می‌کردند. آنها در دفتر من یا در راهرو بودند و من فقط وقتی که موافقت‌نامه صلح را امضا کردیم متوجه شدم که حتی یک زن در آن جمع حضور نداشت.

مدتی بعد انترناسیونالیست مشهور، جوزف نای۵، از من خواست از وین به هاروارد بروم و در دانشکده حکومت‌داری کندی در هاروارد۶ تدریس کنم. وقتی او این داستان را شنید گفت: «این ایده را دنبال کن. من که به یاد ندارم در هیچ کدام از مذاکراتی که بوده‌ام زنی حضور داشته‌ است.»

وقتی از یک مقام سازمان ملل پرسیدم که چرا تیم‌های مذاکره کننده اعضای زن ندارند، گفت: «جنگ سالارها با حضور زنان مخالفند چون بیم دارند که آنها سازش کنند.» برایم این سوال پیش آمد که آیا چنین چیزی واقعا حقیقت دارد. آیا زن‌ها زودتر مصالحه می‌کنند و با عبور از شکاف‌ها و اختلاف‌ها با یکدیگر همکاری می‌کنند؟ از آن زمان تا به امروز ما حدود ۴۰ تا ۵۰ درگیری‌ گوناگون در سراسر دنیا و نقش زنان در پایان دادن به آنها را بررسی کرده‌ایم و ویژگی‌های مثبت فراوانی را در زنان یافته‌ایم.

من بیشتر عمرم را صرف سر و سامان دادن به این تحقیق کرده‌ام. کتاب چهارمم که درباره روآندا و رهبری جریان صلح در آن کشور به دست زنان است رو به اتمام است. من نظرات زنان را در حوزه کشورهای بالکان بررسی کرده‌ام، زنانی که می‌گویند نگرش‌شان با نگرش خیلی از مردها بسیار فرق دارد. آنها می‌گفتند که اگر در گفت‌وگوهای دیتون حضور داشتند ـ به خصوص در مورد بازداشت جنگ‌سالاران ـ قاطعیت خیلی بیشتری نشان می‌دادند؛ نمی‌توانید انتظار داشته باشید که مردم به خانه و زندگی خود برگردند وقتی که شهردارشان، که باعث و بانی نسل‌کشی بود و آنها را از خانه و کاشانه‌شان فراری داد، هنوز در مقام خود باقی است. یک چیز دیگر که زن‌ها همواره تکرار می‌کردند این بود که «این جنگ، جنگی مذهبی نبود: جنگ قومی هم نبود. دعوای قدرت بود و ماهرگز با کسانی که خارجی‌ها می‌گویند دشمن ما بوده‌اند احساس بیگانگی نمی‌کردیم.»

مردها و پسرها چطور می‌توانند در پیشبرد روند قدرت‌مند سازی زن‌ها و دخترها نقش اساسی‌تری داشته باشند و از مشارکت سیاسی آنها پشتیبانی کنند؟

مردها و پسرها منتقد این روند هستند. به عنوان مثال در روآندا ۶۴ درصد نمایندگان مجلس سفلی را زنان تشکیل می‌دهند. روآندا یگانه کشور در تاریخ جهان است که شمار نمایندگان زن در آن بالغ بر۵۰ درصد است. اما همین نمایندگان زن وقتی می‌خواستند که یک لایحه بسیار جدی علیه خشونت جنسی ـ که شامل تجاوز به همسر و غیرهمسر نیز می‌شود ـ‌ به تصویب برسانند، اول خاطر جمع شدند که نیمی از پیشنهاددهندگان این لایحه مرد باشند. آنها نمی‌خواستند که این مسئله به یک «موضوع زنان» تبدیل شود. بلکه به روستاها رفتند و در رادیو برنامه‌هایی پخش کردند که در آنها مردها از مضمون این لایحه حمایت می‌کردند. رئیس مجلس سنای کشور هنگام معرفی خود به من گفت: «سلام، من سناتور بیروتا هستم و به مسائل جنسیتی توجه دارم.» گویی که این جمله روی کارت ویزیتش نوشته شده بود.

در حالی که، مثلا در هاروارد، وقتی موقع پرسش و پاسخ می‌شود، صرف نظر از این که سخنران جلسه چه کسی بوده – دبیرکل سازمان ملل، سناتوری آمریکایی یا رئیس دولت یک کشور آمریکای جنوبی – هشت نفر اولی که برای سوال کردن صف بسته‌اند، مرد هستند. این ماجرا هیچ ربطی به ترکیب حاضران ندارد. بلکه به این دلیل است که مردها اعتماد به‌نفس دارند و مطمئن هستند که حتما حرف مهمی برای گفتن دارند. زن‌های سرتاسر دنیا در پاسخ به این سوال که چرا در سخن‌گفتن پیش‌قدم نمی‌شوند، می‌گویند: « می‌خواستم خوب درباره موضوع فکر کنم تا مطمئن باشم چیزی که می‌گویم واقعا قانع‌کننده است» یا «جواب سوال من کم و بیش داده شده بود.» چنین جمله‌هایی را از مردها نمی‌شنوید.

زن‌ها به مردها نیاز دارند تا دوست و پشتیبان آنها باشند و به آنها بگویند: «تو باید در انتخابات کنگره نامزد بشوی. توان‌مندی تو در مقایسه با اکثر مردهای آنجا ـ‌ اگر بیشتر نباشد ـ‌ کمتر نیست؛ من هم در تبلیغات انتخاباتی کمکت می‌کنم.» این نوع تشویق، به خصوص از جانب مردها، بسیار موثر است. گذشته از این، مردانی که مقام مهمی دارند باید زن‌ها را به مقام نمایندگان ویژه خود منصوب کنند. سازمان ملل متحد از نظر انتخاب زنان به عنوان میانجی‌گران یا نمایندگان ویژه دبیر کل و غیره بسیار ضعیف عمل کرده است. اما ما باید همواره مردها را تشویق کنیم و به آنها توصیه کنیم ـ یا حتی از آنها درخواست کنیم ـ که برای توان‌مندسازی زنان سهم خود را ادا کنند. این بازی «با یک دست بده، با یک دست بگیر» نیست که بر اساس آن افزایش قدرت زن به منزله کاهش قدرت مرد باشد. به نفع همه است که از ۱۰۰ درصد ظرفیت استعدادها استفاده شود.

چطور می‌شود زن‌های بیشتری را به شرکت در رقابت و برگزیده شدن به مناصب دولتی واداشت؟

شگفت‌آور است که بر اساس آمار باید به طور میانگین هفت مرتبه از زن‌ها درخواست شود تا رضایت بدهند که در انتخاباتی نامزد بشوند. به قول همسرم، در سراسر ایالات متحده حدود ۱۰۰ هزار پسر هستند که صبح از رختخواب بیرون می‌آیند، تلوتلو خوران به دستشویی می‌روند، مسواکی برمی‌دارند، خود را در آینه برانداز می‌کنند و در آن سیمای یک رئیس جمهور آینده را می‌بینند اما صد هزار دختر که چنین باوری داشته باشند در این کشور وجود ندارد.

زن‌ها بسیار آرمان- محور هستند. پژوهش‌ها نشان داده که مردها می‌خواهند در اداره کار کنند چون احساس می‌کنند چیزهای بسیاری در چنته دارند که ارائه دهند. بر این باورند که رویایی در سر دارند و می‌توانند کشور را پیش ببرند. زن‌ها وقتی به احراز شغلی فکر می‌کنند، چنین تصوری ندارند. مثلا آنها می‌گویند: «من به شدت نگران فقر هستم» یا «به عقیده من، ما به حد کافی برای پژوهش در زمینه دیابت و سرطان سرمایه‌گذاری نکرده‌ایم.» ما هم باید از همین موضع از زنان بخواهیم که «اگر تحقق این آرمان برایتان مهم است، برای این مقام داوطلب بشوید و من هم به کمپین شما می‌پیوندم.»

شما گفته‌اید ما به رهبریی نیاز داریم که در جامعه اقتدار اخلاقی زیادی داشته باشد، که این به معنای نفوذ مادرانه است. این را هم گفته‌اید که «مهم‌ترین کاری که می‌توان در سیاست خارجی انجام داد اتخاذ رویکردی فروتنانه‌تراست.» آیا معتقد هستید که زن‌ها فروتنی بیشتری دارند؟ اگر این طور است، آیا فکر می‌کنید که مشارکت زن‌ها به فروتنی بیشتری در سیاست خارجی منجر بشود؟

همان‌طور که در مقاله‌ای نوشته‌ام، «ما باید از تکبر خود بکاهیم و بر تاثیر خود بیفزاییم» به عبارت دیگر، باید فروتن‌تر باشیم. به جای آن که مثل هفت‌تیرکش‌ها اسلحه را از رو ببندیم، باید گوش خود را برای شنیدن سخن دیگران باز کنیم؛ به خصوص باید برای شنیدن حرف کسانی که زندگی‌ آنها تحت تاثیر تصمیم و اقدام ما قرار می‌گیرد، گوشی شنوا داشته باشیم. به عنوان مثال، اکنون در سوریه برای زنان – و نیز برای دیگرانی که در صحنه حضور دارند تا راه حلی سیاسی برای بحران سوریه بیابند – بسیار دشوار است که صدای خود را به گوش مقامات واشنگتن برسانند. نشنیدن این صدا به زیان ما خواهد بود چون وقتی ما بدون مشارکت کسانی که عملا در این بحران حضور دارند، سیاست‌‌های همگانی تدوین می‌کنیم، مرتکب اشتباه‌های فاجعه‌باری می‌شویم.

حرف من راجع به یک زن یا مرد به خصوص نیست؛ بدیهی است زن‌هایی پیدا می‌شوند که در حلقه اطرافیان خود از مردها جاه طلب‌ترند. اما وقتی زن‌ها را به صورت گروه در نظر بگیرید، می‌بینید که فروتنی آنها قدرت و تاثیر فوق‌العاده‌ای دارد. در مقایسه با مردها، کمتر احتمال می‌رود که زن‌ها بر خود فرض کنند که همه جواب‌ها را می‌دانند.

آیا ترویج باورهایی کلیشه‌ای نظیر این که زنان «نفوذی مادرانه» دارند باعث استمرار کلیشه‌هایی می‌شود که هر چه را برای تحقق برابری جنسیتی رشته‌ایم، پنبه می‌کنند؟

مغز ما نمی‌تواند بدون کلیشه‌ها کار کند. ما تصویری کلیشه‌ای از مردها و قدرت رهبری آنها در ذهن داریم. درباره زن‌ها هم کلیشه‌هایی وجود دارد که مثلا آنها به ویژه دل سوز یا دل‌رحم هستند. مشکل وقتی پدیدار می‌شود که بکوشید هر مرد یا زنی را در قالب کلیشه‌ای جای دهید. به ویژه مادرانگی مقوله‌ای ترکیبی است. حتی اگر من موضوع مادری را مطرح نکنم، شمار فراوانی از زنان به من می‌گویند که دوستدار صلح هستند و می‌خواهند مانع بروز جنگ بشوند چون خود زاینده هستی هستند و موجودی زنده را به دنیا می‌آورند.

این که چنین کلیشه‌هایی زیان‌بخش است یا نه، پرسش جالبی است. بخش زیادی از ادبیات فمینیستی کلیشه‌های مادرانه را محکوم می‌کند. اما دیدید که در لیبریا، الن جانسون سرلیف۷ با عنوان «مامان الن» در تبلیغات انتخاباتی شرکت کرد و به ریاست جمهوری رسید. او به میان شبه‌نظامیان رفت، رهبران آنها را متقاعد کرد که با او دیدار کنند و مانند مادری نکوهش‌گر با آنها روبه‌رو شد. رهبران شبه‌نظامیان هم در پاسخ به شماتت‌هایش با قدرشناسی زیرلب می‌گفتند: «بله، مادر. بله، مادر.»

هم‌چنین یک سفیر پیشین آمریکا در روسیه به من گفت که این اعتراض عمومی به رهبری گروهی به نام کمیته مادران سربازان روسیه بود که باعث شد اولین جنگ چچن پایان بگیرد. رئیس جمهور وقت، بوریس یلتسین، نتوانست در برابر مادران ایستادگی کند. این نکته‌ای بسیار جالب است که زنان می‌توانند از این نقش مادرانه خود اقتداری اخلاقی کسب کنند. جنبه‌های مثبت این موضوع مهم‌تر از جنبه‌های منفی آن است و در اصل برای زن‌ها صادقانه‌تر است. بگذاریم زن‌ها همان باشند که هستند. اگر تجربه مادرانه‌شان به آنها انگیزه می‌بخشد، ما که هستیم که آن را رد کنیم؟ همین ویژگی موجب می‌شود که آنها کمتر از مردها تهدیدآمیز به نظر برسند. وقتی پشت میز مذاکره می‎‌نشینند، طرف مقابل آنها را به چشم دشمن نمی‌بیند.

آیا درس عبرتی که از جنگ بوسنی گرفته شد برای درگیری‌های امروز هم کارساز است؟ می‌دانیم که دولت اوباما در حال بررسی گزینه‌های نظامی علیه سوریه است، نظر شما چیست؟

من دو سال تمام قبل از این که ما سرانجام دست به اقدام نظامی بزنیم، از مداخله در بوسنی دفاع می‌کردم. این که آیا مداخله نظامی عاقلانه‌ترین اقدام است یا نه، موضوعی است که ۵۲ درصد درست و ۴۸ درصد غلط است. ما نمی‌توانیم صد در صد مطمئمن باشیم که آن ۵۲ درصد کدام و آن ۴۸ درصد کدام است، اما رویداد بوسنی به من آموخت که در ارتباط بودن با کسانی که درگیر ماجرا هستند، اهمیت حیاتی دارد. وقتی ما با زنان سوریه صحبت می‌کنیم، بعضی از آنها طرفدار مداخله نظامی هستند، اما خیلی‌ها هم با این اقدام مخالفند. بیشتر زن‌ها می‌گویند که راه‌حل سیاسی تنها راه ممکن برای رسیدن به صلحی درازمدت است. اختلاف نظر در میان آنها همان قدر زیاد است که در جامعه بین‌المللی هست.

ما باید اطلاعات خود را از زنانی که به دست بیاوریم که می‌دانند در محیط جامعه‌شان چه می‌گذرد. در بوسنی من شاهد گزارش‌هایی از سازمان سیا بودم که کاملا با آن چه در عمل اتفاق می‌افتاد، در تناقض بود. برای مثال، به سیاست‌گذاران گفته شده بود که ما نمی‌توانیم به پست‌های بازرسی غیرقانونی نظامیان هجوم ببریم چون اگر صرب‌ها را مجبور کنیم که به مفاد موافقت‌نامه صلح عمل کنند، آنها به حمله‌ای گسترده دست خواهند زد. کسانی که در صحنه ماجرا حضور داشتند، می‌گفتند این حرف مهمل است و تاکید می‌کردند که صرب‌ها مشتی قلدرند که چون هیچ مخالفتی در برابر خود نمی‌بینند مردم را به رعب و وحشت می‌اندازند.

یک پند مهم دیگر از تجربه بوسنی این است که نباید از مسئولیت خود شانه خالی کنیم. ایالات متحده آمریکا به دلایل مربوط به سیاست داخلی خود می‌ترسید که نسل‌کشی را متوقف کند. بین گفتن این که ما می‌خواهیم عمل کنیم و انجام عمل، تفاوت از زمین تا آسمان است. تصمیم‌گیری درباره رویکردی سیاسی یا دیپلماتیک یک چیز است و صرفِ گفتنِ این که ما مایل نیستیم به این یا آن موضوع فکر کنیم یا در کشورمان سرمایه سیاسی لازم برای مداخله‌ نظامی را نداریم، یک چیز دیگر.

  • ۱.a. b. Institute for Inclusive Security
  • ۲.This Was Not Our War: Bosnian Women Reclaiming the Peace
  • ۳.Worlds Apart: Bosnian Lessons for Global Security
  • ۴.Dayton Accords, peace agreement reached on Nov. 21, 1995, by the presidents of Bosnia, Croatia, and Serbia, ending the war in Bosnia and outlining a General Framework Agreement for Peace in Bosnia and Herzegovina. It preserved Bosnia as a single state made up of two parts, the Bosniak-Croat federation and the Bosnian Serb Republic, with Sarajevo remaining as the undivided capital city.
  • ۵.Joseph Nye
  • ۶.The John F. Kennedy School of Government at Harvard University
  • ۷.Ellen Johnson Sirleaf

Swanee Hunt is the Eleanor Roosevelt Lecturer in Public Policy, founder of the Women and Public Policy Program, senior fellow at the Center for Public Leadership, and senior adviser at the Carr Center for Human Rights, all at the Kennedy School of Government at Harvard University. She is also the founder of Hunt Alternatives Fund, which advances innovative and inclusive approaches to social change at local, national, and global levels. From 1993 to 1997, Hunt served as President Clinton’s ambassador to Austria, where she hosted negotiations and international symposia to stabilize the Balkan states. She subsequently created and currently chairs the Washington-based Institute for Inclusive Security, which consults with countries worldwide and conducts advocacy, training, and research to integrate women leaders into peace processes. Ambassador Hunt holds a doctorate in theology and has been awarded seven honorary degrees.

The following excerpt was taken from an interview between Ambassador Swanee Hunt and Columbia University’s Journal of International Affairs. Permission to republish granted by the Journal of International Affairs.

Journal of International Affairs, Fall/Winter 2013, Vol. 67, No. 1.

Swanee Hunt is the Eleanor Roosevelt Lecturer in Public Policy, founder of the Women and Public Policy Program, senior fellow at the Center for Public Leadership, and senior adviser at the Carr Center for Human Rights, all at the Kennedy School of Government at Harvard University. She is also the founder of Hunt Alternatives Fund, which advances innovative and inclusive approaches to social change at local, national, and global levels. From 1993 to 1997, Hunt served as President Clinton’s ambassador to Austria, where she hosted negotiations and international symposia to stabilize the Balkan states. She subsequently created and currently chairs the Washington-based Institute for Inclusive Security, which consults with countries worldwide and conducts advocacy, training, and research to integrate women leaders into peace processes. Ambassador Hunt holds a doctorate in theology and has been awarded seven honorary degrees.

The following excerpt was taken from an interview between Ambassador Swanee Hunt and Columbia University’s Journal of International Affairs. Permission to republish granted by the Journal of International Affairs.

Journal of International Affairs, Fall/Winter 2013, Vol. 67, No. 1.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com