وضعیت بغرنج جامعه ایران در گفتگوهای کارگری چقدر بازتاب دارد، در ۶ مهر ماه ۱۴۰۰ اتاقی در کلاب هاوس از طرف دو سندیکای شرکت واحد و هفت تپه، با حضور علی نجاتی، رضا شهابی، میثم آل مهدی، بهروز فراهانی، رضوی، سعیدی . . . و دهها کنشگر و بیش از صد مخاطب شرکت‌کننده برگزار شد. و موضوع چالش انگیز سندیکا شورا و مجمع عمومی را به بحث گذاشتند. در ۱۳ مهر نیز همین جلسه کارگری در کلاب هاوس ادامه یافت.

در واقع نظرات بیان شده در این جلسات انعکاس جدال دیدگاه‌های فعالین کارگری است که به نسبت کارگران آگاه تعداد بیشتری حضور دارند. فعالان کارگری حدود ۸۰ درصد شرکت‌کننده‌گان را تشکیل می‌دهند. ریشه‌ی مشکل، فزونی و نسبت معکوس حضور وکیل‌های خودخوانده پرولتاریای ایران بر کارگرانِ در میدان مبارزه صنفی و سیاسی است.

از میان سوسیالیست‌ها و جریان‌هایی که با گرایشات مارکسیستی به سمت طبقه کارگر روی آوردند، بیشتر آنان در بیرون مبارزه محیط کار و زندگی کارگران بوده و هستند، بدین لحاظ از سه دهه پیش فعال کارگری نامیده شدند. مثل فعال محیط زیست، فعال برابری زنان با مردان، کارگر که خودش نمی‌گوید، فعال کارگری هستم. این پدیده مشابه این  مبحث است:

آیا آگاهی از بیرون طبقه کارگر توسط روشنفکر کمونیست به درون کارگران نهادینه می‌شود؟ یا امر آگاهی و تشکل طبقه مزدبگیر، سوخت و سازی درونی و همیشگی دارد. به نظر می‌رسد در نهایت سوسیالیست‌های کارگری تنها می‌توانند مددرسان، مشاور، تدوین کننده مبارزات گذشته و اکنون زحمتکشان باشند، آن هم برای پیشبرد نوع سازماندهی جامعه‌ای که خودِ کارگران برای رهایی از بندگی مزد مجبور به سامان پذیری آن هستند.

”الغای بندگی مزد“  که راهگشای اصلی نکبتِ گریبانگیرِ نیروی کار است، با تحلیل آگاهانه و تشکل‌های متنوع قدرتمند کارگران انجام‌پذیر خواهد شد. همان شیوه نظام اقتصادی که تحول‌خواهانِ دغدغه‌مند برای رسیدن به سازمانیابی جامعه‌ی ”هرکس به اندازه کارش“  تلاشگر آن هستند.

در مبارزه طبقاتی جاری که حداقل از بهمن ۵۷ جریان دارد، همچون گذشته نیز می‌توان با مشارکت نسل پرتوان جوانان به مثابه دویدن امدادی، گوشه‌ای از کارِ امر سترگِ “راه سوسیالیسم” را با صداقت، شفافیت و صمیمیت ادامه داده و مسئولیت‌پذیر شویم. نگارنده در آخرین نوشته خود : “جنبش تحول‌خواهی ایران و مطالبات برجای مانده بعد از چهار دهه” مندرج در آزادی بیان نیمه مرداد ۱۴۰۰ جمعبندی کرد:

«واقعیت دیگر این است که کارگران به لحاظ کمی و کیفی در موقعیتی ناتوان هستند، و امر تحول‌خواهی را ضرورتا با رسیدن به خواست‌های مشترک با اقشار دیگر باید متحقق کنند. پس آرمان‌گرایان مارکسی معتقد به شورا در گفتمان‌ با مبارزان سیاسی و نمایندگان و مشاوران امتحان پس داده کارگران، می‌بایست با شفافیت و نقد جدی یکدیگر و بدون پرده‌پوشی، فعالانه و پی‌گیر، همچنان راهکاری بجویند، بلکه با مخالفان رژیم بر سر نکات روشن و کاربردی تغییر و جایگزینی، توافق کنند.

اختلافات نظری و عملی ناشی از منافع قشری و طبقاتی مبارزان راه آزادی و عدالت، اکنون بر بستر وسعت گرفتن ابتکارات و به صحنه آمدنِ اکثریت مردمی که دیگر حاکمیت اسلامی ایران را نمی‌خواهند، پاسخ می‌گیرد.

 در واقع با زمینه تشدید حرکت‌های مردمی، بحث و مجادله جدی و ثمربخش به منظور شفافیت جریان‌ها و عملکردِ افراد مبارز و مدعیان قدیم و جدید در محل کار و زندگی و‌ نیز در فضای واقعی شبکه‌های متنوع اجتماعی که وسیله‌ی کاربردی اکثریت شهروندان است، خود می‌تواند امکان ارتباط و کارایی بیشتری را فراهم آورد.

جدایی‌ها و پیوندهای جدید حاصل از مرزبندی و پلمیک بین فعالان سیاسی، اکنون که مبارزه در خیابان جریان دارد، خواهد توانست، ضامنِ از چاله درآمدن و به چاه نیافتادن از نوع دیگری باشد. زیرا بی‌اعتمادی‌ها در تمام عرصه‌ها حرف اول را می‌زنند. فعلا رفاقت صمیمانه و صداقت مبارزاتی به عقب رانده شده است و منافع فردی و باندی بخش بیشتری از میدانِ مبارزه را از آنِ خود کرده‌ است.

امید کارساز اما به صحنه آمدن میلیونی مردمی است که به نیروی کار و تشکل خود متکی شوند، دهها و صدها هزار مطالبه‌گر برای به عقب راندن حاکمیت مافیایی و سخت کنونی کافی نیست.

چنانچه برآمدی از توده‌های زحمتکش پرقدرت میلیون نفری شکل بگیرد، آنگاه سوسیالیست‌ها می‌توانند به شرط غلبه بر ضعف‌ها و اشتباهات خود و در چالش با طیف‌های گوناگون چپ رادیکال و جدال با جریان‌های اپوزیسیون، مسیر سنگلاخ‌گونه اما ایده‌آل ”خودگردانی“  برای آزادی و رفاه جامعه را هموار کنند.»

تصویری از مباحث کارگری در مقاله”دو رویکرد در برابر سازمانیابی شوراگرایی و روشنگری پیرامون هفت تپه“  از عباس منصوران در ۳۰ شهریور در آزادی بیان آغازگر نیشتر به زخمی چرکین شد که امید می‌رود نیمه پنهان پراتیک فعالین کارگری برای بی‌خبران روشن شود.

”نقدی بر مقاله رفیق عباس منصوران تحت عنوان دو رویکرد در برابر سازمانیابی شوراگرایی و روشنگری پیرامون هفت تپه“  از نادر کلهری ۵ مهرماه ۱۴۰۰ در آزادی بیان با استقبال ایشان و دیگرانی روبرو شد و سپس در نوشته ” از شوراگرایی تا شورا و اشاره به یک آسیب‌شناسی“  ۸ مهر منصوران، همدلانه و مسئولانه تلقی شد.

مقاله «علیه لینچ سیاسی ”کارگر بازنشسته هفت تپه“» از رضا مقدم  ۹ مهر با عنوان: ”درنگی بر واکنش‌ها به حقایق مربوط به هفت تپه“ نوشته عباس منصوران در ۱۰ مهر پاسخ گرفت.

معنای لینچ را که آقای مقدم آن را بکار برده است در دانشنامه آزاد چنین آمده است:

“لینچ‌کردن به عمل اعدام غیرقانونی در ملأ عام یا ضرب و جرح منجر به مرگ توسط یک گروه گفته می‌شود که معمولاً برای تنبیه متجاوز یا ترساندن گروهی اقلیت انجام می‌گیرد. معمولاً این عمل توسط گروهی خودسر با سروصدا و با قصد جلب توجه اذهان عمومی انجام می‌شود. بیشتر موارد لینچ کردن در زمان تنش‌های اقتصادی و اجتماعی انجام می‌شود و معمولاً با قصد سرکوب گروه اقلیت توسط گروه اکثریت انجام می‌گیرد.”

انتقاد رضا مقدم به منصوران نسبت به عملکرد بازنشسته‌ای از هفت تپه، اظهار نظر شفاهی منصوران بوده است، آنگاه مقدم مکتوب و علنی از دادگاه، متهم و قاضی می‌نویسد، و در نوشته «علیه لینچ سیاسی ”کارگر بازنشسته هفت تپه “»  توصیه می‌کند:

«یک روش سالم از زاویه منافع جنبش مستقل کارگری ایجاب می‌کرد که عباس منصوران ادعاهایش را با خود ”کارگر بازنشسته هفت‌تپه“ در میان می‌گذاشت و توضیحات وی را می‌شنید.»

اما متاسفانه خود ایشان بدان عمل نمی‌کند و با منصوران گفتگو نکرده اعلامیه می‌دهد. به کار بردن لینچ برای گفتار منصوران قیاسی ناپسند است. انتقاد و آگاهی بخشی از پراتیک یک کارگر بازنشسته، به طوری که در مقاله منصوران آمده، حاکیست فعلا سندیکایی عملا وجود خارجی ندارد، این موضوع آقای مقدم را به واکنشی انداخته که حکایت پنبه دزد را تداعی می‌کند، مقدم می‌نویسد:

«محکمه‌ای برخاسته از اعماق گورهای قرون وسطی که صدها سال با سیستم قضایی لیبرالی فعلی سوئد که دارد یکی از جانیان آدمکش رژیم اسلامی را محاکمه می‌کند، فاصله دارد.»

چه تشابه غیرمنصفانه و توهین آمیز و نابجایی !؟ آیا اداره‌کنندکان کانال سندیکایی منسوب به آن کارگر بازنشسته در خط سیاسی رضا مقدم خبررسانی می‌کند که این گونه بی‌محابا پیشاپیش از حکم دادگاه رقیب و شکایت به حزب منصوران سخن می‌گوید. پشتیبانان کانال تلگرامی سندیکای کارگران نیشکر هفت‌تپه چرا از منِ مخاطب پنهان بماند، حق مخاطبین از هویت گردانندگان به مانند شهروندان سوئدی هم رعایت شود، فقط در نوع  محکمه و شکنجه که نباید مقایسه شوند.

اکثریت مبارزین خارج کشوری لااقل تا رژیم کنونی برقرار است به ایران نخواهند آمد، پس مخفی‌کاری از مردم چه منفعتی برایشان دارد، که به بهانه گرای امنیتی از پاسخ‌گویی کوتاهی و جفا می‌کنند. فعالینی در خارج کشور به بهانه مبارز بودن و اینکه جمهوری اسلامی در تعقیب آنهاست، پنهان‌کاری غیرضروری می‌کنند که منجر به حساب پس ندادن مالی و معنوی به دوستانشان می‌شوند. نمونه آن را هر فعال کارگری در اروپا و ایران دارند. عدم شفافیت رضا مقدم‌ها در برابر جمع چنین زیان‌های مالی و عدم اعتماد ببار می‌آورد.

ایشان در مقاله ۱۴ مهرماه، سایت آزادی بیان، ” از دادگاه‌های انقلابی کومه‌له در دهه ۶۰ تا سقوط به محکمه قاضی منصوران در ۱۴۰۰“  نوشته است:

«اگر فحاشی‌های شکنجه‌گران خشن وزارت اطلاعات و قاضی مقیسه توانسته بود علی نجاتی، اسماعیل بخشی و سپیده قلیان را که تاکنون طولانی‌ترین حبس‌ها را برای دفاع از کارگران هفت‌تپه کشیده‌اند، ساکت کند، فحاشی‌های نرم‌تنانی نظیر قاضی عباس منصوران نیز ما را ساکت می‌کرد!  . . . آنچه وی در مورد جنبش کارگری ایران نوشته، از نظر من کلنجار با مسائل جنبش کارگری برای چپاندن آنها در مقولات ذهنی و بعضا حتی ”من درآوردی“ خودش مانند ” گرایش سندیکالیستی و اتحادیه‌گرایی صنفی مطلق“(؟!) است. عباس منصوران برای دو بهم زنی و ایجاد دودستگی در جنبش مستقل کارگری بین شورا و سندیکا اختلاف کاذب می‌تراشد تا یکی را به نفع دیگری حذف کند. در حالی که جنبش کارگری همیشه برای حق ایجاد تشکل مبارزه کرده نه نوع معینی از تشکل.»

جمله آخر نقل قول فوق نکته‌سنجی درستی مبنی بر ”حق ایجاد تشکل“  دارد، البته ”همیشه“ این‌گونه نبوده چرا که چگونگی جنبش کارگری کمیت وکیفیت تشکل کارگری را نیز معین می‌کند. اما حیف که ادبیات رقیبانه ناسالمِ مقدم در مقاله قاضی منصوران که طعنه به قاضی منصوری خودکشی شده رژیم می‌باشد، گاف ضربه زننده به خود نویسنده که یک فعال شناخته شده کارگریست، می‌زند و هدف مقاله را به کجراه برده است. زیرا کینه‌ورزی حاکم بر نوشته قبل از هر چیز مخاطب حقیقت‌پژوه را آزار می‌دهد.

همچنان که مارکس می‌گوید:

“این چه جامعه رقت انگیزی‌ست که وسیله‌ای برای دفاع از خود جز جلاد نمی‌یابد…”

چقدر فضا مسموم و غیررفیقانه است که آقای رضا مقدم برای به کرسی نشاندن حرف خود تشبیهی جز قاضی هئیت مرگ، مقیسه نمی‌یابد!

در کانال تلگرامی سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه در پست ۱۶ مهر آمده بود: 

«کارگران در  مراکز  و محیط کار با توجه به توان و امکانات خود، ضروری است که تشکل‌های مستقل خود را به نیروی جمعی خود ایجاد کنند تا بتوانند در کنار هم و با حضور هر چه بیشتر  و گسترده‌تر کارگران به مبارزه در راستای خواسته‌ها و مطالبات خود گام بردارند.»

نوشته فوق را مقایسه کنید با سخنرانی ابراهیم عباسی در هفتمین روز اعتصاب کارگران هفت‌تپه دوشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۰ تجمع مقابل فرمانداری شوش که در کانال تلگرام دومی بنام  ” هفت تپه – کانال مستقل کارگران “ می‌گوید:

«در هفت تپه ما یک شورا داریم  که پنج هزار نفری است و ما با خرد جمعی تصمیم می‌گیریم. تشکل ما مجمع نمایندگان است که اگر کم و کسری هم داشته اما موفق بوده. ما در شورای اسلامی را گِل گرفتیم چون خائن است. سندیکا قبلا بوده اما ما مجمع نمایندگان را انتخاب کردیم و بهتر جواب داده. تشکل پایدار ما مجمع نمایندگان و شورای مستقل ماست. ما در هفت تپه اثبات کردیم که مجمع نمایندگان برتر از سندیکا و شورای اسلامی است. افرادی در فضای مجازی با اهداف خاص علیه ما صحبت میکنند که از روی غرض و مرض است، از روی حسادت است و نه برای نقد.»

اختلاف نظری رضا مقدم و عباس منصوران در دو کانال فعال تلگرام خود را نشان می‌دهند.

موضوع سندیکا و شورا، بین فعالین حوزه مطالبات کارگری و عناصر فعال سیاسی داخل و خارج موضوع مورد مناقشه، بحث و پلمیک است. گذشته از تعاریف کلاسیک و تعریف منطبق بر واقعیات موجود در شرایط مشخص جامعه ایران و موقعیت جنبش مبارزاتی کارگری، هر یک از این دو مقوله فقط در هنگامی که نقش موثر در این جنبش داشته باشند ارزش پرداختن می‌یابد.

البته بحث و گفتگو در کادر سنتی، فرقه گرایی و سکتاریسم، مشابه بحث مجددا داغ شده  تشکیل”حزب” و . . .  ما را به جایی نمی‌رساند.  شکل و عنوان، “ظرف” تشکل‌یابی هستند، مهم ماهیت “مظروف” هست که نحوه عمل و تاثیرگذاری بر گسترش و کیفیت جنبش مبارزاتی و دستیابی به اهداف را تعیین نماید.

 بدیهی است که شرط اول موفقیت طبقه‌ی کارگر در جهت تامین منافعش، سازمانیابی کارگران است و در مرحله نخست می‌تواند هر نامی بر خود بگذارد، زیرا که تامین منافع اقتصادی و رفاهی کارگران در گام نخست، ملموس‌ترین و عاجل‌ترین کار این تشکل با هر نامی مثل سندیکا است. به همین ترتیب چنانچه طبقه کارگر از این خواست‌های نخستین به مطالبات سیاسی و اجتماعی خود برای مشارکت در اداره جامعه تا کنترل و رهبری جامعه برای انحلال دولت طبقاتی و برقراری مناسبات آزادی و برابری انسان‌ها و رهایی از هرگونه استثمار و مالکیت خصوصی حرکت کند به سازمانی تازه و متفاوت نیاز دارد.

در شرایط کنونی وضعیت جامعه‌ی ما، برای طبقه کارگر بحث برتری مدلی از تشکل بر گونه‌ای دیگر مشکلی از طبقه‌ی کارگر حل نمی‌کند و مهمتر از آن، ایجاد تشکل‌های محلی و سپس سراسری کارگران برای دستیابی به مطالباتشان مانند دستمزدهای به روز شده با تورم و قدرت خرید کنونی، استخدام رسمی، آزادی اعتصاب و تشکل است. تجربه اندوزی و دریافت آگاهی‌های این پروسه است.

 مهمترین نیاز طبقه‌ی کارگر ایران هم اکنون سازمانی است که توسط خودشان ایجاد شده و بر پایه کیفیت و چگونگی تکامل مبارزه‌ی خود از انواع سازمانیابی تجربه شده کارگران در کشورهای دیگر استفاده می‌کند. نوع و کارکرد تشکل را خود انتخاب می‌کند.

اکنون که طبقه‌ی کارگر ایران تشکل‌های اندک و ضعیفی دارد، بحث تقدم این یا آن شکل از تشکل با منافع کارگران سازگار نیست. این سازمان‌ها تشکل دایمی نخواهد بود و مطابق گسترش خواست‌ها و مبارزاتشان دگرگون و اشکال نوینی خواهد یافت.

در پایان به رهنمود مارکس در ” فقر فلسفه“ دقت کنیم:

«نخستین تلاش‌های کارگران برای وحدت با یکدیگر همواره در شکل اتحادیه‌ها به وقوع پیوسته است. صنعت بزرگ، خیلی از کارگران را که یکدیگر را نمی‌شناسند در یک جا گرد می‌آورد. رقابت باعث اختلاف و شکاف در منافع آنان می‌گردد. اما حفظ مزدها، این منفعت مشترک آنها علیه کارفرما، آنان را در اندیشۀ مشترکی برای مقاومت، در تشکل متحد می‌کند. بدین سان تشکل همواره هدفی دوگانه دارد، متوقف کردن رقابت در میان خود کارگران به گونه‌ای که بتوانند رقابتی عمومی با سرمایه‌دار را به انجام برسانند. اگر هدف نخست مقاومت صرفاً حفظ مزدها بود، به مرور که سرمایه‌داران به نوبۀ خود برای سرکوب متحد می‌شوند، تشکل‌ها که در آغاز منفرد و جدا از هم بودند، به صورت گروه‌هایی [از تشکل‌ها] مستقر می‌گردند و در مقابل سرمایۀ همواره متحد، حفظ تشکل برای کارگران از حفظ مزدها لزوم بیشتری پیدا می‌کند. این امر آنقدر حقیقت دارد که اقتصاددانان انگلیس دچار شگفتی می‌شوند از اینکه می‌بینند کارگران بخش قابل توجهی از مزدشان را فدای اتحادیه‌ها می‌کنند که از دید اقتصاددانان تنها برای مزد تشکیل شده‌اند. در این مبارزه – که یک جنگ داخلی واقعی است- تمام عناصر لازم برای نبرد آیندۀ متحد، گرد هم می‌آیند و تکامل می یابند. هنگامی که به این نقطه رسیدند تشکل خصلتی سیاسی می‌یابد. شرایط اقتصادی، نخست توده‌های کشور را به کارگر تبدیل کرده بود. سلطۀ سرمایه برای این توده وضعیت مشترک و منافع مشترکی ایجاد کرد. بدین سان این توده، هم اکنون طبقه‌ای در مقابل سرمایه‌دار است اما هنوز طبقه‌ای برای خود نیست. در مبارزه، که تنها برخی مراحلش را خاطرنشان کردم، این توده متحد می‌شود، و به صورت طبقه برای خود متشکل می‌گردد. منافعی که از آنها دفاع می‌کند به منافع طبقاتی مبدل می‌گردند. اما مبارزۀ طبقه با طبقه، مبارزۀ سیاسی است.»

             ۲۲مهرماه- رامین بهاری

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)