ختنۀ زنان بیش از آن چه تصور میکنیم رواج دارد. در نقاطی از ایران هم این سنّت نامبارک همچنان پابرجاست. میزان خشونت ماجرا آدم را به جنون میرساند: مثله کردن تن موجودی که هنوز حیات نمادینش را شروع نکرده است؛ تجربۀ شکنجه به عنوان نخستین چهرۀ فرهنگ. این تفسیر اول است: تنی که “طبیعی” است بخشی از خود را با دخالت عوامل غیرطبیعی از دست میدهد. سرکوب از “بیرون”. یک وجه وحشتناک این خشونت آن است که در درون گفتمانِ حاکم، ظاهری رئوف دارد. آن که میبُرّد آدم بدی نیست. قابلۀ مهربانی است که شاید در حین “عمل” با اطرافیان شوخی میکند و میخندد. والدین نوزادشان را با محبت و نگرانی نگاه میکنند و اگر نوزاد پسر باشد آخرِ کار سور میگیرند و به همسایهها شیرینی میدهند. این گفتمان اگر وحشی است، مجریان منفردش وحشی نیستند؛ بریدن “اضافۀ” تن کودک را به نفع او میدانند.
تفسیر دیگری هم هست که از دوتایی طبیعت/فرهنگ طفره میرود و بدن را به عنوان مجموعهای از نشانههای فرهنگی تعریف میکند. تن یک “ساخت” است؛ روایتی است که ارائه میشود. به سطوح خارجی بدن بیندیشیم: آرایش صورت، طرز کوتاه کردن موها و نوع پوششی که داریم نمای بیرونی تن ماست. ماجرا از پوست هم فراتر میرود و در گوشت بدن رخنه میکند. برای نمونه، به گوشها و دماغهای سوراخشده بیندیشیم، یا به تنهای خالکوبیشده و یا به آن حلقههای فلزی که در فلان قبایل دوردست به گردن نوزادان دختر گره میخورد و گردنهاشان را کش میآورد. پشت این رفتارهای خشن، معمولن بنیانی نظری پنهان است که وجه خشونتبارشان را پنهان میکند و درستی آنها را به چشم مردم “بدیهی” میسازد. در مورد جوامعی که برای ما دور و دیگری هستند، این مبنای نظری معمولن از سوی ما “خرافه” خوانده میشود. مثلن آن جا که حلقهزنی به گردن زنان را با دلایل قومیقبیلهای توجیه میکنند یا آن جا که غذای دست زنی را که ختنه نشده باشد ناپاک میدانند و نمیخورند. در جوامعی که این نوع توجیهات مورد قبول مردم نیستند، پای عامل دیگری چون “احکام مذهبی” به میان میآید. در جوامع مدرنتر، این نقش را “علم” بر عهده میگیرد. مراد از این ادعا نه موهوم دانستن علم به طور عام، که صرفن اشاره به این نکته است که نظریات علمی در برخی موارد به یاری مناسبات قدرت میآیند.
برای نمونه، فوکو در تحلیل تبارشناختی خود از تاریخ سکسوالیتی توضیح میدهد که چگونه طبقۀ سیاسی حاکم بر اروپا از سه قرن پیش برای تثبیت برتری نژادی و طبقاتی خود به بهرهبرداری از گفتمانهای علمی متوسل شد. تحقق غایات بورژوازی مستلزم آن بود که “زناشویی مولد” به عنوان هنجار رابطۀ جنسی قلمداد شود و رفتارهای جنسی دیگر از قبیل همجنسگرایی از قلمرو سلامت جنسی خارج رانده شوند. همجنسگرایی که تا آن زمان صرفن موضوع داوریهای مذهبی و اخلاقی بود، یک باره مورد توجه دیسکورسهای علمی قرار گرفت و انحراف آن از وضع طبیعی به یاری پژوهشهای مفصل علمی نمایش داده شد. مثال دیگر، وضعیت افرادی است که نظام بیرحم زبان آنها را “ترنسسکشوال” میخواند و از پیش جایی “بیرون” از هنجار قرار میدهد. این افراد در جوامع علمباوری از قبیل ایران به عنوان بیمارانی شناخته میشوند که ضروری است به یاری عمل جراحی به دامن “طبیعت” که نام دیگری برای وضع سالم است بازگردند. این جا تحلیل تبارشناسانۀ تن دست به کار میشود و میکوشد تا ربط میان این مقولات علمی و انگیزههای قدرتمحوری را که بر آنها حاکم است فاش کند. یکی از مهمترین این افشاگریها تحلیلی است که خود مفاهیم “طبیعت” و “امر طبیعی” را دستاویزی برای تقویت مناسبات قدرت میداند. بر اساس این تحلیل، طبیعت به شکل سره و پیشاگفتمانی اساسا وجود ندارد. تن همیشه از قبل در عرصۀ فرهنگ قرار گرفته است. داستان به پوست و گوشت خلاصه نمیشود؛ فرض کنیم که مناسبات قدرت در یک جامعۀ خاص، چیزی چون حاکمیت دگرجنسگرایی اجباری را برای اجرایی کردن سیاستهای کنترل جمعیت لازم بداند. این جاست که غیر از رفتارهای مشخص جنسی، اندامها و کارکردهای خاصی از بدن برجسته میشوند. برای نمونه، “باروری” به عنوان اصلیترین کارکرد تن زنانه معرفی میشود و شکلهایی از رابطه که به تولیدمثل منتهی نمیشوند، انحراف یا در بهترین حالت “بیماری” خوانده میشوند و از این طریق، امکان کنترل آنها فراهم میگردد.
با پذیرش این روایت، کاری که بر عهدۀ تحلیل انتقادی است نه تنها محکوم کردن رفتارهایی چون ختنۀ زنان، که دقت در مورد خشونتهایی است که درست به خاطر پشتوانۀ نظریشان به چشم نمیآیند و از پیامدهای متجاوزشان نفرت نمیکنیم. باید به آدمهایی اندیشید که با توسل به همین توجیهات دهانپرکن از قلمرو سلامت و هنجار طرد میشوند و بخش عمدۀ حقوق فردی و اجتماعی خود را از کف میدهند. وظیفۀ تحلیل تبارشناختی، فاش کردن شرایط و مناسباتی است که شکلگیری رژیم فعلی حقیقت را ممکن کردهاند. تنها این گونه است که میتوان از مکانیسمهای پیچیدۀ کنترل و سرکوب پرده برگرفت و به همدست خاموش آنها بدل نشد. جایی که پای طرد گروهی از آدمها در میان باشد، باید در تمام بداهتها تردید کرد و مشکوکانه به پس نگریست.
نوشته شده توسط سمیرا
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.