ماه مست و راه مست و سایۀ دلدار مست

می کشاند دست ِ ما را ، دشت ِ ناهموار مست

می فتد او مست یک سو، می فتم من مست ِ او

بارش ِ مهتاب ، بر دامان گندمزار مست

می دمد در بوی گندم؛ عطر ِ آغوشش ، نسیم

می شود غافل ز چرخ این گنبد ِ دوّار ، مست

مه در آن غفلت دمی آساید آید بر زمین

می خرامد در گل و گلزار؛ خوش رفتار مست

یارمستانه برآرد دست و پاکوبان به رقص،

گرد ِ او گردد، ز خود بگسسته بیخود وار مست

مه چو بیند موج ِ اندام ِ تب آلودش به دست ,

می کشد در بر، فشاند سیم، آن طرار مست

چشم بینش بوسه نوش ِ اطلس ِ سیمین ِ اوست

می کند سر، کفر عشق از جلوۀ اسرار مست

 

  محمد بینش (م ــ زیبا روز )

 

* این ابیات  استقبالی ست از غزل مولنا با مطلع

 

ساربانا اشتران بین سر به سر قطار مست

میر مست و خواجه مست و یار مست اغیار مست

http://zibarooz.blogfa.com/post/326

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)