گفتگو با شادی یوسفیان، خواننده گروه “ایندو” – پروانه وحیدمنش
شادی یوسفیان (متولد۱۹۷۸ در ایران) خواننده، عکاس، گرافیست و بازیگر است. او در سن ۱۶ سالگی به امریکا مهاجرت کرده و دارای مدرک کارشناسی ارشد عکاسی از دانشگاه ایالتی سانفرانسیسکو است.
شادی یوسفیان بیشتر به دلیل خوانندگی در گروه “ایندو” شناخته شده است.گروهی که با همکاری همسرش “اردلان پایور” در سال۲۰۰۸ پایهگذاری کرده اند. شادی یوسفیان قبل از راهاندازی گروه “ایندو” در آلبومها و کنسرتهای گروه کیوسک ومحسن نامجو به عنوان همخوان حضور داشته است.
آنچه پیش رو دارید متن گفتگوی مکتوب تابلو با اوست.
چی شد که “شادی” شروع کرد به خوندن و «ایندو» رو پایه گذاری کرد؟
پدر من اصرار زیادی داشت که من گیتار یاد بگیرم. با دررفتن از زیر تمرینها، هیچوقت یاد نگرفتم؛ هنوز پشیمونم ولی باز هم کلاس نمیرم چون از زیر تمرینها فرار خواهم کرد. نتیجۀ کلاس گیتاراما، خوندن دو آهنگ برای برنامۀ کودکان بود. استادم یک روز پشت پیانو نشست و آهنگ لک لک دریاچه و آهنگ نجار رو زد و از من خواست از روی کاغذی که شعرها رو نوشته بود، بخونم. چند روز بعد در صدا و سیما ضبطش کردیم و بعد از مدتی در تلویزیون پخش شد. هیجان انگیز بود و کلی ذوق کردم. حدوداً دوازده ساله بودم. بعد از اون حتی فکر خوندن هم به سرم نزد تا وقتی که اردلان همون کار رو تکرار کرد. یک کاغذ دستم داد، پشت پیانو نشست و من خوندم. گهگاهی این برنامه تکرار میشد ولی شنونده نداشتیم تا اینکه یکشب دوستان هنرمند ما جمع بودند و ساز و آواز برپا. من و اردلان هم دو آهنگی که بلد بودیم رو اجرا کردیم. آرش سبحانی، همون شب خواست که در آلبوم جدید با کیوسک همکاری کنم. همکاری با گروهی که تک تک ترانههاشون رو از حفظ بودم، و همکاری با محسن نامجو، بسیار هیجان انگیز بود و من باز ذوق کردم. این ذوق و هیجان، کار دستمون داد و گروهی بدون اسم راه انداختیم. محسن نامجو اسم “ایندو” رو برای ما انتخاب کرد و ما هم این اسم رو چهار دستی چسبیدیم.
پرشنوندهترین و مؤفقترین کارتان چه تمی داشته؛ آیا شاد بوده ؟ توفیق اون آهنگ آیا باعث شده که بیشتر تو همون زمینه کار بکنی یا نه؟
لزوماً همیشه پرشنوندهترینها، مؤفقترینها نیستند. خیلی از آهنگهای مؤفق، به اندازۀ کافی شنیده نمیشوند. به نظر من یک هنرمند اول باید به حس و حال و سلیقه خودش توجه کنه و با ابراز احساسات دیگران سبک هنری خودش رو تغییر نده. در دنیای مدرن اینترنتی، برای هر سلیقه طرفداری هست. پر شنوندهترین کار ما “برو وسط” است. آهنگی شاد و همونطور که از اسمش پیداست باید رفت وسط و رقصید. در آلبوم بعدی ما باز هم آهنگ شاد شنیده خواهد شد و دلیل اصلی هم علاقۀ ما به رقصاندن و شاد کردن مردم است.
“برو وسط” از این جهت متمایز است که شعر و آهنگ هر دو شادند. چی شد این شادی (یوسفیان) به اون شادی رسید
من فکر میکنم رقصیدن یکی از پایههای اصلی فرهنگ یک مملکت است. مثلا تانگو در آرژانتین و یا فلامینکو در اسپانیا. ما برای این رشته، احترامی نداشتیم و اگر هم داشتیم به اندازۀ کافی نبوده. کلاسهای رقص کمیاب و اساتید در این رشته انگشت شمارند. در صورتی که ما ایرانیها ذاتاً شاد هستیم. اگه از اینکه بقیه در جمع در مورد ما چی فکر میکنن بگذریم، همه تا صبح قر میدیم و میرقصیم. اینکه بیتوجهی به هنر رقص، تقصیر دین و مذهب، اجتماع یا دولت و سیاست بوده رو من نمیدونم. فقط میدونم که باید یک آهنگ مینوشتیم که با زور بگه برو وسط، برو برقص، نترس و سن هم یک عدده! به اردلان همین چهار جملۀ بالا رو گفتم، آستین رو بالا زد و یک آهنگ نوشت که هنوز با این آهنگ میریم وسط و بالا و پائین میپریم.
عکس: مسعود هراتی
کسی که آهنگهایی مثل نالۀ شبگیر و شرقی غمگین رو خونده چی شد که برو وسط رو هم خونده؟
هنر با حال و هوای درونی هنرمند همیشه در حال تغییره. خوشحالی، ناراحتی و خشم روی کار هنرمند تاثیر میذاره. مرگ ندا و خیلیهای دیگه که برای آزادی جنگیدن و جونشون رو از دست دادن، بزرگترین دلیل برای ساخت نالۀ شبگیر بود. ما نمیتونیم به مسائلی که در مملکتمون اتفاق میافته بی توجه باشیم. ما “شرقی غمگین” هستیم و دور از ایران؛ ولی در عین حال زندگی باید کرد. گهگاهی باید وسط جمع دوستان رقصید، ولی در عین حال نباید به مسائلی که در مملکتمون پیش میاد پشت کنیم.
فکر میکنی در موقعیتهای تراژیکی که مردم دچار غم و یاًس عمومی شدن آیا میشه با موسیقی، اونها رو دوباره به زندگی برگردوند؟
بله. بهترین مثال همین ترانۀ “یار دبستانی من”؛ در اوج ناامیدی، دست به دست این آهنگ رو خوندیم و امیدوار شدیم.
چی شده که ما ترانۀ شاد کم داریم یا اگر موسیقی شاده ، شعر ترانه، اغلب داره از غم و درد حکایت میکنه
آهنگهای شاد هم کم نداریم. هنرمندانی مثل جلال همتی، شهرام شبپره، اندی، برو بکس و ساسی مانکن، همیشه عروسی و تولدها رو شاد میکنند. در عین حال ملتی که از وضعیت سیاسی- اجتماعی خودش ناراضیِ، و همینطور از دوری و ترک عزیزانش رنج میبره، به ترانههایی که از غم و درد حکایت میکنن پناه میبره.
رگههای طنز توی کارهاتون دلیلش چیه؟ خودت اهل طنزی یا…؟
اردلان طنازه. من آرزو داشتم و دارم که نویسنده و شاعر خوبی بودم. متاًسفانه مثل آرزوی پدرم که دوست داشت من گیتار میزدم باید روی اون هم با خودکار قرمز خط بکشم و این آرزو رو کنار بذارم. شانزده سالگی از ایران اومدم بیرون و هرچقدر هم مطالعه کنم، شاعرخوبی نخواهم شد. همونطور که از تمرینهای کلاس گیتار فرار میکردم، از شعر گفتن هم فراری هستم. بنابراین موضوع شعری که دوست دارم بنویسم رو پیدا میکنم و به اردلان میگم و اون مینویسه. به همین راحتی. دو تا از شعرهای آهنگهای آلبوم رو قرار بوده من بنویسم، که به همین دلیل بی سوادی، موضوع رو به اردلان گفتم و با هم نوشتیم: “برو وسط” و “نقش تو روی آب”.
چی شد که شرقی غمگین رو دوباره خونی کردی؟
کنسرت کیوسک در مونیخ بود. پشت صحنه با آقای حسین منصوری عزیز صحبت میکردیم که ایشون پیشنهاد دادن که با هم همکاری کنیم و این آهنگ رو ضبط کنیم. ما هم که علاقۀ بسیار به صدای ایشون داریم، خوش به حالمون شد و باز ذوق کردیم و با هیجان گفتیم: “چشم. خیلی هم باعث افتخار ماست”. دلیل دیگه، زیبایی خود این آهنگ برای ما بود. آهنگی که بارها شنیده بودیم و همصدا با فریدون فرخزاد بلند بلند میخوندیم.
خودت کارت رو چطور طبقه بندی میکنی؟ موسیقی تون رو چه موسیقیای میدونی؟
نمیشه تو طبقه بندی خاصی جا داد. تلفیقی از راک، جیپسی جزّ، بلوز و غیره…
دوست داری شادی، ۱۰ سال دیگه در چه جایگاه موسیقایی باشه؟
بیشتر به جایگاه خودم در دنیای هنرهای تجسمی فکر میکنم تا موسیقی. خوندن برای من تفریح و هنرهای تجسمی برام حرفه است.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.