مقولۀ بازی بزرگ از رومان “کیم” نوشتۀ جوزف رودیارد کیپلینگ(۱۹۳۶ – ۱۸۶۵) نویسنده، رومان نویس و خبر نگار بریتانیایی گرفته شد که به رقابت های سیاسی و نظامی امپراتوری های بریتانیا و روسیۀ تزاری در آسیای مرکزی اطلاق شد. “پیتر هاپکرک” نویسنده و روزنامه نگار امریکایی کتاب “بازی بزرگ، مبارزه برای امپراتوری در آسیای میانه” را نوشت که در مورد رقابت سیاسی و نظامی بریتانیا و روسیۀ تزاری میان سال های ۱۸۱۳ تا ۱۹۱۷ بود.

 

دور اول “بازی بزرگ”:

بریتانیا شبه قارۀ هند را مستعمرۀ خود ساخت و با روسیۀ تزاری بر سر آسیای مرکزی وارد رقابت شد تا جلو نفوذ روس ها را بر شبه قاره هند سد کند. اما افغانستان که شامل حوزۀ این رقابت می شد در سدۀ نزدهم میلادی تا سال های سلطنت امیرحبیب الله در دو دهۀ نخست سدۀ بیستم در واقع منطقۀ حایل(بفر ستیت) در بازی بزرگ میان دو قدرت استعماری بریتانیا و روسیۀ تزاری قرار گفت؛ هر چند بریتانیا دو بار در قرن نزده(۱۸۳۹ و ۱۸۷۹) از مرزهای جنوبی و شرقی به این کشور لشکر کشید و در آخرین سال دهۀ دوم قرن بیستم(۱۹۱۹) بر سر استقلال سیاسی افغانستان برخورد نظامی صورت گرفت که به شناسایی استقلال افغانستان منتهی شد.

 

علی رغم لشکر کشی های انگلیس در قرن نزده، افغانستان حیثیت و موقعیت حایل بودن خود را میان بریتانیا و روسیۀ تزاری با توافق دوطرف حفظ کرد و افغانستان در اشغال دراز مدت بریتانیا قرار نگرفت و مستعمرۀ آن نشد؛ هر چند که در زمان سلطنت امیرعبدالرحمن خان نفوذ بریتانیا در افغانستان گسترش یافت، مرزدیورند در جنوب و شرق با توافق دو طرف تعیین و تثبیت شد و انگلیس ها بر سیاست خارجی افغانستان تسلط یافتند. اما فراموش نباید کرد که این امیر عبدالرحمن خان دوست و برگزیدۀ انگلیس ها، دوست روسیۀ تزاری نیز شمرده می شد و ده سال را در قلمرو نفوذ و سلطۀ روس ها در آسیای مرکزی سپری کرده بود.

 

دور دوم “بازی بزرگ”:

افغانستان پس از کسب استقلال سیاسی در سال ۱۹۱۹ تا سال های نخستِ پس از جنگ جهانی دوم هم چنان حیثیت و موقعییت حایل بودن خود و در واقع بیطرفی خود را میان قدرت های کلان جهانی که این بار جای روسیۀ تزاری را روسیۀ شوروی و جای بریتانیا را ایالات متحدۀ امریکا گرفته بود، حفظ کرد. اما افغانستان این وضعیت را پس از جنگ جهانی دوم متدرجاً از دست داد. نزاع و خصومت با پاکستان بر سر دیورند این کشور را بسوی اتحاد شوروی قدرت رقیب امریکا و غرب نزدیک ساخت. سرانجام افغانستان در حوزۀ نفوذ دولت کمونیست شوروی درآمد و در ۱۹۷۹ مورد حملۀ نظامی و اشغال آن دولت قرار گرفت.

 

افغانستان در دورۀ حضور نظامی شوروی در جهت حمایت از حکومت چپ حزب دموکراتیک خلق از حالت منطقۀ حایل و بیطرف کاملاً بیرون شد و به میدان واقعی جنگ گرم در رقابت های جنگ سرد جهانی تبدیل گردید. اما شوروی یا در واقع روس ها در سال های پایانی حضور نظامی خود که در حدود ده سال ادامه یافت به این نتیجه رسیدند که حفظ تمام افغانستان برای آن ها و در حاکمیت مورد حمایت آن ها بسیار پر هزینه و غیر عملی است. از این رو در برخی حلقات دولت شوروی و سپس فدراتیف روسیه فکر انتقال حکومت حزب دموکراتیک خلق به شمال افغانستان یا در واقع ایجاد نوار امنیتی و در واقع یک منطقۀ حایل برای حفظ مرزهای جنوبی شوروی از آمو تا هندوکش بوجود آمد. اسحق توخی دستیار دکترنجیب الله آخرین زمام دار و رهبر حزب مذکور در ششم میزان ۱۳۸۲(۲۷ سپتمبر ۲۰۱۰) در برنامۀ به عبارت دیگر با تلویزیون فارسی بی بی سی گفت که فدراتیف روسیه از نجیب الله خواست تا برای ایجاد نوار امنیتی در شمال افغانستان، پایتخت از کابل به مزار شریف نقل کند که به مخالفت وی روبرو شد.

 

صرف نظر از درستی و نادرستی ادعای توخی، فروپاشی شوروی، نابودی پیمان نظامی وارثا و سقوط دولت های اقمار شوروی در اروپای شرقی فکر ایجاد نوار امنیتی در شمال افغانستان را برای روس ها عجالاتاً پایان داد و افغانستان اهمیت خود را در بازی بزرگ میان قدرت های رقیب بین المللی که شوروی به عنوان یک طرف این رقابت متلاشی شد، از دست داد. اما ده سال بعد(۲۰۰۱) که افغانستانِ تحت امارت طالبان در آستانۀ حملۀ نظامی امریکا با همکاری جبهۀ مقاومت ضد طالبان قرار گرفت، طرح تشکیل حکومت در شمال افغانستان از سوی روسیۀ تحت حاکمیت پوتین بار دیگر مطرح شد.

محمدقسیم فهیم وزیردفاع و معاون کرزی در سال ۱۳۸۴(۲۰۰۵) در گفتگو با من که کتاب امریکا در افغانستان را می نوشتم موضوع مشابه را از قول وزیران دفاع، امنیت، خارجه و حالت اضطراری روسیه مطرح کرد. وی گفت که این وزیران روسی در اکتوبر ۲۰۰۱ با من در دوشنبه دیدند و گفتند که ولادیمر پوتین در حاشیۀ مجلس شانکهای در مذاکره با جورج بوش بر سرافغانستان توافق کردند تا افغانستان بدو قسمت شمال و جنوب تقسیم شود. بوش گفته که پاکستان را قانع میسازد، شما هم قانع شوید و در شمال حکومت تشکیل دهید ما از شما حمایت می کنیم، اما من به شدت آن را رد کردم.

 

سقوط سریع امارت طالبان در تمام افغانستان با حملۀ هوایی و موشکی امریکا و تعرض جبهۀ مقاومت ضد طالبان، ضرورت تشکیل حکومت جداگانه را در شمال از میان برد و دولت جدید به ریاست حامد کرزی در کابل جانشین دولت اسلامی به ریاست استاد ربانی و امارت طالبان شد. ده ها هزار نیروی امریکا و ناتو وارد افغانستان شدند و در حمایت از دولت نوتشکیل بریاست کرزی قرار گرفتند. اما پس از گذشت سال های نخست حضور نظامی امریکا و ناتو طالبان با حمایت پاکستان، دوباره وارد میدان جنگ گردیدند. این جنگ برای امریکا به طولانی ترین جنگی تبدیل شد که دونالد ترامپ در دوران مبارزات انتخاباتی خود وعده داد تا تمام نیروهای امریکایی را از افغانستان بیرون کند. مذاکرات یک و نیم سالۀ حکومت ترامپ توسط زلمی خلیلزاد با طالبان و توافقنامۀ قطر(۱۰ حوت ۱۳۹۸ / ۲۹ فبروری ۲۰۲۰) نتیجۀ عملی وعدۀ انتخاباتی ترامپ بود که خروج کامل قوای امریکا را در چهارده ماه آینده پس از امضای این موافقت نامه مشخص کرد. هر چند که در موافقت نامه از مذاکرات بین الافغانی نام برده شده بود تا با توافق بر سر تشکیل دولت اسلامی آینده به جای جمهوری اسلامی بریاست اشرف غنی، راه به خروج کامل قوای امریکا و ناتو هموار شود، اما این جمهوری قبل از توافق بر سر دولت جانشین آن و حتی قبل از خروج کامل قوای امریکا و ناتو در پانزدهم آگست سال روان ۲۰۲۱ سقوط کرد و امارت اسلامی طالبان یک جانبه به قدرت برگشت.

 

دور سوم”بازی بزرگ”:

سقوط و فروپاشی دراماتیک و سریع دولت جمهوری اسلامی افغانستان بریاست اشرف غنی حتی برای طالبان غیر منتظره بود. امریکا و غرب حامی این جمهوریت و کشور های دیگر جهان چنین فروپاشی آسان، دراماتیک و سریع را پیش بینی نمی کردند.

در حالی که همسایگان افغانستان به خصوص پاکستان و جمهوری اسلامی ایران و کشورهای مهم و مقتدر منطقه  مانند چین و روسیه از خروج کامل قوای امریکا و ناتو از افغانستان با همسویی استقبال می کردند و در سالهای اخیر به ایجاد رابطۀ نزدیک با طالبان دست زدند تا خواست و استقبال خود از خروج امریکایی ها را آشکارا نشان دهند، اما به نظر می رسد که اکنون  آن همسویی منطقه ای درز / تَرَک،  برداشته است.

تا قبل از خروج قوای امریکا و ناتو از افغانستان، همسایگان افغانستان به شمول چین و فدراتیف روسیه  بر سر این خروج، دیدگاه و منافع مشترک داشتند. اما در شرایط پس از خروج و احیای امارت طالبان این کشورها و سایر کشورهای منطقه ای در افغانستان نه منافع مشترک که تضاد منافع دارند. بسیاری از کشورهای منطقه احساس می کنند و نگرانی دارند که پاکستان و چین در صدد آن هستند تا بازیگران اصلی افغانستان باشند و در این بازی بصورت یک جانبه و در غیبت آنها، به اهداف و منافع امنیتی، اقتصادی و سیاسی خود برسند.  

اگر احساس و نگرانی کشورهای منطقه  و سایر همسایگان افغانستان در مورد نیات پاکستان و چین و حتی قطر که با نقش خود در افغانستان،  عربستان سعودی را تحقیر و سرخورده ساخته است  برطرف نشود، آغاز دور سوم “بازی بزرگ”، محتمل و قریب الوقوع  به نظر می رسد. این بار چین در کنار پاکستان بازیگر بزرگِ  دور سوم “بازی بزرگ” خواهد بود و بازیگران بیشتر با بازی های پچیده تر وارد میدان خواهند شد.

البته پاکستان، چین و طالبان می توانند با سیاست و عملکرد خود در جلب اعتماد و همسویی همسایگان افغانستان و کشورهای منطقه از دور سوم “بازی بزرگ” جلوگیری کنند و افغانستان را به جای میدان بازی در جهت منافع متضاد بازیگران، به میدان  تعامل و همسویی منافع تغییر دهند.

آیا چنین خواهد شد و یا افغانستان وارد دور سوم “بازی بزرگ” می شود؟

 

 

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)