گام نهایی، عبور شبه کودتایی و انقلابیوار از خط شبهنامرئی توحش به ناتوحشی، یعنی آخوندیسملاتیسم پایان و آغازیدن سکولاردمکراسی…! تیتر مطلب، گویای هزاران صفحه مطالبی است طی چند دهه منتقدان به رژیم ولایی (جمهوری اسلامی ایران) گفته، هزاران مطلبی که درباره ایرادها و کژراهی تا راههای اصلاحی و درخواستهای بزنگاهی و عطفی از واقیع پایان دهه ۱۳۶۰ ه.ش و ۱۳۷۰، دوم خرداد ۷۶ تا کوی دانشگاه، از قتلهای زنجیرهای دگراندیشان، تا تعطیلی و توقیف فلهای مطبوعات و سرکوب آزادی بیان و نقض همان اندک قوانین گنجانده شده میان انبوه قوانین ضد بشری احکام اسلامی آخوندیستیلاتیسمی قانون اساسی ج.ا (در حقیقت احکامنامه توحش رژیم ولایی…)، نقض و دور زدن برای تضضیع حق ممنوعیت تفتیش عقیده، تا جایی با انواع حقه و خدعه، در فرمهای ثبتنام گزینش استخدامی تا حتا پذیرش دانشجو، از گذرنامه و سایر خدمات عمومی، حتا با گزینه انتخابی اعلام دین و آیین! و در حالی همگان میدانشتند با حاکمیت احکامنامه (قانون اساسی ج.ا)، اعلام ارتداد یا کفر (دگراندیشی از ندانمگرایی تا آتدیستی و تغییر دین…) برابر است یا جرمانگاری ارتداد و حکم مرگ!
نکته: چیزی که به نام دین اسلام گفته میشود بر خلاف دو آیین ابراهیمی دیگر یعنی مسیحیت و کلیمی ، فاقد مرکزیت متمرکز تصمیمگیری است مانند کلیسای ئاتیکانف در نتیجه همین مشکل، باعث شد حتا حدود نیم قرن تسلط حکومت آخوندیسم لاتیسم، در ایرن نتواند ضرورت توحشزدایی از مذاهب اسلامیستی درک و اجرا کند و نمونه قانونی سکولاریزه از دین اسلام و شیعه ارائه دهد وبلکه وضع بدتر کرد و کار بدانجا رساند که بنا نظر بیاری، اکثریت ایرانیان از کلیت اسلام از جمله تشیع عبور کرده و وارد فازهای با درجاتی مختلفی از الحاد از ندانم گرایی تا آتئیست بشوند، هر چند همچنان بسیاری خود مجبور به تظاهر می بینند فعلا…!
باری، آزمون و خطاها سپری شده، اوانس و فرصتها داده شده، طی چند دهه، به اندازه کافی و بلکه بیش از حد، زمان داده شد به اصحاب خودخوانده دین اسلام(ها) و شیعه(ها) و سایر مذاهب وفرقهجات اسلامیستی، دیگر جای تردید نیست، انقلاب و شبه کودتای ملی و میهندوستی که باید بیست سال پیش روی میداد و اجازه نمیدادند رژیم ولایی (آخوندیسمیلاتیسمی) دو نسل متولدان دهههای ۵۰ و ۶۰ بسوزاند و اکنون مظلومان پیرجوان شدگان ۴۰ الی ۵۰ ساله تنها و فرسوده و افسرده و ناامید (که بسیاری کمر تحمل خمیده یا شکسته و تن تنهایی به خودکشی یا روانپریشی و کنجنشینی..) دادند، تا اقلیتی از حاکمان وسران و کارمندان رانتخوار، کاخویلانشینی و بالاشهرنشینی کرده و بر اکثریت تهیدستان و فرودستان فخرفروخته، کسانی به نظر میرسد در فردای پس از رژیم ولایی (ج.ا) به لطف انباشتههای ثروت غارتشده رانتی… باز طبقه از ما بهتران خواهند بود، الگارشی دو سر برده که از فساد آموزشی تا اقتصادی (عاملان انحطاط همهجانبه علمی وفرهنگی و احتماعی و اخلاقی تا اقتصادی و رفهی و در یک کلام زندگی نرمال میانگین مطلوب مدرن همزستی با انسانیت و طبیعت) را باز سروری کنند، چرا مدعیان جایگزنی و آلترناتیو نیز حاضر نیستند پیشاپیش تعهد لفظی و عقیدتی به زدودن فوری فقر از همگان، از جمله میلیونها نسل سوخته دهه متولدان ۱۳۵۰-۶۰ که حتا سابقه کار و بیمه در واحدهای صنفی استثمارگر ندارند و حکومت آخوندیسمیلاتیسمی آانها در دهکهای بالای سه و گاهی حتا در دهک دهم ارزیابی کرده بواسطه معیارهای اشتباه (که بارها در مطالب نگارنده و یا ارجاعات به لینکهای مطالب دیگران) بازگو کرده است.
پیشنهاد سهام همگانی فوری، به نظر نگارنده یکی معدود راه حلهای نجات اکثریت فرودست بویژه نسلوسختگان و مردان تنهای دهه ۱۳۵۰-۶۰ است، دو نسلی در انتقال قدرت سیاسی از شاهنشاهی سنتی به آخوندیسملاتیسمی، در عمل نادیده گرفته شده تا اکنون و درهیچ محاسبات انسانی و ملی و میهنی به شایستگی گنجانده و در نظر گرفته نمیشوند! خدای طبیعت اگر میبود چه انتقامی از ظالمان بر این دو نسل سوخته از جمله مردان تنها…. میگرفت از اقلیتهای رانتی و هرزه جنسی و حرمسرا تا لاتیسمیهای آخوندیستی و یا غیر آخوندیسمی؟!
بدیهیترین بدیهیات حقو بشری و کرامت انسانی، همچون حق زنده ماندن در معنای زیستن تضمین و تامین احتیاجات، خوراک و پوشاک و سرپناه تا داشتن یک پارتنر و همباشی جنسی و عاطفی (پیشنها شعار بنیادی حقوق بشری، هر کی با یکی، حق همباشی با هر اسم و رسمی، حذف تمامی موانع قانونی ورسمی و مبارزه سنتهای متوحشانه ای که عاقبتش اجبار و تحمیل تنهایی بر مردان به ظاهر کمتر جذاب و فردست…)، تبدیل زن به کالای جنسی که حدی خودشان نیز به این اعتقاد ضد بشری برسند در قبال همباشی با مرد تنها مانند خود، بایست پول و کالای غیر رابطه متقابل جنسی و اطفی دریافت کنند، فجعه بس عظیم و شرمگینانه که زن تنها، شرافت و عقلانیت خدای طبیعت را در حقیقت جفت آفریدگی مرد و زن نادیده میگیرد، یکی (زن) توقع دارد در مقابل همباشی جفت مقابل (مرد) توقعی مالی و پولی داشته باشد!، چگونه مدعیان حقوق زنان در ایران و کشورهای عقبمانده همچون ایران اسلامیتسی زده، به این درک و شعور نرسید و چنین چیز بدیهی از حقوق بشر قبول نمیکنند، که تراژدی تنهایی سالها طولانی مردان تنها دهههای ۱۳۵۰-۶۰ ننگ جامعه ایرانی بایست بدانند و نه ننگ این مظلومان دو نسل سوخته! این دو نسل قربانی توحش انحطاطی و عدم مسئولیتپذیری دیگران هستند!، چه بها گراف مالی تا عمری این دو نسل سوخته داده و آزارهای حیثیتی و روانی تا عواقب جسمی دیدند و حتا تک شغل و گرفتاری به اعتیاد به انواع آرامخشهای صنعتی دارویی یا سنتی.. تا این درد تحمیلی تنهایی کمی با رنج کمتر تحمل کننند!
دیر فهمی و دیر تصمیی، زمانی بیش دو سال مکرر گفتند ژنرال دوگل ایران کجاست، که دوستی و دشمنی در دنیای سیاست امری نسبی است، ملیگرایی و میهندوستی، معیارش اقتضائات همواره متغیر زمانه است و اینکه بارها گفته شد، تنها اصل غیر قابل تغییر در حاکمیتها، اصل تغییرپذیری است!، همیشه حکومت مستقر اعم از بد باشد یا خوب و مطلوب، لزوما حکومت ملی و میهنی نیست و در حکم یک اشغالگر است، وقتی اکثریت کشوری به انحطاط کشیده شده و نیروی سرکوب حکومت اشغالگر، اجازه نمیدهد عموم مردم دست به انقلاب براندازی کنند، از حرکات تهاجمی لاجرم و قطعی دشمن حکومت اشغالگر، بهره بردند، نامش خیانت به وطن نیست، نتقین در جنگ دوم جهانی، دو راه نداشتند یا شکست در بر متحدین آلمان نازی و ایتالیای فاشیستی و سایر متحدان دیکتاتوری امپرالیستی مانند حاکمیت ژاپن آن وقت، یا پیروزی دولتهای محور.
و چنین بود مردم داخل فرانسه به رهبری رهبر اپوزیسیون در خارج یعنی زنرال دوگل، از این رویدادی حتمی، بهره بردند. بعدها ژنرال دوگل و یارانش قهرمان ملی رهاییبخش کشور از حکومت دست نشانده اشغالگران (ویشی) شد. تاریخ واقعی زمانه، خودش خاونان و قهرمان میهندوست اعلام کرد….
https://www.tribunezamaneh.com/archives/author/edalatensani

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.