در تحلیل مسئلهی فلسطین و اسرائیل، اغلب میان دو دیدگاه افراطی در نوسان هستیم: از یکسو کسانی که دولت اسرائیل را یک واقعیت غیرقابل تغییر میدانند و هرگونه نقدی به آن را معادل نفرتپراکنی تلقی میکنند؛ و از سوی دیگر، افرادی که با شعارهایی چون «از رود تا دریا» به حذف کامل اسرائیل فکر میکنند، بیآنکه به پیامدهای عملی و انسانی آن بیندیشند. اما اگر بخواهیم بر اساس اصل بنیادین «حق تعیین سرنوشت» قضاوت کنیم، باید از موضعی همزمان اخلاقمحور و واقعگرایانه به مسئله بنگریم.
اصل بنیادین: تعیین سرنوشت واقعی
بر پایهی اندیشهی ویلسون در پایان جنگ جهانی اول و نیز منشور ملل متحد، هیچ ملتی نباید بدون رضایتش تحت سلطهی قدرتی خارجی قرار گیرد. بر همین مبنا، پیدایش دولت اسرائیل با نقض این اصل همراه بود:
در سال ۱۹۱۷، دولت استعمارگر بریتانیا با صدور اعلامیهی بالفور، بدون رضایت مردم بومی فلسطین، وعدهی ایجاد «خانهی ملی برای یهودیان» را داد. سپس، با حمایت نظامی و سیاسی بریتانیا، موج گستردهای از مهاجرت یهودیان به منطقه آغاز شد؛ مهاجرتی که بدون نظرخواهی از صاحبان سرزمین، و در موارد زیادی با مصادره یا خرید ناعادلانهی زمینها همراه بود.
نهایتاً، در سال ۱۹۴۷، سازمان ملل بدون برگزاری همهپرسی عمومی در فلسطین، تصمیم به تقسیم این سرزمین و تشکیل دولتی یهودی گرفت؛ تصمیمی که در آن، اکثریت بومی فلسطین (اعراب مسلمان و مسیحی) هیچ نقشی نداشتند.
به بیان دیگر، دولت اسرائیل از همان آغاز، بر پایهی نقض اصل حق تعیین سرنوشت بنا شد؛ و همین امر، مشروعیت بنیادین آن را از نظر اخلاقی و تاریخی زیر سؤال میبرد.
اما چرا راهحل دودولتی هنوز اهمیت دارد؟
با اینحال، در دنیای امروز، بحث مشروعیت تاریخی بهتنهایی راهحل عملی ارائه نمیدهد. مهمتر از اثبات گذشته، مهار آینده است.
در وضعیت فعلی، اسرائیل نه تنها در مرزهای مصوب ۱۹۴۸ متوقف نشده، بلکه با شهرکسازی، محاصرهی غزه، دیوارکشی و آپارتاید، به اشغال روزافزون سرزمین فلسطینیان ادامه داده است. خطر اصلی اکنون نه در موجودیت اسرائیل، بلکه در گسترش افسارگسیختهی آن با نقض تمام معیارهای حقوق بینالملل است.
در چنین شرایطی، پذیرش راهحل دودولتی، حتی بهصورت موقت و تاکتیکی، میتواند مهمترین سنگر در برابر گسترش صهیونیسم باشد. ایجاد یک دولت مستقل فلسطینی، هرچند ناقص و محصور، حداقل میتواند مرز اشغال را روشن کند، پایگاه حقوقی مقاومت سیاسی را تقویت کند، و امکان شکایت حقوقی، کارزار دیپلماتیک و سازماندهی جنبش جهانی علیه اشغال را فراهم آورد.
صلح واقعی بدون عدالت ممکن نیست
برخی میگویند که فلسطینیها با رد طرح دودولتی، فرصت تاریخی را از دست دادند. اما نگاهی به تاریخ پس از پیمان اسلو (۱۹۹۳) نشان میدهد که این اسرائیل بود که با تعلل در عقبنشینی، توسعهی شهرکها، ترور رهبران فلسطینی، و نقض سیستماتیک توافقها، فرصت صلح را دفن کرد.
اکنون نیز هرگونه راهحل باید بر اصل عدالت برای صاحبان اصلی سرزمین استوار باشد. اگر روزی یک دولت فلسطینی تشکیل شود، این مردم فلسطین هستند که باید دربارهی آیندهی اسرائیل تصمیم بگیرند. آنها حق دارند بهطور جمعی و آزادانه انتخاب کنند که آیا خواهان همزیستیاند یا پایان موجودیت یک دولت اشغالگر.
تا آن زمان، وظیفهی جهانیان، توقف اشغال، مهار اسرائیل، و حمایت از مردم ستمدیدهی فلسطین است؛ نه بهخاطر نفرت، بلکه بهخاطر عدالت.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.