زمانی آدورنو در پاسخ به مارکوزه که با شور و شوق از جنبش دانشجویی دفاع میکرد گفت:«تو در آمریکا زندگی میکنی، اینجا آلمان است و هر لحظه ممکن است فاشیسم برگردد». آدورنو چهره بازنمایی فیگور شکستی است که به خاطر یک تجربهی سرشار ترس و وحشت، تمام نقد مناسبات سرمایهداری را به نقد فرهنگی تقلیل داد تا با امکانات بالقوهی مارکسیسم در دام به قول خودش استالینیسم نیفتد. سیاست محلی آدورنو و انتزاعیات صرف ِ او کار را به جایی رساند که در برابر جنبش دانشجویی به قوهی قهریه متوسل شد، و در برابر امپریالیسم امریکا و کشتار خلق ویتنام سکوت کرد و تمام فکر و ذکرش نقد فرهنگی صرف بود. اما چرا آدرونو خطرناک است؟ آیا این اتفاقات در روشنفکری ایران ما تکرار نشد و نمیشود؟
روح اندیشه آدورنو در ایران با اتصال با رشد مناسبات سرمایه دارانه در دوران سازندگی و برگزاری کلاسها و نشریاتی که مکتب فرانکفورت و به خصوص ادورنو را تبلیغ میکردند، چپ انتقادی ایران را به نوعی نیروی غرولندکننده انتزاعی فروکاست و با نظریه بازیهای کودکانه، پیوند نئولیبرالیسم و بازتحکیم آن را با نوعی گفتار روشنفکرانه چپ، البته چپی که در ساحت نفی انتزاعی و با منطق ادورنویی در یک ایدئالیسم دیالکتیکی باقی میماند حفط کرد. این رابطه متقابل روشنفکران چپ نو و رشد روابط سرمایه داری نئولیبرال، در یک همدستی متقابل کار را به جایی رساند که بنا به ضرورت در مناسبات برساختی اجتماعی این روابط تولیدی رشدیابنده سرمایه دارانه، اصلاح طلبی به عنوان نتیجه محتوم انتخاب نیروی چپ، جلوی کنشگران ِ مستمع حضرات مروج فرانکورتی قرار گرفت و آنها نیز با لذت بردن از جایگاه به دست آمده در این نظم اجتماعی به نظریه بازی خود ادامه دادند و نیروهایی را که میتوانستند با نگاهی انتقادی و انقلابی نقطه کانونی که مناسبات طبقاتی و بن مایه اصلی آن که مالکیت خصوصی بود را هدف بگیرند در یک انجام وظیفه ناآگاهانه یا آگاهانه به سمت تئوری های انفعالی سوق دادند که سرانجام آن نوعی روانپریشی اوتیستی و گعده بازی گروهی بود که چیزی جز هدر رفت نیروی جوانان و دانشجویان مستعد را به همراه نداشت، آش به قدری شور شد که بعد از شکست پروژه اصلاحات و ادامه سیاست های نئولیبرالی، آقایان چپ نو به جای بازگشت به مارکس و اندیشه های کلاسیک و انتقاد از خود؛ سراغ نظریه پردازانی مثل لکان و ژیژک رفتند که نه تنها از حیث منطقی و علمی پر از ایرادات خود علم بورژوایی هستند بلکه از کارکرد اجتماعی حتی برای همان نقد فرهنگی هم عاجزند، اما باز به ادامه چاپ و ترجمه اثار دلوز، فوکو و ژیژک و سایرین ادامه دادند و با موسسات مالی بیرون دانشگاهی و شهریه های بالا به ارضای حس روشنفکری اقشار میانی کمک کردند. حال وظیفه نیروهای دانشجویی و کسانی زخم خورده این گونه برخوردهای غیر دیالکتیکی و موقعیتمند با وضعیت کنونی هستند بازگشت به متون اموزگاران اصیل و قرائت آثار خود آن هاست تا از کجفهمی هایی که این گعده ها به وجود آورده اند،تا حد امکان در بین دانشجویان جلوگیری شود و بتوان تا فرصت هست به تحلیل مشخص از شرایط مشخص رسید.
گریز از مارکس و سیاست یک بام و دو هوا
پنجشنبه, 15ام آذر, 1403
اضافه شده توسط javad_khoshyaran نویسنده مطلب: جواد خوش یارانمطالب منتشر شده در این صفحه نمایانگر سیاست رسمی رادیو زمانه نیستند و توسط کاربران تهیه شده اند. شما نیز میتوانید به راحتی در تریبون زمانه عضو شوید و مطالب خود را منتشر کنید.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.