ضربه شهریور سال ۵۰، تیرباران محمّد حنیف نژاد و یارانش، آنچه در پشت سپر به اصطلاح «تغئیر ایدئولوژی» در سال ۵۴ گذشت، سی خرداد و دهه پرابتلاء ۶۰ و بویژه اسیرکشی سال ۶۷… اینها، فقط دامن مجاهدین را نگرفت بلکه گرد و غبارش حتی بر سر و روی کسانی که با آنان زاویه و فاصله دارند نیز، نشست. پیآمدِ نشستهای سازمان در «بنیاد علوی»، «جنگلهای شمال»، «کوه های آلان»، «منطقه مُحّرمهِ مرزی»…(کردستان)، همچنین در «پاریس» و «بغداد» و آلبانی… دیگرانی را هم که از آن نشستها و تصمیمها نه باخبر بودند نه موافق، در برگرفته است. حتی کسانی که سالیان دراز بعد از نشستها به دنیا آمدند، از کنش و واکنش تشکیلات مزبور با رژیم تأثیر گرفته و اینک سرنوشت دیگری پیدا کرده اند… در یک کلام سرگذشت بسیاری از ایرانیان (حتی اگر اصلاً سیاسی هم نباشند)، مستقیم یا غیرمستقیم با تشکیلات مربوطه گره خورده است. دوستان خردمند و دردمند، اینکه نسل جدید با تشکل مزبور و پیشزمینههای حضورش در عراق نسبتی ندارد و اساساً مردم به ستوه آمده از ستم، نگاه و دیدگاه دیگری دارند، از اهمیت موضوع مورد بحث نمیکاهد.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.