حاشیهنگاریهای «گی دوبور» با عنوان «شعر و غیره»، سفری بیمانند به دنیای اندیشمندیست که شاید اکنون بیش از هر زمان دیگری دقیق و برجسته به نظر میرسد. بله، این خود دبور است که به تمامی در نامهی کلاوزویتس به ماری فون بروهل در ۱۸ سپتامبر ۱۸۰۶ حضور دارد و در تحشیه مینویسد:
به هرگونه که بخواهم پیوندی بین زندگیام و دنیای اطراف برقرار کنم، مسیرم همیشه از یک میدان جنگ بزرگ عبور خواهد کرد؛ اگر نتوانم پا به آن بگذارم، هیچ خوشبختی پایداری به من روی نخواهد آورد.
این همیشه چهره خود اوست که وقتی «زندگی رانس» از شاتوبریان را میخواند و بر آن حاشیه مینویسد، در پس پشت متن نمایان میشود: «در او یک شور خاموش وجود داشت که به کوچکترین اعمالش نیز جذابیت یک مبارزه ناشناخته را میداد.» و اوست که بر آغاز کتاب «روزهای تبعید» نوشته آنارشیست برجسته، ارنست کوردروا «دو کلمه که ارزش دو جلد کتاب را دارد» را مینگارد:
«این روایت یک اعتراف نیست: – من به هیچکس بدهکار نیستم؛ چه رسد، به اسرارگشایی: – من فقط با دوستانم اسراری میگویم. – این یک زندگینامه نیز نیست: – خدا را شکر! من آدم مشهوری نیستم؛ نه یک نظریهپرداز اجتماعی: من جاهطلبی عنوان خطرناک «رهبر فرقه» را ندارم. – اینها خاطرات نیستند: این عنوان در زمانهای که هزاران سر به اندازه کافی بالاتر از دیگران برافراشتهاند تا توجه جلب کنند، متظاهرانه و بیمعنیست.»
اینها سفرنامه نیستند: – گردشگران پاهایی دارند که قدم نزنند، چشمانی دارند که نبینند، هوشی دارند که چیزی نیاموزند، و قلبی که حس نکند. (…) این روایت مانند یک هقهق از من گریخت، چرا که من موجودی اجتماعیام و انسانها تنها قلمم را برای ارتباط با خودشان به من واگذار کردند.
دبور نه در پی شهرت است و نه ادعای نظریه اجتماعی دارد. او همان دستیست که در پشت گرافیتی معروف سال ۱۹۵۳ بر روی اسکلههای سن نوشت «هرگز کار نکنید»، بیش از آن، او کسیست که خود این فرمان قاطع را به عمل درآورده است. دبور همیشه از کار ظاهری دوری کرده و بر استفاده آزاد از زمان تأکید داشت. او میخواند و حاشیه نگاریهایش را بر روی خود کتابها نمینویسد، نقلقولها را بر روی برگههای جداگانه یا کارتهای بریستول بازنویسی میکند. به این ترتیب، حاشیهنگاری با دستخط، اولین مرحله از تملک معناست و یادداشتها به آثار خود او به عنوان خواننده تبدیل میشوند، همانطور که مواد اولیه اثر نیز هستند و از آنجا که هدف دبور تحقق هنر در زندگیست، او متنها را مانند میوهای میفشرد، تغییر میدهد و ذهنش را با آنها اشباع میکند.
خواندن، این منبع بیپایان، تمام زندگی دبور را سیراب میکند. تز ۲۰۷ «جامعه نمایش»؟ انتقال کامل ایدههای لوترامون که در طول زمان بسط یافته است؛ « ایدهها بهبود مییابند. معنای کلمات در این بهبود نقش دارد. سرقت ادبی ضروریست. پیشرفت آن را ایجاب میکند. سرقت ادبی به دقت جمله نویسنده را دنبال میکند، از اصطلاحات او استفاده میکند، یک ایده نادرست را حذف میکند و آن را با ایده درست جایگزین میکند.»
در دوره آخر خود، همانند «ستایشنامه ۱» در سال ۱۹۸۹، دبور همچنان به همان خط پایبند است و از همان صفحات ابتدایی هشدار میدهد: «من باید بهطور گسترده از نقلقولها استفاده کنم. ابدا نه برای دادن اعتبار به هرگونه استدلال؛ فقط برای اینکه احساس شود این ماجرا و خود من از چه چیزهایی در عمق ساخته شدهایم. نقلقولها در دورههای جهل یا باورهای تاریک مفیداند.
ممکن است گفته شود دبور تنها یک سیتواسیونیست نابغه بود، اما همه اینها گذشته است… در او باید بیشتر به دنبال شاعری نفرینشده بود: « به کسی که از درک اشارات بسیار عصبانیست یا حتی اقرار میکند که قادر به تشخیص نیتهای من نیست، فقط میگویم که او باید از بیفرهنگی و بیثمری خود ناراضی باشد و نه از روشهای من. او وقت خود را در دانشگاهها هدر داده است، جایی که اطلاعات ناقص و فرسوده به صورت غیررسمی فروخته میشود.»
تحشیههای منتشر شده از او چه را نشان میدهد؟ یک تعهد به معنای کلوزویتز: «در جنگ تنها یک راه وجود دارد، تعهد». مسئله او؟ مبارزه واقعی علیه جامعهای که انسانها را از خود بیگانه میکند. مطالعاتش؟ شعر، ادبیات، فلسفه و در تلاقی خاص آنها، دریافت دقیقترین استراتژی. روشنبینی دبور مانند روباهیست که ردپاها را دنبال میکند، درک میکند و بو میکشد تا خطر را بشناسد. برای او هرگز مسئله فقط خواندن کتابها نیست، مگر آنها بهطور ملموس در واقعیت حرکات خودش یا مبارزاتی که آغاز کرده است، به کار بیایند.
پس از جنبش ۱۹۶۸ و در حالی که مفاهیم و ایدههای سیتواسیونیستی در اندیشههای معاصر راهیافته است، این حرکتی استادانه است: دبور بینالملل سیتواسیونیستی که خودش بنیاد نهاده و در اروپا توسعه داده است را منحل میکند، موضوعی که او در کتاب “شکاف واقعی در بینالملل” که در سال ۱۹۷۲ در انتشارات شامپ لیبر منتشر شد، توضیح میدهد.
در این حاشیهنگاریها، هولدرلین و شعرهای موسوم به دیوانگیها درون مستطیلهایی ترسیم شدهاند و در میان آنها، “قصیدهای به بناپارت” دیده میشود: «اما آنها تجاوز میکنند / درختی را به شدت تکان میدهند، هرچند کودکان دیوانه نیز / سنگ پرتاب میکنند».
از شگفتترینها حاشیه نویسی بر کتاب مقدس است. هجده صفحه از عهد عتیق در «شعر و غیره» حاشیهنگاری شده است. جنگی دیگر، مزامیر، فصل ۵۷: «آنان مانند آبی که میگذرد، به هیچ تبدیل خواهند شد»، فصل ۷۳ (آصاف): «…زیرا که مردمی از خوارترینان زمین ناعادلانه تمام خانههای ما را تصرف کردهاند.» و سپس در حاشیه، با خط عمودی به شکل دوتایی علامتگذاری شدهاند، دو جمله از نامهای از پاسکال به روآنز، ۲۴ سپتامبر ۱۶۵۶:
باید پس تصمیم گرفت که تمام عمر این جنگ را تحمل کنیم؛ زیرا اینجا هیچ صلحی وجود ندارد. عیسی آمده است تا شمشیر بیاورد، نه صلح.
نمایش بزرگی بر جهان حاکم است تنها چند ثانیه برای تشخیص دروغها و تعهدات ضد آزادیخواهانه گروههای سیاسی، که برای اعتراضهای جعلی بسیار مفیدند، کافیست و جنگ همچنان ادامه دارد، همچنان که در خیابان، در خلوت و گوشهها و دبور گنجینهی عظیم و فشردهی این جنگ است.
Debord, G. (2019) Poésies etc ; in Collection « La librairie de Guy Debord ». Paris : éditions l’Échappée.
Debord, G. (2018) Stratégie; in Collection « La librairie de Guy Debord ». Paris : éditions l’Échappée.
Debord, G. (1967) La Société du spectacle. Paris : Buchet-Chastel.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.