مسعودخوشابی
برخی از اهالی نظر ” اقتصادسیاسی” را علم زندگی مردم تعریف کرده‌اند .
به عبارت دیگر تمام نشیب‌ و فرازهایِ زندگی روزانه دراین علم خودمی‌نماید .
می‌دانیم علم ، که همان شناخت است به مدد حواس پنج‌گانه با اتکاء تجربه (آزمون و خطا ) و ادراک ، همچون هر برآمدی به اتکاء سرگذشت و رویدادهای که در طول زمان برآن رُخ‌داده معنا و مفهوم پیدامی‌کند . درتشبیه : همانطور که هستی منهای نور بی‌معناست ، شناخت هم منهای تاریخ بی‌معناست .
می‌دانیم درتعقیب بهبود “کیفیت زندگی” که همان مجموعه : “شغل ، مسکن ، تغذیه ، بهداشت وسلامت جسمی و روانی ، آموزش و صرف اوقات فراغتِ ” مناسب وبهینه بود که مدرنیسم دراوایل سده‌ی۱۶ میلادی زاده شد و تدریجاً نگاه بشر را نسبت به آرزوها و تمایلاتش دگرگون ساخت .
سیر تکاملی جوامع بالاخص با انقلاب صنعتی و انقلاب کبیر فرانسه ، از وابستگی به زمین و چگونگی آب وهوا کنده شد وبه افقی سوای‌مناسبت فئودالیسم یا اوج آن تجارت به روش دریانوردی کشیده شد . یکی از عظیم ترین دستآورد این دوران تعداد نفوس بود که در سال ۱۸۰۴ برای اولین بار در قدمت بشری ، به یک میلیاردنفر ودرسال۱۹۲۷ بودکه به ۲ میلیارد نفر و هم اکنون هم که‌ به:” الله‌اکبر ! ” رسیده است .
سو و جهت این نگاه جدید ، برخلاف نظرِ پیشینیان به آینده دوخته شده است . به عبارت واضح‌تر همه چیز در پرتوآینده رنگ و بو و طعم دیگری مطلوب خواهد یافت .
این آینده است که چون مقرراست هر “بهی” را بهتر وهر “بهتری” را به بهترین تبدیل کند ، نه تنها موعودقطعی است بلکه حتی منجربه آن خواهد شد که تمامی مصائب مبتلا به وضعیت کنونی را التیام ببخشد . این آینده است که به طور اتومات(automat) و اجتناب ناپذیر وعده “بزک !” درضرب المثل مطرح زبان فارسی‌ِ پر مایه‌ی‌ما را تحقق می بخشد .
…که طبعاً به شهادت تاریخ به ضرس قاطع می‌توان ابطال جامعیت این دیدگاه را ثابت کرد .
می‌دانیم در دوره‌های تاریخی پیش از مدرنیسم ، انسان‌ها تحقق آمال و آرزوهای شان را در جستجو و ارائه نمونه‌های غالباً وهم آلود ، نم کشیده و پُراعوجاج از گذشته سپری می‌کردند ؛ که غالباً یادر دوران شوفائی ملیت هاو اقوام بود یا درعصراستعلاء ادیان ومذاهب .
ناگفته نماند که این بینش کماکان درجوامعی که ارزش های مدرنیسم درآن ها نهادینه نشده است ، به قوت خود و درمواردی حتی بیشتر ازقبل پابرجاست به طوری که برخی شکو‌فائی را در بازگشت به ارزش‌های ملی نیاکان دور و نزدیک خود می‌یابند و پاره‌ای دیگر درارزش های اعتقادیِ دینی ومذهبی . اما مدرنیسم به خصوص در بدو امر جهت نگاه ها را بالکل دگرگون کرد .از نگاه به قفا و پشتِ‌سر به قِبَل و پیشِ رو .
اقتصادسیاسی که خود زاده عصراعتلاء مدرنیسم است در جوامع غیر صنعتی ، به عبا ت دقیق تر جوامعی که تحولات صنعتی را پشت سر نگذاشته‌اند و شهروندان دارای حق و حقوق مدنی و قانونی کاملاً یکسان و برابری قرارنگرفته‌اند ، بدون نگاه عمیق و تاریخی و ملحوظ نمودن ویژگی های درهم تنیده و سخت به هم فشر ه تاریخی این قبیل جوامع ره به جائی نمی‌برد !… به‌ویژه از آن سو که ماهیت سرمایه داری جهانی کنونی تدریجاً مدرنیسم را ازجنبه های غنای تاریخی اش تهی‌کرده و آنرا وسیله ای برای سیادت هرچه بی حد مرز تر خود قرار داده است ؛ یعنی عارضه هولناکی که طی جنگ جهانی اول آغازشد و در جنگ جهانی‌دوم به اوج خودرسید ، (یعنی پوست اندازی لیبرالیسم و زایش نئولیبرالیسم) ، هم اکنون به ذات آن بدل شده و چه بسا حتی گسترده تر هم شده‌است .
همین خصلت ، بازهم برخی توجه هارا به ویژه در کشو های غیر صنعتی به دوران های ماقبل سرمایه‌داری مدرن جلب کرده است ؛ که گویا پرجلال وجبروت هم می‌نمایند . نگاه به گذشته و جستجوی راه های خوشبختی در آن مسیر مه آلود پر رمز و رازِ پشت سرگذاشته .نگاه هائی که جنبه های به غایت مترقی مدرنیسم را قربانی “مدرنیسم” تقلبی حاصل می کنند و گم شده شان را در هاله هائی ازنواهای شیپورها یا شمیم عودهای می جویند .

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)