مانا پهلوان در گفتو گو با حسین قاضیان جامعه شناس – از مادر بزرگ ۷۰ ساله گرفته تا دختر بچه ۸ سالهای که با تقلب در تاریخ تولدش به عضویت در فیسبوک در آمده، همگی عضو جامعهای به ظاهر مجازی هستند که از هر واقعیای واقعیتر است. در گفتوگو با حسین قاضیان، جامعهشناس ساکن آمریکا تلاش کردیم تا اندکی از آنچه در پشت دیوارهای ظاهرا بلند فیسبوک میگذرد با خبر شویم.
اصلا چه شد که فیسبوک این قدر طرفدار پیدا کرد؟
دلیل ساده و فشردهاش این است که فیسبوک به نیازهایِ متفاوتِ طیفِ وسیعی از آدمها به راحتی پاسخ میدهد. از این زاویه، محبوبیت فیسبوک برای افراد و گروههای مختلف دلایل متفاوتی داشته و هنوز هم دارد: عدهای از مردم از این طریق راحتتر با اعضای خانواده یا حلقه دوستان و آشنایان در تماس قرار میگیرند و اطلاعاتشان را تبادل میکنندد، خصوصا وقتی از نظر مکانی از هم دور هستند.
فیسبوک برای شرکتهای تجاری یک بازار بزرگ با مشتریان بالقوه چند صدمیلیونی است و راهی برای تبلیغات و بازاریابی؛ برای باشگاههای ورزشی یا چهرههای سرشناس راهی است برای جذب و سازمان دادن به هواداران؛ برای سیاستمداران وسیلهای است مکمل برای تقویت کمپینهای انتخاباتی یا مبارزات سیاسی آنها؛ برای جنبشهای اجتماعی یک ابزار ارتباطی است و بسیج کننده نیرو؛ برای صداهای اعتراضی یک رسانهٔ جایگزین است که برتری رسانههای بزرگ و روایت آنها را از واقعیت به پرسش میگیرد؛ وبرای برخی راهی است برای آموزش یا ترویج ایدهها و افکار.
وقتی همهٔ اینها با هم جمع شوند میبینید که انگار فیسبوک دارد تعداد زیادی از نیازهای آدمها را برآورده میکند. پس اگر شما هم به برق و کامپیوتر و خطوط ارتباطی دسترسی داشته باشید، و دولتتان هم جلوی پیوستن شما را نگرفته باشد، احتمالاً برای آمدن به فیسبوک خیلی مقاومت نمیکنید. و خیلی از مردم خیلی مقاومت نکردهاند و نتیجهاش شده است همین جمعیت میلیاردی فیسبوکیان عالم مجازی که نرخ رشد جمعیتاش از خیلی از جامعهها بیشتر بوده.
اما به نظر میرسد فیسبوک به نیازهای دیگری هم پاسخ میدهد؟
بله من فقط خواستم فهرستی کلی بدهم، اما نیازهایی که فیسبوک برآورده میکند منحصر به همینها نیست. یکی از آن نیازهای خاصی که فیسبوک به آن پاسخ میدهد و شاید به همین دلیل هم این قدر محبوب شده، نیاز به فضولی و کنجکاوی است و سرک کشیدن در زندگی دیگران، بویژه آنها که مشهورترند یا ما به دلایلی میشناسیمشان و میخواهیم از ته و توی زندگیشان سر دربیاوریم.
فکر نکنید این نیاز – خوب یا بد – نیازی است که باید دست کم گرفتش. این نیاز سالیان درازی با ادبیات داستانی، بویژه در قالب رمان، و نیز از طریق مطبوعات همهپسند (مشهور به مطبوعات زرد) برآورده میشده است. این هر دو محصولِ فرهنگی، نیاز به کنجکاوی و سرک کشیدن در زندگی آدمها را پاسخ میدادهاند. به همین دلیل هم شما فروش رمان را نمیتوانید با فروش سایر شکلهای ادبی مقایسه کنید. همین طور نشریات جدی هیچ وقت از نظر تیراژ به گرد مطبوعات مردمپسند نرسیدهاند.
حالا فیسبوک به عبارتی دارد همین کار را انجام میدهد. یعنی ما میتوانیم با کمی «فیس گردی» یعنی چرخ زدن در فیسبوک، در زندگی کسانی که در فیسبوک هستند سرک بکشیم و فضولی کنیم حتی بدون اینکه کسی هم متوجه بشود. انگار داریم زندگی آنها را از پنجرهٔ نیمه باز یا نیمه مشجر فیسبوک دید میزنیم: با خبر میشویم که کجا هستند، با کی هستند، کجا رفتهاند، چه میخورند، چه خریدهاند، چه احساسی دارند، از چه کسی یا چه چیزی خوششان میآید یا بدشان میآید، کجاها سرک کشیدهاند و چه خوانده و دیده یا شنیدهاند و خیلی چیزهای دیگر که از طریق رمان و مطبوعات مردمپسند به این راحتی و گستردگی و بدون دخالت عنصر تخیل و درام نمیتوانستیم بشناسیم.
این کاری است که در حال حاضر فیسبوک (و در کنارش «ریالیتی شو» ها) انجام میدهند. به نظر من این بخش مهمی از جذابیت کشندهٔ فیسبوک است که میتواند آدمها را ساعتهایی متمادی میخ کوب کند و حتی معتاد.
آیا غیر از دلایل روانی – اجتماعی دلیل دیگری هم برای توجه و محبوبیت فیسبوک وجود داشته؟
به نظرم این محبوبیت دلایل رسانهای و فنی هم دارد. مثلا از نظر فنی برخلاف مسنجرها نیاز به نصب نرم افزار خاصی ندارد و کاربران از مشکلات و پیچیدگیهای آن در اماناند. کار با آن ساده است و به سواد یا مهارت فنی خاصی نیاز ندارد. بر خلاف وبلاگها که معمولا شهره به این بودهاند که به درد آدمهای نخبه میخورند و به درد نوشتن و نشان دادن چیزهای مهمتر، فیسبوک راهی است برای بیان عقاید و احساساتی معمولیتر با نخبه گراییِ کمتر. فیسبوک همینطورامکانات چند رسانهای سادهای در اختیار میگذارد برای به اشتراک گذاشتن خواندنیها و دیدنیها و شنیدنیها. ارتباط در آن دو سویه، همزمان و در حال مشاهده شدن توسط اشخاص ثالث است. همین مشاهده شدن از جانب دیگران به نیاز مورد توجه قرار گرفتن هم پاسخ میدهد. و البته در نهایت فیسبوک رسانهای است برای آدمها و گروههای بیرسانه.
به علاوه این پدیده هم مثل خیلی از پدیدههای ارتباطی دیگر از دو نیروی متصل به هم به خوبی بهره میبرد: از نیروی تشدید کننده و از نیروی بازتاب دهنده. از نیروی تشدید کننده برخوردار است، یعنی وقتی چیزی مورد توجه قرار میگیرد، هنگامی که از حدی میگذرد، ناگهان رشد تصاعدی پیدا میکند و مثل امواج ناشی از سونامی قدرت بیشتری میگیرد و دربرگیرندگیاش دائما افزوده میشود.
جنبه بازتابیش هم از این قرار است که امروزه بیشتر رسانهها، وبسایتها یا محصولات با فیسبوک مرتبط شدهاند. در واقع مشتریان رسانهها و سایتها و محصولات هم گویی به فیسبوک مرتبط میشوند و یا از فیسبوک به سمت آنها میروند. این دو عامل هم در همه گیری فیسبوک نقش داشتهاند.
آیا واقعا میشود فیسبوک را جامعهای مجازی دانست؟ با اینکه همه اتفاقاتی که در آن میافتد، بسیاری از اوقات بسیار واقعی است؟
فضای مجازی ترجمهای بوده برای کلمه «سایبر اسپیس» (Cyber Space). سایبر اسپیس یا فضای سایبری، یعنی محیطی که با کامپیوتر و بویژه با شبکه و در راس آنها با اینترنت سروکار دارد. بنابراین تعبیر «مجازی» که جایگزین کلمه انگیسی «سایبر» شده نباید ما را به اشتباه بیندازد که فکر کنیم که فضای مجازی را باید واقعاً «مجازی» هم به حساب آورد، یعنی آن را غیرواقعی پنداشت. فضای مجازی به اعتباری خیلی واقعیتر از فضاهایی است که ما آن را واقعی به حساب میآوردیم. مثلا یک حلقه دوستان یا همفکران و همرزمان گاهی تصویری غیرواقعیتر یا گول زنندهتر در اختیار ما قرار میدهد تا آنچه تحت عنوان فضای مجازی میشناسیم.
البته ما در فضای مجازی آدمها را مستقیما از طریق بدنشان تجربه نمیکنیم. اما بسیاری از ارتباطات ما در روزگار مدرن همین طور بوده و بیشتر هم شدهاند. به علاوه، حالا که حضور در فضای مجازی این همه فراگیر شده و خیلیها در آن حضور دارند و حتی به آن معتاد شدهاند تا حدی که از تعبیر اعتیاد به اینترنت یا فیسبوک حرف زده میشود، نمیتوان آن را غیرواقعی دانست.
پس به نظر شما فیسبوک همان قدر واقعی است که جهانی که ما درآن زندگی میکنیم؟
ببینید، ما در جهانی به سر میبریم که فیسبوک هم در آن وجود دارد. به علاوه برخی از ما در جهانی که فیسبوک در آن حضور دارد فقط به سر نمیبریم بلکه در آن زندگی هم میکنیم. برای ماهایی که در این جهان زندگی میکنیم، جهانی که فیسبوک بخشی از آن است، فیسبوک به بخشی از واقعیت زندگی ما هم تبدیل میشود.
اما مشکل مورد اشاره شما، نه در واقعی یا مجازی بودن فیسبوک، بلکه در برداشت و برآورد و ارزیابی نادرست ماست از آنچه در فضای واقعی و فضای مجازی، از جمله در فیسبوک میگذرد. این برداشت و ارزیابی نادرست، یک خطایشناختی است که میتواند در برآورد و ارزیابی فضای واقعی هم اتفاق بیافتد. یعنی همان طور که ما ممکن است طرز زندگی، عقاید و خواستههای اطرافیان خودمان را نمونهای از کل جامعه بگیریم و دچار یک تعمیمشناختی نادرست بشویم، ممکن است همین خطا را در برآورد آنچه در فیسبوک میگذرد هم مرتکب شویم.
فیسبوک، قرار بود جایی باشد برای «دوست» پیدا کردن، اما حالا، بازار مکارهای است که در آن همه چیز پیدا میشود، از خاطرات شخصی تا اظهار نظرهای رسمی سیاستمداران، از خرید سکس تا گروههایی برای تبلیغات مذهبی. چگونه همه این دنیاهای متفاوت در یک آدرس اینترنتی کنار هم قرار گرفتند و یکدیگر را به رسمیت شناختند؟
خیلی از پدیدهها، مثل پدیدههای فضای مجازی تعریفشان را از آنچه در آیندهٔ ظهورشان رخ میدهد به دست میآورند و با شکلها و ظرفیتهایی که با به وجود آمدنشان به آن پدیده معنی میدهند، تعریف میشوند نه با یک تعریف صُلب و ثابت و انعطاف ناپذیرِ از پیش قطعی شده. تعریف اولیه فقط برای شروع کار است. اما تعریف این پدیدهها با تغییر ماهیتشان در طول زمان، به مرور تغییر میکند.
این وضعیت در واقع بخشی از فرآیند کالایی شدن همهٔ چیزهاست در نظام سرمایه داری. چون در این نظام هر چیزی میتواند به کالا تبدیل شود، خواه سیم و سیمان باشد خواه عشق و عاشقی. در این نظام، ارزش و موقعیت چیزها، در بازار است که تعیین میشود. در این بازار خواست مشتری ملاک است نه عقاید و نظرهای تولید کننده. بر اساس همین منطق «کالا کننده» است که شما عکس چهگوارای ضد نظام سرمایه داری را میتوانید از روی تی شرت و لیوان و فندک تا روی پوسترهایی ببینید که شرکتهای تجاری جهان سرمایه داری تولیدشان کردهاند. این حضور همه جایی نشان از حضور منطق بازار دارد. چون برای چهگوارای به کالا تبدیل شده، خریدار وجود دارد. تولید کنندهای که ضد عقاید چهگوارا هم باشد، معمولاً تسلیم این بازار میشود، همان طور که بنگاههای سرمایه داری کتاب مارکس را به بازار عرضه میکنند یا پوستر بن لادن را.
فیسبوک هم همین طور، ودر چهارچوب منطق کالایی کنندهٔ سرمایه داری تحول پیدا کرد، یعنی براساس خواست مشتری یا مصرف کننده و بر مبنای تقاضای موجود در بازار. در نتیجه، خواست و تقاضای مشتری و رفتار اوست که – عمدتا ولی نه تماماً – به آن شکل داده و تعریفش را مشخص میکند. فیسبوک امروزی چیزی است که دیروز نبود و فیسبوک فردا چیزی خواهد بود غیر آنچه اکنون میشناسیم و تعریف میکنیم.
در ایران میگویند باید معماری را تغییر داد تا اشپزخانهها اوپن نباشد و حریم شخصی و خانوادگی حفظ شود، اما چرا با اینکه مقامات رسمی ورود به فیسبوک را ممنوع کردند، ایرانیان نه تنها حریم خانوادگی که حتی شخصیترین تصاویر خود را نیز در آن به اشتراک میگذارند؟
ایرانیان یک چیز نیستند. تنها نقطه مشترک قطعی میان ایرانیان یا به دنیا آمدنشان در ایران است و یا در ایران زندگی کردنشان. این ایرانیها بر سر چیزهای بسیار زیادی با هم اختلاف دارند.
آن دسته از ایرانیهایی که مخالف وجود آشپزخانه اوپن هستند (و دلایلشان به معماری مربوط نمیشود)، عمدتا به این دلیل با این پدیده مخالفت میکنند که به نظرشان زنِ خانه – که از نظر آنها مامور بشورو بپز هم محسوب میشود – با حضور در آشپزخانهی مدرن هم از طرف مرد غریبه دیده میشود هم خودش ممکن است احساس راحتی نکند. اما اینها فقط عقاید و ارزشهای بخشی از جامعهٔ ایرانیان را منعکس میکنند نه عقیده همهٔ بخشهای جامعه را. بخشهای دیگری از اینجامعه، که اینان نمایندگیشان نمیکنند، همانها هستند که خفایای زندگی خود را هم بر روی بند رخت فیسبوک پهن میکنند؛ خفایایی ببش از آنچه ممکن است از طریق یک آشپزخانه اوپن برملا شود.
گروه اول به دلیل آنکه خرده فرهنگشان از نظر سیاسی غلبه پبدا کرده و حکومت را در دست دارد، خرده فرهنگ و ارزشهایش را به جای فرهنگ و ارزشهای همهٔ جامعه جا میزند. برای همین است که در تبلیغات رسمی وانمود میشود که مثلا مردم از معماری غربی ناراحتاند. اما در عمل بخشهای عمدهای از جامعه به سمت قبول آشپزخانه اوپن رفتهاند، همان طور که با وجود مخالفت این خرده فرهنگ با همه مظاهر غربی، از گوجه فرنگی گرفته تا ماهواره، اکنون مردم بیش و کم مصرف کننده آن هستند. گاهی در نتیجهٔ این تضاد، مردم دیگری ممکن است در فیسبوک به گونهای حضور پیدا کنند که در اتاق خوابشان حاضر میشوند نه در آشپزخانه اوپنشان.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.