دربارۀ توانایی تغییر اسم و رسم یک حکومت و یا جریان سیاسی؟، نقد چپ و راست به معنی ستیز با اشخاص و نکات مثبتشان نیست.

https://www.balatarin.com/permlink/2024/4/20/6147328

دو حالت ماندن یا نماندن عوامل جمهوری اسلامی ایران

 

دربارۀ توانایی تغییر اسم و رسم یک حکومت و یا جریان سیاسی؟، نقد چپ و راست به معنی ستیز با اشخاص و نکات مثبتشان نیست.

یکی از اهداف فعالیت امثال ما، لزوما یک تن یا چند تن نیستیم و همواره وجود داشتند و خواهند داشت، این روش آزادانه اندیشیدن و آزمودن و چه بسا اشتباه کردن است، و استفاده ایده‌های یکدیگر و دیگران، بسیاری خوب می‌تواند باشد، در هیمن دوسال اخیر چقدر از مطالب امثالهم دیگران استفاده کردند چه موافق اهدافمان (مانند حقوق بشر، دموکراسی و تمدن جهانی) و یا بر خلاف اهدافمان.

مشکلی در این چند سال، بویژه بعد از فروپاشی امپراتوری چپ مارکسیستی شوروی مطرح شد، قضیۀ پایان کاربردی حکومت به روش ایدئولویک است، همواره نیز به نوعی مغلطه طرح شده، یعنی گفتن خود گفتن پایان ارزش کربردی و مفید بودن حکومت ایدئولوژیک، یک ایده است و ایده تبدیل به ایدئولوژی می‌شود، یعنی این یک دور تمام نشدنی از ایجاد ایدئولوژی است!، به تعبیر دیگر، بشریت راه نجاتی از ایدئولوژی ندارد!، هر ایده و نواوری ارائه بدهند، بالاخره تبدیل به ایدئولوژی خواهد شد، این طور می‌گویند ایدئولوژی هرگز از بین نمی‌روند، فقط ممکن است به دوره افول و گوشه گیری بیفتد، تا باز واقعیت یابد به قدرت به رسد، ایدئولوژی‌های نازیسم و فاشیسم را همیشه دو نمونه می‌آورند که نابود نشدند و حتی می‌گویند هودارانی دارند امروز!، اما چون شرایطی بوجود آوردند در عمل امکان حکومت بدان‌ها داده نمی‌شود، به قدری عله ای دو ایدئولژی تبلیغات منفی است که تبدیل یه یک فحش و یا اتهام شده، یعنی مخالفان همدیگر را به این اسامی متهم کرده و به نوعی فحش می‌دهند!، با همین وجود همین که کسانی یکیدگر به داشتن عقاید نازیسمی و فاشیسمی متهم می‌کنند و حتی دلایلی برایش ارائه می‌دهند، ممکمن است این گمان پیش بیاید واقعا در باطن و پنهانی حاکمانی دارای چنین عقاید هستند(؟).

باز هم شخصا، ترجیحم این است، حکومت دموکراسی و تمدن جهانی مبتنی بر رعایت حقوق بشر، به اسم جمهوری باشد، فِرم جمهوری ترجیحا تک دوره ای میان مدت مثلا پنج ساله، رئیس جمهور نمادین و مقام اجراییه به صد اعظم، همگی قوای موثر در کشوری و لشکری، مستقل و تحت نظر عموم مردم با مراجعه به آرای مستقیم یا نمایندگان در پارلمان. تفکیک قوا مستقل، از جمله قوای مجریه، مقننه، قضاییه، مالیه، قهریه فقط قوۀ قهریه (نیروهای مسلح) بهتر است فرماندهی کلش بر عهدۀ صدر اعظم یا رئیس جمهور باشد که مستقیم توسط رای مردم انتخاب می‌شود، یعین ترجیح این است حتی نخست ویز (صد اعظم) نیز به هرروشی کاندی شدف با رای مستقیم مردم برگزیده شود، حتی ابدا توسط مجلس انتخاب شود یک شخص، باز رای نهایی، توسط انتخبات مستقیم مردم باد دربارۀ نسخت وزیر یا رئیس جمهور. دائمی بودن و نامحدود بودن حاکم اصلی (و نه نمادین و تشریفاتی) خطر سوءاستفاده از قدرت و تبدیل به دیکتاتوری فاسد و ظالم و جنایتکار است. اما وقتی اکثر مردم سمپاتی داشتند به یک پادشاهی نمادین، و نه حاکم واقعی، در دو راهی ادامۀ یک حکومت فعلی دیکتاتوری و انتخاب ادشاهی در یک رفراندوم حداقل دو گزینه ی جمهوری سکولار دموکراسی و پادشاهی سکولار دموکراسی، اگر رای اکثریت به پادشاهی سکولار دموکراسی بود، به رای مردم احترام گذاشته، اما حق محفوظ است برای تلاش به جمهوری. بهتر است چنین حق تغییر مثلا هر بیست سال همه‌پرسی و رفراندوم امکانش باشد تغییر از پادشاهی به جمهوری، کاری که نظام جمهوری اسلامی ایران بایست می‌کرد، و این گونه در بن‌بست و خطر فروپاشی کشور را قرار نمی‌داد.

اصل تغییر برایبهتر شدن، تنها اصلی است نبایست حق تغییر کند در همۀ قوانین بشری، فعلا از این بهتر چیزی درنیافتم، و اما نمی‌دانم چیزی بهتری هست یا نه(؟).

قطعا اصراری بر درستی تمام نظرات ندارم. اشتباه همیشه ممکن است باشد، در صورت استدلال اقناعی، باید اشتباهات اصلاح شود.

در وانفسای بالاخره امکان حکومت غیر ایدئولوژیک هست یا نه(؟)، ایدۀ دیگری آمده می‌گوید، حاکمان می‌توانند در قدرت باشند، اما اسم و رسم خودشان عوض کنند، این هم ایده ای جالب است، در جایی که بن بست ظاهرا است و به دلیل تَشتُت نیروهای مخالف و نیروهای گریز از مرکز (جدایی‌طلب) و نیروهایی کلا متهم به نابودی موجودیت یک کشور و ملت (بنابر تعریف عرفی یعنی مرزهای شناخته شده از سوی نهادها بین المللی و ملت به معنی اتباع یک کشور که شناسنامه تابعیت یک کشور را دارند)، امکن سرنگونگی فعلا در دسترس سریع نیست. بنگرید به مقالۀ معروف سقوط از محسن رنانی.

اما یده دیگری بسیرای از سال‌ها پیش مطرح کرده اند با نام‌های مختلفف بحث تغییر طرز فکر است بجای تغییر اشخاص (یا حذف اشخاص)، کلیت این ایده بر این است، انسان موجودی اقبل تغییر اندیشه و عقاید و گفتار و کردارش است، این اید وقتی مهم است امکان حذف یا برکنرای یک شخص بسیر دشوار یا بسیار پرهزینه است و اغلب امکانش نیست به سرعت از سوی مخالفان این کار بکنند.

این مطلب، از دید یک شخص از مردم عادی است، چندان هم کاری به اصطلاحات اشخاص مشهور و کلاسیک ندارد، به زبان خود فهم نوشته شده.

بعد چند از طرح یادۀ تغییر اسم و رسم، مشخصا دربارۀ رژیم ج.ا، حاکمان این حکومت ج.ا در ایران، ظاهرا تغییری در اسم و رسمشان نداده اند، چند نفر در رئوس قدرت همچنان ثابت مانده اند، به اصطلاح حکومت دست به خالص‌سازی زده است و بخش‌های مهمی از بدنۀ رژیم مجبور به کناری‌گیری و یا بازنشستگی شده اند، اما اسم ورسم گویا کمترین تغییر رکده سات، برعکس پیشنهاد منتقدان عمل کردن یکی روش‌های رایج این رژیم است، که از نظر توانایی پرداختن به راه حل جدی برای عبور از بحران یا حل واقعی مشکل. اما اگر از دید دیگری بنگریم، رژیم دو حالت ممکن است برایش اتفاق افتاده، یکی افتادن در دام القای خالص‌سازی، احساس می‌شود مخالفان رژیم توانسته اند رئوس رژیم از جمله بیت رهبری و سران سپاه و امثالش در دام خالص‌سازی انداخته و وادا به حذف به صطلاح خودی‌ها کند، ام نظر دیگی هم است این روند طبیعی دیکتاتوری‌ها است، اصطلاحاتی چون انقلاب فرزندان خود می‌خورد تا مار شیعه خودش می‌خورد، از این لحاظ این پدیده حذف خودی‌ها و تبدیل خودی‌ها به غیر خودی و حذف یا تبدیل فراریان به مخالف، امری طبیعی است. بسیرای از همین فراریان یا مهاجرت کرده از این به خراج، مورد حملۀ بخشی از مدعیان اپوزیسیون هستند که تهمت صادراتی بدان‌ها زده شده و با عنوان ۵۷ ها بدان‌ها گفته شده و جالب انها نارحات می‌شود بدان‌ها ۵۷ ها گفته شود،ف در حالی انهایی ان عنوان مطرح کردند می‌گویند هدفشان برچسب‌زنی یست و صفا برای بازنشاختن انهایی است که در حادثه موسوم به انقلاب اسلامی و یا انقلاب ۵۷ شزکت داشتند، برخی ماندن در حکومت فعلی و بسیاری حذف شده یا کناره‌گیری کردند، و حاضر به پذیرشان نیستند، به قولی از آنجا رانده و از اینجا مانده هستند.

ایدۀ تغییر اسم و رسم، به نوعی دیگر هم مطرح شدهف مانند انقلاب از بالا، شبه کودتای ملی، خودتغییری نظامف غیر، کمابیش بر این نکات تاکید دادر که حاکمان خودشا در قدر باقی هستند ایدئولوژی و مامشان همراه نام حکومتشان تغییر بدهند، که ار بهصورت سریع باشد شبیه یک انقلاب است. این یک فرضه و ایده است و شواهد حاکی است رئوس اصلی رژیم قصد این کار ندارد و یا عواملی حاضرند به ین تغییر اسم و رسم درون حکومت توانش ندارند بر عواملی مخالف این تغییر اسم و رسم هستند. به نوعی باز بن بست رسیده ایم!

با یان وجود تا زمای اتفاقی دیگر بفیتد، مثلا ابرقدرت‌ها و قدرت‌های منطقه ای بخواهد به کمک اکثریت مردم که مخالف هساند و از تونع بالایی برخودارند حول هدف مشترک رژیم چنج، این کار با هم انجام دهند. یک جایگزین نیز بایست باشد. مشکل جایگزین، با طرح حکومت دموکراسی سکولار مبتنی بر رعایت حقوق بشر، یک ایدۀ تقریبا اکثریت‌پسند است.

اگر واقعا امکانش بشد یک حکومت دموکراسی سکولار جایگزین رژیم فعلی بشود، علی القائده نبایست مثلا چپ‌ها و راست‌ها و میانه‌روهای سکولار دموکرات نگران حذف دیگری باشندف چرا که دمرکاسی سکولار در حالت خوبش، چند حزبی است، مشکل مهم فُرم بر محتوای دموکراسی سکولار است، فرم جمهوری یا فرم پادشاهی نمادین (تشریفاتی)، بخش بزرگی از چپ‌های مارکسیستی بویژه، بنابر ایدئولوژی‌شان زیر بار هیچ‌گونه فرم پادشاهی دائمی موروثی نی‎روند، آنها معتقدند حکومت حق موروثی و ژن خوب یک خاندان نمی‌تواند باشد، ای حرف بدیهی و عقلانی ست، هر کسی که لیاقت حکمت دارد می‌تواند به حکومت برسد، به صرف فرزند یک پادشاه بودن، حق حکومت به کسی نبایست برسد، این خلاصل سخن مخالفان پادشاهی است. بر همین اساس رژیم ولایت فقیه از نوعی سلطانیسم می‌نامند، منظور از سلاطین لخت همین است. منتقدان متهم کرده اند که، اکنون خاندان کیم سه نسل هست به سام جمهوری سوسیالیستی بر کشور کرۀ شمالی حکومت کرده اند، یعنی در فرم (اسم) جمهوری و آن مارکسیستی، دارند به روش بخشی از محتوا (رسم) پادشاهی مطلقه (تا حدی شبیه ولایت فقیه ج.ا) حکومت می‌کنند!، دقیقا مخالف ایدۀ و نظر چپ مارکسیستی!، یعنی ما درعمل برخلاف نظر مدعیان چپ مارکسیستی، یک حکومت به شدت مارکسیستی داریم در کرۀ شمالی، هم مروثی و هم پادشاهی در عمل است، فقط اسمش جمهوری سوسیالیستی، اینجا چپ مارکسیستی چه می‌تواند بگوید؟، اما رسمش مارکسیستی است، اقتصاد مارکسیستی دارد، واقعا تمام تلاشش کرده مارکسیستی باشد، و به شدت با سرمایه‌داری و مالکیت خصوصی به سبک کشورهای موسوم به غربی مخالفت می‌کند!

اینجاست که می‌گویند، این رسم (محتوا) مهم‌ترست، در واقع اسامی ظاهری که حکومت‌ها بر خود می‌گذارند چندان هم مهم نیست و مگر این اسم تبدیل به نوعی ایدئولوژی اسم‌پرستی شود مانند تراژدی ج.ا در ایرن، که هر اسم و شعاری که خمیین یا خامنه ای و یا بقیۀ رئوس ج.ا داده و به نفع بسط و تقویت دیکتاتوری‌شان بشد تبدیل به ایدئولوژی و هویت حکومتی شده و حاضرند تا سر حد کشتار و جنایت و خطر فروپاشی نیز پایش به ایستندف قضِۀ پوشش اختیاری مانند حجاب از همین قبیل است ، اما مهم رسم ومحتوای حکومت (به طور کلی گروه‌ها و احزاب و غیره است) و نام‌گذاری پیش اصحاب نظر و منتقدان، نام‌گذای بایست بر اساس رسم و محتوا حکومت‌ها و گروه‌ها و اشخاص باشد.

امثال من نوعی، چه اسم و رسمی بایست داشته باشم با توجه این همه مطالبی منشر کرده ام؟، بنظرم منصفانه اینهاست: آزادی‌خواه، دمکراسی‌خواه، عدالت‌خواه، برابری‌خواه، حقوق بشری‌خواه، تمدن جهانی‌خواه، مخالف با قتل عمد اعم از اعدام تا ترور، خواهان اقتصاد مبتنی بر بازار آزاد رقباتی. اینها اسامی مناسب است اگر واقعا قصد تخریب و تهمت و دشنام نداشته باشند. دربارۀ دیگران هم امثالهم همین گونه بوده، ممکن اشتباهی هم کرده یا سوءتفاهمی هم شده.

هر چند هیچ تاثیری بر نکات بالا نبایست داشته باشد، من نوعی کی باشم، اصلا نبایست امثالهم کی ام ، کسی اهمیت بدهد (اصلا قرار نوده امثالهم شخصیت بسازم برای خودم و کسانی مانند من نوعی، ما صرفا از مردم عادی هستیم ممکن در هر شغلی باشیم، مهم نیست! عجیب اس چرا این قدر گیر می‌دهند به کیستی ما، در حالی هدف این است به محتوا و سخن توجه کنند، این چه مرضی است گرفتارند؟! مالیخوالی یا بیمرای روحی خاصی است که گمان کنند حتما باید فلانی شناخته و شخص مهم یا طرفدارشان باشد که سخن درستی قبول کنند؟!)، سخن درس از هر کی حتی یک اکانت مجازی باید پذیرفت. این یکی هدف‌های امثالهم بوده، در عمل اثبات کنیم اسم مهم نیست، رسم مهم است. ایده خامی بوده و تحویل دیگران می‌شود، نیازی به ذکر منبع و اجازه استفاده مطالب امثالهم نیست، این مفاهیم و طالب ویرایش کرده در راستای بهتر شدن، از تمام یده‌ها و کلمات استفاده کنی برای اهداف اصلی یعنی حقوق بشر، دموکراسی، تمدن جهانی. به جزئیات اهمیت ندهید. یکی بود یکی نبود در توحش سانسور و سرکوب آزادی بیان در عصر آی تی، و اگر این توحش ناامنی وسرکوب و محدودیت نبود قطعا به گونه ای دیگر امثالهم چه بسا عمل می‌کرد، این داستان اصلی بود.

گودبای

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)