کاین سبزه که امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست

 

ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی بادهٔ گلرنگ نمی‌باید زیست

این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست

 

 

چون عمر به سر رسد چه شیرین و چه تلخ
پیمانه چو پر شود چه بغداد و چه بلخ

می نوش که بعد از من و تو ماه بسی
از سَلخ به غٌرّه آید از غره به سلخ

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)