متن سخنرانی رویا کریمی مجد، روزنامهنگار تحقیقی، در کنفرانس «عدالت در دوران گذار؛ چالشها و راهکارها» که در تابستان سالِجاری و با حضور شماری از متخصصان، پژوهشگران و مدافعان حقوق بشر در نروژ برگزار شد:
در این کنفرانس مسائل بسیار مفید و مهمی در مورد دوران گذار و ویژگیها و ملزومات آن مطرح شد. سخنرانیها برپایه سالها تجربیات کارشناسان، تحلیلگران و فعالان مدنی شکل گرفته است اما مهمترین نکتهای که من از میان سخنان اساتید و دوستان آموختم این است که زیرساختهای گذار به دموکراسی باید بر اساس اطلاعات درست چیده شود.
این مطلب را در شماره ۲۰۷ مجله حقوق ما بخوانید
البته یکی از مهمترین ارکان رسیدن به حکومت دموکراتیک، افکار عمومی است. افکار عمومی که قرار است حکومت آینده با رای آنها مشروعیت پیدا کند. من هم میخواهم اینجا دوباره بر آموزش تاکید کنم چون پایه همه سخنانی که در این دو روز گفته شد آموزش مردم بود. مردمی که قرار است مورد بحثهای عدالت اجتماعی/ اقتصادی و سیاسی باشند، مردمی که قرار است با برگههای رای خود حکومت دموکراتیک آینده خود را انتخاب کنند، برگههایی که امیدواریم این بار تنها انتخابشان، آری یا نه، نباشد.
این آموزش باید در راستای شفاف سازی صورت گیرد، آموزشی که برای اطمینان از تاثیرگذاری آن باید مستمر و طولانی مدت و توسط مراجعی قابل اعتماد باشد.
در این راستا جامعه نیازمند نهادی است که مبنای کار آن آموزش عمومی باشد، آموزش هر دو گروه خبرنگاران و مخاطبان. هر دو گروه باید یاد بگیرند چگونه قدمهای اولیه خود را در راستای بررسی صحت اخبار بردارند؛ اینکه چطور بفهمیم خبر منتشر شده از سوی جمهوری اسلامی است یا از سوی اپوزیسیون واقعی.
هیچ مرکزی نمیتواند برای همه مردم و در همه شبکههای اجتماعی علامت درست و غلط بگذارد و تعیین کند کدام خبر درست است و کدام نادرست. برای رسیدن به این هدف باید نمونههای عینی اخبار و شیوههای بررسی یک خبر را در اختیار مخاطبان قرار دهیم و آموزش دهیم چطور خود مخاطبان به شناخت دقیق و درست از خبر برسند. ما باید ابزارها را در اختیار مخاطبان قرار دهیم. خوشبختانه مدتی است که وب سایت «فکتنامه» کار روی این موضوع را آغاز کرده است. البته این وبسایت ابتدای مسیر را کمی هموار کرده است و باید جدیتر مستمرتر و طولانیتر به آن بپردازد.
اما آموزش عمومی برای صحتسنجی خبرها چه منافعی در بر دارد؟ منفعت اول این است که امکان بررسی خبرهای جریان اصلی را از هم اکنون میتوانیم آغاز کنیم قبل ازاینکه بخواهیم به مفهوم دوران گذار برسیم. میتوانیم جامعه را آموزش دهیم که چطور بین «دیس اینفورمیشن» و «میس اینفورمیشن» تفاوت قائل شوند و از ابزاری که در اختیار دارند درست استفاده کنند. این شرایط بار بزرگی از روی دوش سیاستمداران و مسوولان هدایت افکار عمومی برمیدارد به دلیل دانش و درک درست مخاطبان از اخباری که هر روز به هزاران شیوه مختلف در اختیارشان قرار میگیرد.
میدانیم امروز شبکههای اجتماعی تمام ابعاد زندگی مردم را در برگرفته است. در شرایطی که رسانههای رسمی غیرقابل اعتمادند، رسانههای غیر رسمی را هم نمیشود باور کرد و رسانههای حرفهای نایاب هستند، من فکر میکنم افکار عمومی بیشتر از همیشه سرگردان و به دنبال پیدا کردن خبرهای واقعی و درستی است که بتواند با تکیه بر آن مسیر و آینده خود را رقم بزند.
من روزنامه خواندن را از سال ۵۷ آغاز کردم، وظیفه من این بود که هر روز روزنامه کیهان و اطلاعات را که تازه به شهر ما رسیده بود، بخرم و به خانه بیاورم و خبرهای مهم را برای پدرم بخوانم. خیلی طول نکشید که پدرم خودش اول خبرها را انتخاب میکرد و بعد در اختیار من قرار میداد تا بخوانم به دو دلیل، اول اینکه من عکس اجساد کشته شدگان را به عنوان یک دختر کوچک نبینم و دوم اینکه خبرهایی که میتوانست ذهن مرا از همان ابتدا به مسیر دیگری هدایت کند، خودش ممیزی کند.
اما حالا وقتی به آن عکسها فکر میکنم و به آمار و ارقامی که با بزرگترین فونت ممکن در صفحه اول روزنامهها درباره اعدامیها و زندانیان و مصادرهها چاب میشد، این سوال برایم مطرح میشود که آن زمان چقدر راستی آزمایی میشد که لیست جرایمی که برای این افراد در دادگاههای انقلاب مطرح میشد جرایم واقعی است. چقدر از آنها را تحت عنوان شور انقلابی پذیرفتیم، شور همه گیری که کسی یارای مقاومت در برابر آن نداشت. امیدوارم اخبار جعلی و نادرست در دوران گذار، این بار چنین فجایعی را رقم نزند که تا سالها بعد دادخواهان ما در پی دادخواهی آن باشند و دستشان به هیچ کجا نرسد.
سالها گذشت تا من شغل روزنامهنگاری را انتخاب کنم، زمانی که فکر میکردم هنوز میتوان در روزنامهها نوشت و اعتماد مخاطب روزنامهها را جلب کرد و تاثیر گذاشت. اما خیلی زود یاد گرفتم که روزنامهنگاری در ایران راه رفتن بر روی میدان مین است و باید قدم برداشتن بر روی خطوط قرمز را بیاموزم. خطوط قرمزی که جمهوری اسلامی برای انتشار اخبار و گزارشها و حتی آگهیها تعیین کرده بود. کوچکترین لغزشی هم سبب میشد که به جای برگههای خبر، مجبور شویم برگههای بازجویی را پر کنیم.
از همان زمان تا به حال مهمترین جملاتی که در تحریریههای مستقل مطرح میشود و آویزه گوش ما روزنامهنگاران است این است که باید دو منبع مستقل خبر را تایید کنند. اما الان به جایی رسیدیم که میگوییم کدام خبر؟ در شرایطی هستیم که وقتی سخنان رییس جمهور به طور مستقیم از شبکههای مختلف خبری پخش میشود، باید صحت سنجی کنیم و بگوییم رییس جمهور کشور چقدر اطلاعات درست و نادرست در اختیار مردم قرار میدهد.
جملهای که سالها تکرار شده و همه شنیدهاند این است که مسئولان جمهوری اسلامی مستقیم در چشمهای مخاطب نگاه میکنند و دروغ میگویند. این مسئولیت روزنامهنگاران و رسانههاست که این دروغها را پیدا کنند و واقعیت را در اختیار مردم بگذارند.
اما در دوران گذار و پس از گذار چه کسی تضمین میکند حرفهایی که زده میشود و چشمهایی که در چشم مخاطبان دوخته میشود، واقعیت را بگویند. آیا فضای امنی وجود دارد برای کسانی که بخواهند افشاگری و صحت سنجی کرده و افکار عمومی را با واقعیتی که پشت آن کلمات پنهان است آشنا کنند. به نظر من سازمان و نهادی باید وجود داشته باشد که بتواند جای خالی انجمن صنفی روزنامه نگاران را نه تنها در ایران که در خارج از ایران هم پر کند.
نکته مهم دیگر این است که ما میدانیم بخش عمده مردم ایران به رسانههای خارج از کشور دسترسی ندارند و برای طیف گستردهای از مردم هنوز هم اخبار تلویزیون مهمترین منبع اطلاعرسانی است. این در حالی است که سالهاست رسالت خبر در برخی از رسانههای داخل و خارج از کشور، از آگاهی رسانی به تهییج مخاطب تغییر پیدا کرده است. خبرها را طوری مینویسند که شاخکهای مخاطب تیز شود و توجه او را جلب کند و این ابزار مهمی است که بتوانند گاهی در لایههای مختلف خبر، نه واقعیت بلکه چیزی که جزو اهداف رسانه است مطرح کنند.
من در بحث محیط زیست این کنفرانس مورد انتقاد قرار گرفتم که چرا نسبت به محیط زیست بی تفاوت بوده و کلی صحبت کردهام در حالی که فعالان محیط زیستی و داوطلبان زیادی در ایران تلاش میکنند برای محیط زیست، اعتراض میکنند و مثلا آتش جنگلها را خاموش میکنند. باید این را بگویم روزنامه نگاران شریفی هم هستند که تلاش کردند با حرکت بر لبه خطوط قرمز حکومتی، بخش عمدهای از واقعیات را به گوش عموم برسانند اما بیشتر آنها یا زندانی شدند یا از کار بیکار شدند یا از ایران رانده شدند. اما حتی ترک ایران هم نتوانسته برای روزنامه نگاران فضایی آزاد برای کار حرفهای فراهم کند. بیرون آمدن از ایران برای هیچکدام از روزنامهنگاران ایرانی امنیت حرفهای به دنبال نداشته چون تعداد زیادی از خانوادههای روزنامهنگاران در داخل کشور تحت فشار قرار دارند. این تصویری است از آنچه من در این سالها به عنوان روزنامهنگار از شرایط پیش از موقعیت انقلابی و از شرایط گذار تجربه کردم.
در جهانی که از شبکههای اجتماعی گرفته تا تبلیغات خیابانی و رسانههای تصویری و مکتوب، پر هستند از اخبار جعلی، خبرنگاری حرفهای دشوارترین شغل ممکن است.
با چنین تصوری از فضای فعلی حاکم بر خبر رسانی در شرایط گذار، دخترکانی که این بار نه روزنامه صبح که موبایل در دست دارند، چه خبرهایی را برای خانوادهشان خواهند خواند؟ آیا در شور و هیجان حاصل از تغییر و کنار زدن همه این سالهای پر از تهدید و سانسور، میتوان روزنامهنگارانی یافت که نوشتن اخبار بیطرفانه را هنوز به خاطر داشته باشد؟ آیا مخاطبان این اخبار را ترجیح میدهند یا به سراغ کانالهای تلگرامی خود خواهند رفت تا آنچه را دوست دارند بخوانند نه آنچه واقعیت را بیان میکند.
سردبیری داشتم که هر وقت از او میپرسیدم آخرین ددلاین آماده شدن گزارشم چه زمانی است؟ میگفت دیروز. این حکایت امروز ما است اگر بخواهیم گامی مهم در حذف اخبار جعلی برداریم. باید از همین حالا شروع کنیم بدون توجه به این که موقعیت گذار، کی و چگونه آغاز خواهد شد. این بذری است که از محصول آن، نسلهای بعد هم میتوانند استفاده کنند.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.