متن سخنرانی عمار ملکی، استادیار علوم سیاسی در دانشگاه تیلبرگ هلند و مدیر موسسه پژوهشی گمان در نشست «عدالت در دوران گذار؛ چالش‌ها و راهکارها» که در شهریور ماه سالِ‌جاری به میزبانی سازمان حقوق بشر ایران در اسلو برگزارشد: 
عمار ملکی

نخست از سازمان حقوق بشر ایران برای برگزاری این کنفرانس و از همه دوستانی که در اینجا حضور دارند، تشکر می‌کنم. بحثم را با گذار به دموکراسی آغاز می‌کنم. اصل دموکراسی بر مبنای پذیرش تکثر است، بدین معنی که باید پذیرفت که همه جامعه ممکن است یک امر را قبول نداشته باشند. مبنای دموکراسی بر این است که ببینند مردم چه دیدگاه‌های مختلفی دارند و چگونه می‌توان این دیدگاه‌ها را پذیرفت‌و کنار هم نشاند.

ممکن است یک مجموعه‌، فرد یا یک گرایش سیاسی، درصدی از جامعه را با خود همراه داشته باشد و گرایش دیگر درصدی دیگر. گاهی یک مجموعه اکثریت دارد و این اکثریت می‌تواند با حفظ حقوق اقلیت‌ها، کار کند. گاهی هم جامعه، به مفهوم عددی آن، پر از اقلیت‌هاست. یعنی نیروها و گرایش‌های سیاسی مختلفی وجود دارند و هر کدام درصدی از جامعه را نمایندگی می‌کنند.

این مطلب را در شماره ۲۰۷ مجله حقوق ما بخوانید

بسیاری از کشورهای دموکراتیک غربی به‌ویژه کشورهای اروپایی مانند نروژ و هلند و کشورهای اسکاندیناوی معروف‌اند که دولت‌های ائتلافی دارند. یعنی یک حزب حداکثر رأی‌ای که می‌تواند بیاورد و خیلی هم خوشحال خواهد بود مثلا ۲۵ یا ۳۰ درصد است. اگر بپذیریم دموکراسی یعنی پذیرش تکثر، مشکل اصلی ما در ایران، اصل عدم پذیرش تکثر است. به‌همین دلیل، دموکراسی هنوز در ایران شکل نگرفته و اگر قرار باشد در آینده دموکراسی شکل بگیرد، باید این تکثر را بپذیریم. جمهوری اسلامی به عنوان شر مستقر از ابتدا این پذیرش تکثر را نداشت و هنوز هم ندارد.

بحث من درباره پروپاگاندا این است که وقتی گفته می‌شود تکثر وجود ندارد، باید این موضوع را هم بفروشند. فلسفه وجود پروپاگاندا  این‌ است که برای فریب و برانگیختن مردم، جوسازی سیاسی بکنند یا اطلاعات جهت‌دار یا بعضا نادرست بدهند. پروپاگاندا الزاما این طور نیست که همه اطلاعات نادرست باشد و گاهی اطلاعات گزینشی در اختیار مردم قرار می‌دهند.

جمهوری اسلامی از ابتدا یک سری پیش‌فرض گذاشت که هنوز هم در دنیا این را می‌فروشد. مثلا این که ما یک ایران اسلامی داریم و ۹۹ درصد مردم مسلمان هستند و از این ۹۹ درصد ۹۵ درصد شیعه هستند. یعنی از ابتدا گفت تکثری وجود ندارد و بخشی از آن یک درصد اقلیت هم بالاخره باید حذف شوند. این مبنای پروپاگاندار را توضیح می‌دهم و مثال‌های متعددی خواهم زد. مساله ما فقط با حکومت نیست، نیروهای سیاسی و آلترناتیو که قرار است جانشین جمهوری اسلامی باشند هم اگر این تکثر را نپذیرند، مشکل دوچندان خواهد شد. در دوران گذار، جمهوری اسلامی که اصلی ترین بحران ما است سر جای خود اما تصویر آینده هم مهم است.

من سعی می‌کنم چند ویژگی پروپاگاندا را مطرح کنم؛ این که چگونه کار می‌کند و چگونه تاثیر می‌گذارد و چطور ما گرفتار آن شده‌ایم. یک بخش از پروپاگاندا، بزرگ‌نمایی و تمامیت‌خواهی است. در ابتدا که رفراندوم «جمهوری اسلامی آری یا نه» برگزار شد، سران حکومت اعلام کردند ۹۸.۲ درصد مردم به جمهوری اسلامی آری گفته‌اند یعنی حتی به ۸۵ درصد هم راضی نبودند. در حالی‌که بعدا شواهدی به دست آمد و نشان داد منطقه‌ای در کردستان انتخابات را تحریم کرده بود و اگر تعداد آن آدم‌ها را محاسبه کنیم به نسبت کل آمار، ۸ یا ۱۰ درصد در آن رفراندوم شرکت نکرده بودند. حالا ۸۵ درصد خیلی است یا همان  ۶۳ درصد معروف که جمهوری اسلامی خیلی به آن علاقه داشت، ولی تمامیت خواهی می‌گفت ۹۸.۲ درصد. این نگرش تثبیت شده و به نظرم بخشی از آن فرهنگ رایج است. مثلا در ایران یک دانش آموز به والدینش می‌گوید من ۱۹ شدم اما پدر و مادر می‌پرسند پس ۲۰ چه شد؟ والدین نمی‌گویند آفرین خیلی نمره خوبی است. همین طرز فکر به جامعه هم سرایت کرده است. در اپوزیسیون هم همین وضعیت برقرار است.

 ما در نظرسنجی موسسه گمان متوجه شدیم یک گروه از اپوزیسیون ۳۰ درصد در جامعه پایگاه دارد اما آنها قائلند که ۸۰ درصد پایگاه دارند. جالب این‌جاست که این مجموعه اگر ۳۰ درصد پایگاه دارد باید خیلی خوشحال باشد اما هیچ وقت خوشحالی از این مجموعه ندیدیم که ۳۰ درصد رای داریم و بقیه ۱۰ یا ۱۵ درصد و پایین‌تر. این بحران است چون از یک طرف جمهوری اسلامی را داریم و از طرفی دیگر چنین نگرشی در اپزیسیون وجود دارد. این مسأله، برای گذار به دموکراسی بسیار مهم است.

بحث ایران شیعی و رای ۹۹ درصدی جمهوری اسلامی در دنیا فروش رفته است. ما سال ۲۰۲۰ نظرسنجی دین را انجام دادیم و برای اولین بار نشان دادیم که در ایران حدود ۳۵ تا ۴۰ درصد خود را شیعه می‌دانند. بعد از این نظرسنجی، [هفته نامه] اکونومیست مقاله‌ای منتشر کرد تحت عنوان «کشوری که دیگر خیلی شیعه نیست». به‌همین دلیل به شدت به این تحقیق حمله شد چراکه اگر بتوانید به جامعه جهانی نشان دهید در ایران فقط ۳۵ تا ۴۰ درصد شیعه هستند و پنج درصد سنی و ۲۰ درصد هم می‌گویند ما خداباور بی‌دین هستیم و ۸ درصد هم آتئیست در صورتی که قبلا اصلا آتئیست وجود خارجی نداشت، کار بسیار مهمی است.

در هلند زمانی که می‌خواستند بحث پناهندگی را مطرح کنند سال‌ها در مصاحبه‌ها برای درخواست پناهندگی اگر کسی می‌گفت آتئیست هستم رد می‌شد چون می‌گفتند آن کشور اصلا آتئیست ندارد. می‌گفتند نتایج موسسه پیو و تمام تحقیقات درباره دین در ایران می‌گوید ۹۹ درصد مردم مسلمان هستند و بقیه هم زرتشتی و غیره. اینها به نظر جوک می‌آید اما واقعیت‌های جامعه است. این آمارها مهم است چون بر اساس آن مبنای حکومت دینی را بنا کرده‌اند. اما سوال اینجاست که در کشوری که فقط ۴۰ درصد شیعه دارد، حکومت دینی چه مشروعیتی دارد؟  

غیر از دروغ‌گویی و اطلاعات نادرست، در حوزه پروپاگاندا، بحث دیگر مربوط به وارونه نمودن حقیقت و مصادره به مطلوب است. اگر یادتان باشد جمهوری اسلامی اعلام کرده بود که رأی دادن در انتخابات یعنی رای به نظام و ظریف [وزیر خارجه سابق ایران] در یکی از سفرهای خارجی خود در پاسخ به پرسش خبرنگار مبنی بر وجود نقض حقوق بشر در ایران خندید و گفت: «ما حقوق مردم را نقض می‌کنیم و بعد مردم ۷۳ درصد به ما رای می‌دهند؟» منظور او انتخابات سال ۹۶ بود و راست هم می‌گفت که ۷۳ درصد از مردم رأی داده بودند. ما آمدیم از مردم نظرسنجی کردیم که آیا شما در یک رفراندوم آزاد به جمهوری اسلامی آری خواهید گفت یا نه؟ ۸۵ درصد کسانی که به روحانی رأی داده بودند، گفتند در یک رفراندوم آزاد به جمهوری اسلامی نه می‌گوییم. ۳۵ درصد کسانی که به رئیسی رأی داده بودند هم گفتند در یک رفراندوم آزاد به جمهوری اسلامی نه می‌گوییم. با این نظرسنجی کل آن تفسیر دروغ به هم می‌ریزد.

 از آن طرف در اپوزیسیون هم بر سر شعار رضا شاه روحت شاد دعواست. طرفداران پادشاهی می‌گویند در خیابان‌ها این شعار گفته شده پس بخش بزرگی از ملت ما را می‌خواهند اما چه تعداد از مردم طرفدار پادشاهی هستند؟ یا حتی کسانی که می‌گویند رضاشاه روحت شاد، آیا طرفدار پادشاهی هستند یا نه؟ بر اساس نظرسنجی گمان حدود ۵۳ تا ۵۴ درصد مردم موافق این شعار هستند. یعنی بخش بزرگی از مردم. اما ۶۰ درصد کسانی که موافق این شعار هستند، طرفدار سیستم جمهوری و مخالف سیستم پادشاهی هستند.

همچنین، بحث پرچم شیروخورشید هم خیلی جالب است. ۵۸ درصد از کسانی که طرفدار پرچم شیروخورشید هستند طرفدار نظام جمهوری‌اند نه الزاما طرفدار نظام پادشاهی. پادشاهی خواهان هم حدود ۷۵ تا ۸۰ درصد طرفدار پرچم شیروخورشید هستند. حالا بعضی‌ها می‌گویند مگر می‌شود طرفدار پادشاهی، طرفدار پرچم شیروخورشید نباشد؟ بله، کسانی هستند که طرفدار پرچم بدون نشان یا با نشان‌های دیگر هستند.

من در کنفرانسی نشان دادم که در ایران ۱۸ درصد طرفدار روش‌های مسلحانه هستند که عدد بزرگی است و متعلق به قبل از خیزش «زن،زندگی، آزادی» است. یکی از حضار که طرفدار مجاهدین خلق بود گفت نظرسنجی شما نشان می‌دهد طرفداران مجاهدین در ایران پایین است اما ۱۸ درصدی که طرفدار روش مسلحانه اند، یعنی طرفدار مجاهدین هستند. چه کسی گفته هرکس طرفدار اسلحه است طرفدار مجاهدین خلق است؟ اینها گزاره‌های غلط است. چون یک چیزهایی را نسبت مستقیم می‌گیرند و تفسیر می‌کنند و چون یک رسانه یا یک رهبر سیاسی یا افراد تاثیرگذار این آمار را پخش می‌کنند و اطلاعات غلط به مردم می‌رسد و همه چیز را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. همین تبدیل به پروپاگاندا می‌شود.

«طرفداری از تمرکززدایی، یعنی فدرالیسم و فدرالیسم یعنی جدایی طلبی» نیز گزاره ای بود که مدتی درباره منشور همبستگی به شدت مطرح شد. کسانی به منشور همبستگی حمله کردند چرا که در این منشور، بر تمرکززدایی از قدرت تاکید شده بود و این  افراد تمرکززدایی از قدرت را معادل فدرالیسم و جدایی طلبی می‌دانستند. در حالی که تمرکززدایی، ربطی به فدرالیسم ندارد. یکی از اصلی‌ترین شروط یک دولت خوب، تمرکززدایی است. تمرکززدایی یعنی قرار نیست از یک مرکز برای همه تصمیم گرفته شود درحالی‌که سیستم می‌تواند فدرال نباشد. هلند، نروژ یا فرانسه فدرال نیستند اما همه آنها تمرکززدایی بسیار بالایی دارند. فدرالیسم می‌تواند یک مدل از تمرکززدایی باشد. ازطرف دیگر، چه کسی گفته فدرالیسم یعنی جدایی خواهی؟

ما همچنین در موسسه گمان درباره رسانه، نظرسنجی انجام دادیم. یکی از سوال‌ها این بود که چقدر به ایرانی بودن خود افتخار می‌کنید؟ ۶۰ تا ۷۰ درصد کسانی که طرفدار نظام فدرال هستند گفتند بسیار یا تا حدی به ایرانی بودن خود افتخار می‌کنند. اما یک رسانه مدام تأکید دارد که فدرالیسم یعنی جدایی طلبی. هرچند فدرالیسم هم در ایران یک پایگاه مشخص دارد اما این‌ نوعی به جان هم افتادن است در حالی که می‌شود در این باره بحث کرد.

بحث بعدی پروپاگاندا مثبت سازی و عادی سازی شر است. جمهوری اسلامی دنبال قهرمان‌سازی از قاسم سلیمانی بود و این چیز عجیب غریبی نبود که بگویند این آدم قهرمان ملی است و تخمین زدند چند کیلومتر برای تشییع جنازه او آمده‌اند. این بخشی از پروپاگاندا بود. چون گوگل وجود دارد و می‌توانید با ضرب و تقسیم بفهمید حدود یک میلیون تا یک میلیون و پانصد نفر برای قاسم سلیمانی آمدند بیرون که می‌شود ۱۰ درصد جمعیت تهران. همین مثبت‌سازی و عادی سازی شر را به نوعی در اپوزیسیون هم داریم. مثلا عده‌ای می‌گویند: «ساواک هر کاری کرد دمش گرم و کم آدم کشت». منظور من داوری برای ساواک نیست اما می‌توان در فضایی قرار نگرفت که می خواهند نقض حقوق بشر را مثبت سازی کنند.

در مورد اتهام زنی، دروغ‌سازی، تهمت‌زنی، بی‌اعتبارسازی و تخریب رقیبان هم که جمهوری اسلامی استاد این‌کارها است و با پروژه‌های نفوذ می‌تواند در همه گروه‌های اپوزیسیون این کار را پیش ببرد. این‌که هر کس مثل ما فکر نمی‌کند تجزیه‌طلب است، ایران‌ستیز است یا ویرانی‌طلب. اصلاح طلب‌ها به همه ما می‌گفتند ویرانی طلب چون معتقد بودیم با برجام به جایی نمی‌رسیم.

تبلیغات سیاسی، ضرورت ساختار سیاسی است این‌که گروهی تبلیغ کند تا طرفدارنش را زیاد کند. این لازمه دموکراسی است که شما تبلیغ کنید تا رای بیشتری به دست آورید اما جایی که پروپاگاندا و جوسازی وجود داشته باشد، بحران ایجاد خواهد شد. یعنی مردم اطلاعات غلط می‌گیرند و سرخوردگی پیش می‌آید. این روش به جان هم انداختن گروه‌های سیاسی است که باید آن را جدی بگیریم. راه‌کار مقابله با این موضوع، ضرورت تاسیس و درگیر کردن یک سری نهادهای مدنی و مستقل است که بتوانند نهادهای بین‌المللی را هم درگیر کنند.

این بزرگترین بحران در دروان گذار این میشود که ما در موسسه گمان نظرسنجی می‌کنیم اما همه به ما فحش می‌دهند یعنی مجاهد ناراحت است، پادشاهی‌خواه ناراحت است، فعال قومی ناراحت است، چون همه فکر می‌کنند خودشان ۷۰ تا ۸۰ درصد هستند. اما امکان ندارد که همه گروه‌ها ۷۰ تا ۸۰ درصد باشند. هیچ‌یک هم راضی نمی‌شود که آمارش کمتر از آمار مدنظر خودش است.

به نظر من بزرگ‌ترین بحران دوران گذار، پاسخ به این پرسش است که «اگر در انتخابات دوران گذار هیچ‌کس نتیجه انتخابات را نپذیرد چه کنیم؟» اگر هیچ‌کس نپذیرد که باخته است آن وقت می‌گوییم کاشکی شرایط قبل بود. این‌جاست که نهادهای مستقل و شورای گذار متشکل از حقوق‌دانان که یکی از بحث‌هایش عدالت انتقالی است و به نهاد ناظر کمک می‌کند، بسیارمهم است. نهاد ناظر باید بتواند نهادهای بین‌المللی را درگیر کند تا یک ساختار با ثبات و دموکراتیک از آن بیرون بیاید وگرنه هیچ‌کدام از ما نمی‌خواهیم از یک دیکتاتوری به یک بی‌ثباتی برسیم.      

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)