رمان “نگران نباش” نوشته مهسا محب علی در طول یکسال به چاپ پنجم رسید و در طول همین مدت نیز توانست نگاه منتقدان را به خود جلب کند. داوران دهمین دوره جایزه منتقدان و مطبوعات آن را بهعنوان بهترین رمان سال ۱۳۸۷ برگزیدند و همین نکته شاید بهانه ای باشد برای خیلی ها تا دوبارهخوانی این اثر را ضروری بدانند.
«نگران نباش» داستان زندگی دختری است که اعتیاد وادارش میکند در یکی از بحرانیترین روزهای پایتخت، بیخیال همه چیز، خیابانها را در جستوجوی تهیه مواد زیر قدمهایش بگذارد. شادی در خانوادهای مرفه زندگی میکند، اما تنها حلقه ارتباطیاش با آدمهای جهان پیرامون، مواد مخدر است. روزی که زلزله میآید و خیلیها فرار را بر قرار ترجیح میدهند و خانوادهاش آماده میشوند تا به ویلای شمال پناه ببرند، از سفر طفره میرود و به هر شکل ممکن، میخواهد خودش را به ساقی برساند. همین سطرها برای مخاطبانی که هنوز کتاب را نخواندهاند و این یادداشت را از خاطر میگذرانند باید کافی باشد تا بعدها که این اثر را در دستهایشان گرفتند لذت تعقیب داستان را بیشتر مزه مزه کنند.
سوژهای که نویسنده آن را دستمایه رمانش قرار داده، درست شبیه پیاده روی بر لبه های پرتگاه است. پرتگاهی که هر لحظه ممکن است بلغزد و او را از بلندترین نقطه به اعماق دره بیندازد، اما شخصیتپردازی موفق و موقعیتهای مکانی و زمانی ملموس، مخاطب را مجاب میکند تا فصل به فصل کتاب را ورق بزند و ناگهان خودش را در صفحههای پایانی ببیند.
مهمترین نکتهای که درباره رمان «نگران نباش» به چشم میآید، پرداختن به مضمون اعتیاد است که اتفاقا در ادبیات داستانی ما تکراری است. تاکنون نویسندگان زیادی درباره اعتیاد و آدمهای درگیر با آن نوشتهاند، اما تفاوت رمان محبعلی با بقیه آثاری که در این حوزه نوشته شده در نوع نگاه نویسنده و برخوردش با جهان یک دختر معتاد است.
موقعیتهایی که او به تصویر میکشد، گواه این ادعاست که مدت زمان زیادی وقت گذاشته و به کنکاش جهان اعتیاد پرداخته است. تم قصه به شکل عجیبی واقعی است و این نکته را مخاطبانی تأیید میکنند که سالها درگیر این بیماری بودهاند و حالا به عنوان یک مخاطب عادی کتاب را خواندهاند.
او تنها راوی زندگی است. نه امر و نهی میکند و نه آنقدر سیاه نمایی که مخاطب را به تهوع در بیاورد. شاید دلیل عدم استقبال و ناموفق بودن آثار نویسندگانی که پیشترها به این سوژه پرداخته اند، همین نکته های ظریفی است که محب علی با هوشیاری از دامشان گذشته. او به این نتیجه رسیده است که عرصه داستان نویسی مجال مناسبی برای درس اخلاق و انتقاد نیست. همین که داستان آیینه زلال جهان پیرامون باشد، کافی است و نویسنده به تعهدش عمل کرده است.
شاید خیلی ها با خواندن این کتاب انگشتهای اتهام را به سمت راوی نشانه گرفته اند و هزار تهمت ناروا را به یک نویسنده روشنفکر و مهمتر زن ایرانی نسبت داده اند و دنیای شادی را با دنیای بیرونی نویسنده مقایسه کردهاند، اما همین تأثیرگذاری نشان از موفقیت داستان است که تا این اندازه باورپذیر شده است. یعنی جسارتی که مهسا محب علی از خود بروز داده تا اثری شکل بگیرد که پارهای از واقعیتهای موجود جامعه ایرانی است. جسارتی که جوهره نوشتن است و نویسندگان زیادی بی اعتنا از کنارش میگذرند.
آنجا که شادی در زیر زمین خانه اشکان با جسد نیمه جان او در حمام روبه رو می شود که با تریاک خودکشی کرده و شیر میخوراندش تا بالا بیاورد و ذره های تریاک را در شیر می بیند و با حسرت یادآوری میکند که یک بیست و پنج گرمی را بالا انداخته، یکی از تلخترین تصویرهای ممکن ساخته میشود. تصویری گزنده که در سپیدی ها محو شده است و خواننده در ذهنش به حال و روز غم انگیز دختری فکر میکند که هر لحظه ممکن است دست دراز کند و سیاهی های تریاک را از بالاآورده های اشکان، بیرون بیاورد. نویسنده حدس این سطرها را بر عهده مخاطب میگذارد تا تخیلش را به بازی بگیرد و زیستن به شکلی دیگر را تجربه کند.
ساختار شهری رمان«نگران نباش» برای من یادآور فیلم «زیر پوست شهر» است. شهری که پشت زرق و برقهای چشمنوازش، آشفتگی و توفان و موج پنهان است. توفانی که ممکن است روزی از راه برسد و یقه همه آدمهایش را بگیرد. در پشت آرامش ظاهری این شهر عجیب و غریب و عبوس که زیباییها هم به نوعی هول آور جلوه میکنند، اینجا که ماشینها از هم سبقت میگیرند تا از شر خیابانهای شلوغ خلاصی یابند و به دامنه های آرامش برسند، آدمهایی نفس میکشند که سرنوشت آنها درست شبیه آدمهای فیلم «زیر پوست شهر» و رمان «نگران نباش» لبریز دلواپسی است. فرقی هم نمیکند مثل فیلم رخشان بنی اعتماد از طبقه پاییندست جامعه باشند و یا شبیه شادی از طبقه ای که اصطلاحا مرفه به شمار می آیند. مهم اینجاست که هر کدامشان به نوعی با کجتابی های جامعه دست و پنجه نرم میکنند. کنار هم قرار گرفتن این دو اثر یعنی اینکه دنیا در نهایت به یک نقطه ختم میشود و تقابلی بین آدمها وجود ندارد. بالا دست و پایین دست هر دو به یک اندازه از فراز و فرودها رنج میبرند و سهمشان از شادی مساوی است. انگار برای هر دو طیف، آرامش گمشدهای است که تصویر کمرنگی از آن را به یاد نمیآورند.
مهسا محب علی راوی زندگی آدمهایی است که ناهنجاری را هنجار میدانند. قصه نسلی که هویتش را گم کرده و در جست وجوی هیچ، چرخ میزند. اصطاحات عامیانهای که نویسنده استفاده میکند تا خواننده فضای داستان را بیشتر لمس کند، در بیشتر مواقع جواب میدهد؛ هرچند گاهی همین اصطلاحات روی اعصاب میرود، به ویژه شعرهایی که انتخاب کرده و در لابهلای دیالوگها جا داده است.
میگویند مشت نمونه خروار است و همین عده از جوانهایی که سرنوشتشان به هم گره خورده نماینده نسلی هستند که اینگونه دنیا را در حلقه های دود خلاصه میکنند. ساده انگاری است اگر خودمان را گول بزنیم و واقعیتها را نادیده بگیریم. ساده انگاری است اگر فکر کنیم «نگران نباش» تخیل نویسندهای است که در خانه پشت میزش نشسته و مرغ خیال را پرواز داده و صفحات را سیاه کرده است. او از ناخودآگاهی استفاده کرده است، اما مگر غیر از این است که ناخودآگاهی ها ریشه در آگاهی دوانده اند.
رمان «نگران نباش» از لحاظ تکنیکی آنقدرها رمان قابل دفاعی نیست و نویسنده می توانست روی شخصیتهایش بیشتر کار کند و اثر حجیم تری را تحویل مخاطب دهد. می توانست فضای بیشتری در اختیار خواننده بگذارد تا نفس تازه کند و با تمرکز بیشتری کار را دنبال کند. آشنایی اش با موتورسوار دم اسبی و ساکنان خانه دوستش سارا به پرداخت بیشتری نیاز داشت. خیلی کارهای دیگر هم می توانست انجام بدهد، اما از نگاه من به عنوان یک مخاطب جدی ادبیات داستانی، اینکه نویسنده راه بیفتد و در کوچه پس کوچه ها و خیابانها قدم بزند و گاهی از پنجره ها به داخل خانه ها سرک بکشد و واقعیت های دور و برش را بنویسد، از هرچیز دیگری مهمتر است. شاید داوران جایزه منتقدان مطبوعات و مردمی که از این اثر استقبال کردهاند هم همین نظر را داشتهاند. کاری که مهسا محب علی بهعنوان نویسنده نسل جدید کرده است.
**************
محبعلی در دانشکده هنرهای زیبا موسیقی خواندهاست. او از نویسندگان نسل سوم ادبیات داستانی ایران محسوب میشود، داستاننویسی را از کارگاههای رضا براهنی در دههٔ ۱۳۶۰ آغاز کرد. محبعلی وی در سالهای اخیر چند دوره کارگاه داستاننویسی برگزار کردهاست. او برندهٔ دو دورهٔ جایزهٔ بنیاد گلشیری برای مجموعه داستان «عاشقیت در پاورقی» و رمان «نگران نباش» است.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.