متاسفانه سایت رادیوزمانه به انتشار مطلبی از پرویز شاه صافی پرداخته است که علاوه بر جهت گیری برتری طلبی قومی خود به تمسخر و توهین اقوام تحت ستم افغانستان نیز پرداخته است و در قسمتی به ادعاهایی دروغین مانند قومی نبودن نام افغانستان.
نکته عجیب، نگاه از بالا به پایین این متن به مردم و جامعه افغانستان است که از شروع متن آغاز میشود و آنان را چون دارای کمبود مطالعه میداند و مانند نویسنده از مطالعه عمیق متون فلسفی و تاریخی و غیره دور مانده اند، پس هویت خود را نمیشناسند و باید آموزش هویت را از او یاد بگیرند.
وارد متن میشویم؛ نویسنده ادعا دارد که با آمدن طالبان، تنش های قومی اوج گرفته است و به سطحی بی سابقه رسیده است تا آنجا که جامعه افغانستان در داخل و خارج کشور، به سمت قومگرایی رفته اند.
تاریخ افغانستان اما چیزی جدای این را نشان میدهد، اوج تنش های قومی در افغانستان که به جنگ های داخلی انجامید، دهه ۷۰ شمسی بود و مورد بعدی اوج تنش قومی در عرصه اجتماعی و سیاسی افغانستان، در زمان جمهوریت و ریاست جمهوری اشرف غنی بود که بر خلاف دوره کرزی که تصویب شده بود قومیت، ملت و مذهب در تذکره(شناسنامه) ها ذکر نشود؛ بر خلاف قانون و عقلانیت انسانی، نام افغان را به تذکره ها اضافه کرد که با چنان واکنش عظیمی از سوی جامعه، نخبگان و قومیت های دیگر افغانستان روبرو گردید که مجبور شد نام قوم را هم به تذکره ها اضافه کنند و برتری طلبی افغانیت باعث شعله ور شدن قوم گرایی و مطرح شدن مذهب در تذکره ها هم شد.
این موارد تاریخی و اجتماعی را مقایسه کنید با بحث های تیک تاکی و مجازی. هرچند آن بحث ها نیز ادامه همین رویدادهای تاریخی هستند اما واقعیت کجا و مجاز کجا.
از همه تلخ تر و تاسف بار تر آنجا که نویسنده بار دیگر از نگاهی سوگیرانه و غیرهمدلانه، جایگاه ظالم و مظلوم را در بحث قومی یکی میگیرد و ظالم را به خاطر برتری طلبی قومی اش نقد میکند اما مظلوم را دارای توهم استحقاق و مظلومیت تاریخی میداند آن هم در افغانستانی که همیشه پشتون ها حاکم بودند و نظام های سیاسی حتا تغییر کرده اند اما قدرت فقط بین دو قوم پشتون درانی و غلجایی جابجا شده است.
در جمله تلخ دیگری ظلم قومی را تنها احساس، نه یک واقعیت، بلکه احساس مظلومیت و محرومیت دانسته است.
چقدر اشاره به این نکته تلخ است که حتما خوانندگان، توانایی حدس زدن قومیت پرویز شاه صافی را بدون آشنایی قبلی با او را هم اکنون دارند.
در ادامه نویسنده به نقش سیاستمداران، رسانه، رهبران قومی در تولید و بازتولید فرهنگ و گفتمان قومگرایی اشاره میکند اما به این نکته اشاره ندارد که وضعیت موجود توسط حاکمان پشتون ایجاد شده است و سپس در زمان ایجاد فضای آزادتر به واسطه فروپاشی قدرت سیاسی یا آزادی سیاسی، نقد و واکنش میگرفته و یکی دانستن این واکنش ها با کنش ها، جابجا کردن علت و معلول است. مانند اینکه پای کسی را بشکنی و سپس سالها او را تمسخر کنی که چرا با عصا راه میروی.
بعد از این متن وارد فاز فلسفی میشود. شعری از مولانا و سپس متنی از شوپنهاور که بسیار بسیار مناسب است اینجا ذکر شود:
«کسی که در وجود خود فضیلت و امتیازی یکتا نمی بیند، به ناچار به ملیت خود می نازد، چرا که چیز دیگری برای فخر فروختن ندارد.»
پرویز شاه صافی این کلام شوپنهاور را چنان ناباورانه چند خط بعد فراموش میکند و زیر پامیگذارد که خود به سراغ برتری طلبی ملی میرود و در دروغی عجیب و سطحی، ادعا میکند که نام افغانستان بر خلاف نام بسیاری از کشورها، بازتاب نام یک قوم خاص نیست و سایر اقوام خود را در این نام نفی شده نمی بینند.
فاشیست قومی و ملی را تماشا کردید. پرویز شاه صفی باید بگوید نام افغانستان چه تفاوتی با تاجیکستان، ازبکستان، قرقیزستان، عربستان دارد.
فکر کنم نکات مهم را گفتم اما بخش پایانی متن که تاکید بر کنار گذاشتن قومگرایی و پذیرفتن انسان بودن خود است برای ساختن افغانستان، مطلبی صحیح اما با نیت یا فهم نادرست و بسیار سطحی از مسائل تاریخی، اجتماعی و واقعی افغانستان است.
برای حل یک بحران یا مسئله اگر شما ابتدا مشکل و صورت مسئله اصلی را نفهمید، بدون شکل راه حل ها هم در نهایت به نفع مشکل، مصادره میشوند یا نهایتا راه حلی یافت نمیشود و تنها منابع و زمان، هدر میرود.
مسئله اصلی افغانستان، قومی است اما لزوما راه حل آن قومی نیست؛ درک این مسئله بسیار مهم است.
یعنی شما اگر در درجه اول نپذیرید که به قومیت های افغانستان، ظلم شده است، با خواندن شعری از مولانا و انسان، انسان گفتن، چیزی حل نمیشود.
آیا به این معنا است که باید راه حل های قومی مانند فدرالیسم، خودمختاری یا تفکیک قدرت بر مبنای قومیت یا همان دمکراسی موزاییکی عراق و لبنان، در پیش گرفته شوند؟! خیر.
اینکه ما بپذیریم مسئله افغانستان، قومی است تنها به این منزله است که باید از برج عاج برتری طلبی و چشم بستن بر تفاوتها برای یکی ساختن ها، پایین بیاییم و بپذیریم پشتون نه تنها با هزاره، تاجیک، ازبک، قزلباش ووو یکسان است بلکه میتواند سالها در راس قدرت سیاسی هم نباشد و اجازه دهد دیگرانی نیز حاکم و قدرتمند شوند.
پذیرش مسئله، یک امر است و راه حل چیز دیگر، راه حل میتواند پذیرش تمامی انسانهای ساکن جغرافیای فعلی افغانستان باشد فارغ از مذهب، قومیت و جنسیت و ساختار سیاسی ای که قدرت بین پشتون غلجایی و درانی نچرخد بلکه یک زن اسماعیلی هم بتواند رئیس جمهور باشد و تفاوتهای قومی به شکل واقعی نه دستوری و ظاهری از بین روند.
مهران حمیدی- فعال سیاسی
۱۰ ژوئن ۲۰۲۵
۲۰ جوزا/خرداد ۱۴۰۴
https://www.radiozamaneh.com/855798
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.