«قبل از مدرنیته، مسئله اصلی این بود که چه کسی (who) باید حکومت کند؟
در عصر مدرنیته مسئله اصلی این است که چگونه (How) باید حکومت کرد؟»
(پوپر)
چکیده:
باوجود تغییرات بسیاری که در صدسال گذشته حادث شدهاند، خاورمیانه هنوز نتوانسته است از دوره قرونوسطای خود گذر کند و همچنان گرفتار مناسبات فئودالی در زمینههای سیاست، فرهنگ و اقتصاد است.
تضاد اصلی خاورمیانه بین دو جریان «مدرنیته و ماقبل مدرنیته» است.
«لومپنبورژوازی عبارت است از کلیه قشرهای طبقه فرادست جامعه که در زمینه تولید کالا و یا ارائه خدمات اجتماعی نقشی ندارند و نتیجه عملکرد اقتصادی آنها در رشد تولید ناخالص ملی و درآمد سرانه، منفی است.»
این طبقه حافظ ساختارهای فئودالی است. بیش از نود درصد ثروت این ممالک را در انحصار خود دارد. هیچ نقش مثبتی در تولید ناخالص داخلی ندارد. تا خلعید کامل لومپنبورژوازی در کلیه زمینههای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، هیچ تلاشی به نتیجه نخواهد رسید.
رهیافت پیشنهادی:
تدوین یک میثاق ملی مشترک در نقشِ قطبنما، رهبر و قانون اساسی، می تواند جوامع خاورمیانه را از تاریکیهای قرونوسطا رها و به سوی مدرنیته دمکراتیک رهنمون سازد.
مقالات و کتابهای ارزشمند بسیاری در خصوص علل عقبماندگی ایران و خاورمیانه منتشر شدهاند. ولی در خصوص نقش طبقه نوظهور لومپنبورژوازی[۱] در نهادینه شدن و تداوم این بیماری، تحقیقی صورت نگرفته است. مقاله پیشِ رو کوششی است جهت شناخت این پدیده، کشف و ارائه رهیافت رهایی از آن.
تاریخ اروپا نشان میدهد که نظام فئودالی در بسیاری از زمینههای فرهنگی، فلسفی، علمی، هنری، دموکراسی و … از دوره ماقبل خود (بردهداری) عقبماندهتر است. شهرت یافتن قرونوسطا به عصر ظلمت و تاریکاندیشی نشان از این واقعیت دارد.
سرمایهداری مترقی و نوپای جوامع غربی، بهدرستی مناسبات اقتصادی، فرهنگی و سیاسی فئودالیسم را همچون سدی در مقابل رشد و پیشرفت خود و جامعه تشخیص داد. ازاینروی رهایی از این سیستم را رسالت خویش قرار داد.
جنبشهای رنسانس، اومانیسم، اصلاحات دینی، روشنگری و تشکیل حکومتهای ملی مهمترین گامهای سرمایهداری در نقد، مبارزه و حذف نظام فئودالی بودند.
سرانجام، بورژوازی غربی، با سِلاح ایدئولوژی مدرنیته خود (لیبرالیسم) بنیان اشرافیت خونی، دینی و دولتی فئودالیسم را برانداخت و زمینه را برای کشف و گسترش دموکراسی و عقل انتقادی آماده کرد.
در طول قرن بیستم، روسیه، کشورهای سابقاً بلوک شرق و چین، با سلاح ایدئولوژیک مارکسیسم و نظام شبهِ سوسیالیستی و یا سرمایهداری دولتی، توانستند جوامع خویش را از شر بنیادهای فکری، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی فئودالیسم رهایی بخشند.
اما سرنوشت ملل آفریقایی، آمریکای لاتین و خاورمیانه بهگونهای دیگر رقم خورد.
اتحاد استعمار غربی و ارتجاع فئودالی داخلی، مانع تشکیل حکومتهایی از نوع بلوک شرق در خاورمیانه گردید تا به شیوهای آمرانه مناسبات فئودالی را منسوخ کنند.
از طرف دیگر اقدامات اصلاحی سرمایهداری ملی و مترقی این ممالک، همواره با ناکامی و شکست روبرو شده است.
مدرنیته خاورمیانهای بهصورت طبیعی از درون نجوشید. بلکه نهالی از استعمار (عموماً انگلیسی) بود که با استبداد بومی پیوند زده شد. محصول اتحاد مقدسِ استعمار و فئودالیسم، ایجاد و نهادینه شدن سیستم لومپنبورژوازی بود.
«لومپنبورژوازی عبارت است از کلیه قشرهای طبقه فرادست جامعه که در زمینه تولید کالا و یا ارائه خدمات اجتماعی نقشی ندارند و نتیجه عملکرد اقتصادی آنها در رشد تولید ناخالص ملی و درآمد سرانه، منفی است.»
قشرهای مختلف این طبقه حدود ده درصد جوامع خاورمیانه را تشکیل میدهند. حدود نود درصد ثروت، درآمد و حاکمیت سیاسی را در انحصار خود دارند. حتی رهبری بعضی احزاب و جریانهای سیاسی اپوزیسیون هم در دست آنهاست. غالباً دارای جهانبینی و گرایش سیاسی راست سنتی هستند.
عمده فعالیت لومپنبورژوازی در زمینههای ذیل است:
۱- سیاست، حاکمیت و رانتخواری
۲- خرید خانه، ملک، مغازه، پاساژ و مستغلات. اجاره دادن آنها و یا فروش در زمان صعود قیمتها.
۳- تجارت خارجی با استفاده از شرکت در رانتخواری دولتی و یا قاچاق کالا و ارز.
۴- استفاده ابزاری از دین و نهادهای دینی در شکل حاکمیت و یا اپوزیسیون جهت سلطه بر مردم یا بسیج آنها.
۵- استفاده ابزاری از قومگرایی، ملیگرایی و ناسیونالیسم در اشکال پوزیسیون و اپوزیسیون در جهت اِعمال سلطه سیاسی و اقتصادی بر جامعه.
در خاورمیانه، ناتوانی سرمایهداری ملی در برچیدن مناسبات ارتجاعی فئودالی، «جنبش چپ» را وادار کرد که وارد میدان شود و بهجای او، هم نقد ِ فرهنگ فئودالی کند و با آن دربیفتد، هم دنبال مدرنیته باشد. پس لومپنبورژوازی که کلیه ابزارهای قدرت را در اختیار داشت، در دفاع از مناسبات ِ فئودالی، چپ را به شیوههای مختلف حذف و سپس روشنفکران لیبرال را نیز طرد کرد.
در این خطه رنسانس و روشنگری فرصت ظهور نیافتند. اصلاحات سیاسی و رفرماسیون دینی نیز با شکست مواجه شدند. در نتیجه عوامل فوق، مناسبات فئودالی در زمینههای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی تاکنون تداوم داشته است.
تداوم قرونوسطا (middle Ages) در خاورمیانه
ازنظر تاریخی قرونوسطا دوره هزارسالهای (۱۵-۵ م) از تاریخ اروپاست. ولی از منظر ساحت تمدنی، قرونوسطا یک نظام فکری، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی مربوط به ماقبل مدرنیته است که با ویژگیهای تاریکاندیشی، اختناق، استبداد، فرهنگ تقلید و سرسپردگی، سلسلهمراتب قدرت و ثروت و اقتصاد نازا و راکد شناخته میشود.
نرمافزار سرمایهداری، لیبرالیسم است. ویژگی و کارکرد اصلی لیبرالیسم، برچیدن مناسبات فئودالی و جایگزین کردن آن با مناسبات بورژوازی است. اصول اساسی لیبرالیسم عبارتاند از:
دولت مشروطه محدود، پرهیز از قدرت استبدادی، حق افراد در تعیین سرنوشت خویش، حاکمیت قانون، بازار آزاد، آزادی فردی، تکثرگرایی، مدارا، فردگرایی، مساوات خواهی، بهبود باوری؛ جهانگرایی، پشتیبانی از مالکیت خصوصی[۲]، همچنین آزادی رقابت اقتصادی در جهت تولید و ارائه کالا و خدمات با قیمت کمتر و کیفیت بهتر، تعامل آزادانه کار و سرمایه در جهت تولید کالا و ارائه خدمات اجتماعی.
خواننده عزیز، اکنون فارغ از باورداشتهای گذشته، مقایسه و قضاوت کن؛ که نظامهای حاکم بر خاورمیانه در زمینههای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، به لیبرالیسم نزدیکتر هستند یا فئودالیسم؟
باکمی تأمل و تعمق میتوانیم دریابیم که مللِ خاورمیانه هنوز در زنجیرهای مرئی و نامرئی فرهنگ و تمدنِ قرونوسطای خاصِ خویش گرفتار هستند[۳]. روح فئودالیسم بر حیات فکری، فرهنگی و مناسبات اقتصادی و سیاسی حاکم است.
حاکمیت سیاسی؛ استبدادی و انحصارطلب است. سیستم اقتصادی در جهت منافع ثروتمندان قرار دارد نه سرمایهداران.
اهمیت درک تفاوت فاحش ثروتمند و سرمایهدار
نهتنها توده مردم، بلکه اکثریت روشنفکران نیز تاکنون متوجه تفاوت بین ماهیت و کارکردِ ثروت و سرمایه نشدهاند. مترادفهای واژه بورژوازی (Bourgeoisie) عبارتاند از: طبقه متوسط، سرمایهداری، طبقه کاسب و دکاندار، طبقه سوداگر، حکومت طبقه دوم. میبینیم که هیچیک از معانی بورژوازی واژه «ثروتمند» نیست.
معنی لغوی «ثروتمند» در زبان انگلیسی Wealthy, Rich)) است و مترادف «سرمایهدار» (Capitalist) است.
تفاوت ماهوی بورژوازی (سرمایهداری) با نظام ماقبل خود (فئودالیسم) این است که: سرمایهداری سرمایه (capital) را از ثروت (wealth) متمایز کرده[۴] و در مسیر پویش و زایش قرار میدهد.
سرمایه (capital) عبارت است از پول، کالا و ابزار تولید که در بستر مناسب منجر به رشد اقتصادی، صنعتی، تکنولوژیکی، ایجاد فرصتهای شغلی، افزایش تولید ناخالص داخلی و درآمد سرانه میشود.
دیگر دستاوردهای سرمایه تولیدی در بازار آزاد و رقابتی، عبارتاند از: تحرک اجتماعی، حاکمیت قانون، رشد علمی، خردگرایی و عقل نقاد، دمکراسی، تضعیف خرافه و کلیه ساختارهای فکری، فرهنگی فئودالی؛ و درنهایت نابودی مناسبات فئودالی و ایجاد بنیادهای مدرنیته.
ثروت (wealth) در زمین دفن میشود یا پای فعالیتهای بیثمر هدر میرود[۵]. ویژگی ذاتی آن نازایی است و نقشی در رشد اقتصادی، صنعت، فنّاوری، رفاه اجتماعی و …ندارد. ثروتِ راکد مهمترین عامل بیکاری، هرز شدن سرمایه مادی و نیروی کار، تداوم استبداد، بازتولید جهل، عقبماندگی فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است.
برخلاف ثروتِ راکد، ویژگی سرمایه، پویایی و زایندگی است. بهگونهای که مهمترین اصل سرمایهداری این است: «سود حاصل از تولید باید مجدداً در افزایش تولید سرمایهگذاری شود» جهت روشن شدن موضوع، بهعنوان نمونه پایگاه و ماهیت دو قشر، یکی سرمایهدار و دیگری ثروتمند را بررسی میکنیم:
الف- کارگاه تولیدی کفش (سرمایه مولد)
شخصی مدیر یک کارگاه کوچک تولیدی کفش است و چند کارگر را استخدام کرده است. اگر سود او بیش از نیازهای تأمین زندگی خود و خانوادهاش باشد، از مازاد سرمایهاش برای استخدام کارکنان بیشتری استفاده میکند. کارگاه را بزرگتر کرده و تکنولوژیهای پیشرفتهتری مورداستفاده قرار میدهد. چنین شخصی سرمایهدار محسوب شده و میتواند در رشد اقتصادی، فنّاوری و رفاه اجتماعی کشور سهیم باشد.[۶]
ب- مالک ساختمان مسکونی اجارهای (ثروت راکد)
شخصی مالک دهها ساختمان مسکونی اجارهای است. (در اینجا موضوع بحث ما این نیست که این ثروت چگونه حاصلشده است؛ ارث، رانتخواری، کار تولیدی و یا خدمات اجتماعی و …)
این شخص ثروتمند است اما سرمایهدار نیست. ثروت او نهتنها در رشد اقتصادی، صنعتی، تکنولوژیکی و ایجاد فرصتهای شغلی مولد نقشی ندارد، بلکه سرمایه ملی را از گردش و تولید خارج کرده و به سمت رکود و نازایی سوق داده است. افزایش قیمت زمین و خانه مسکونی، تورم، بالا رفتن هزینه زندگی طبقه متوسط و فقیر از دیگر عوارض این نوع ثروتمندی است.
شناسایی چنین قشری بهعنوان سرمایهدار، مثل این است که انگلهای بیماریزای دستگاه گوارش را بخشی از ارگانیسم[۷] انسانی محسوب کنیم.
در خاورمیانه سیاست اقتصادی دولتها به بهای زیان سرمایهداران و سایر اقشار جامعه، در جهت تأمین منافع ثروتمندان قرار دارد. به همین دلیل بیشتر درآمدها از هر طریقی که حاصل شوند، بلافاصله با خرید ملک؛ خانه و… به زمین فرو میروند.
روزانه شاهد ورشکست شدن سرمایهدارانِ مولد هستیم ولی در مورد صاحبان ثروتهای راکد در ملک، خانه و … معمولاً چنین اتفاقی نمیافتد.
داستان ذیل با اندکی تفاوت، به شکلهای مختلف مرتب تکرار میشود:
«سرمایهدار فرضی، مواد اولیه کارخانه را از رانتخوار درجه سه دولت یا دلال بازار سیاه میخرد. محصولات تولیدی وی، با قیمتی بیش از بازارهای جهانی و ملی به دست مشتری میرسد. اگر بخواهد محصول را صادر کند، بهجای آسانکاری، با موانع دست و پاگیر دولتی مواجه خواهد شد. از دست دادن سود و سرمایه، ناتوانی در بازپرداخت وام بانکی، بدهکاری و ورشکستگی نتیجه سرمایهگذاری در چنین محیطی است»
مردم میبینند که کارخانهدار ورشکست میشود، اما کسی که در ملک، خانه، مغازه، پاساژ، ویلا سرمایهگذاری کرده، دارایی وی چند برابر شده است. در چنین فضایی عقل سلیم حکم میکند که بهجای تولید و صنعت، سرمایه را باید بهسوی خرید خانه و زمین و … سرازیر کرد.
ساختار سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خاورمیانه بهگونهای است که طبقه لومپنبورژوازی مدام به قیمت تضعیف جامعه فربهتر میشود.
حوزههای فعالت لومپنبورژوازی
لومپنبورژوازی در هر زمینهای که برایش تولید ثروت کند و یا آن را برایش محفوظ نگه دارد، فعال است.
سیاست، کودتا، حکومت، زمینخواری، احتکار، مافیاگری، قاچاقچیگری، صادرات و واردات، سرسپردگی به قدرتهای خارجی، به راه انداختن جنگهای منطقهای، تشکیل گروههای جهادی، تشکیل امارت اسلامی، ملیگرایی قلابی، ایجاد خانقاه، تولیت امامزاده و زیارتگاه، نمایندگی پارلمان جهت اعمالنفوذ بر وزارتخانهها و شرکت در انواع رانتخواری دولتی، عضویت در شورای شهر جهت شرکت در زمینخواری و شهر فروشی، ایجاد دولت- قبیله تحت نام استقلال و هویت ملی، رهبری و یا فرماندهی میلیشیاهای حزبی و منطقهای، شرکت در رانتخواری حاصل از فروش نفت و گاز، شرکت در رانتخواری خریدهای مؤسسات، ادارات و وزارتخانههای دولتی. تصاحب اموال ملی تحت عنوان خصوصیسازی، دریافت دلار دولتی با استفاده از «رشوه و روابط» و فروش مستقیم و غیرمستقیم آن در بازار. سرانجام بیشتر این افراد از طریق هدایت این ثروتها به زمین و املاک گرانقیمت، پولشویی خود را به انجام میرسانند. عدهای هم برای همیشه همراه دلارهای غنیمتی به کشورهای غربی مهاجرت میکنند.
تأسفانگیزتر از همه این است که حتی مردمانی که از طریق فعالیتهای مفید تولیدی و خدماتی کسب درآمد میکنند نیز، سرمایه اضافی خود را بهسوی خرید ملک، خانه، پاساژ، مغازه و… جهت اجاره و یا فروش به هنگام تورم، هدایت میکنند؛ و بدین گونه آنها هم جای پایی در لومپنبورژوازی کسب کرده و یا بهطور کامل عضوی از این طبقه میشوند.
رویکرد سیاسی لومپنبورژوازی بسیار خطرناک است. گاهی در نقش رهبر ملی مملکت ظاهر میشود. زمانی در کسوت رهبری یک اقلیت ملی یا مذهبی داخل کشور، وقتی در قبای زهد و دین و یا هر پوششی که وی را سزاوار رهبری و سواری بر دیگران نشان دهد.
در همه این احوال، همچون یک نیروی داخلی (ستون پنجم دشمن) آماده اجرای نقشههای قدرتهای بزرگ و یا دولتهای حریص همسایه است.
مارکس گفته است: «کارگران میهن ندارند» ولی در خاورمیانه میبینیم این طبقه لومپنبورژوازی است که میهن ندارد.
چند نمونه از ویرانگری جوامع خاورمیانه که با شراکت ناتو و لومپنبورژوازی مذهبی اجرا شدهاند:
۱- در سال ۱۹۷۷ سیاست استفاده ابزاری از اسلام برای پیروزی در جنگ سرد و نابودی جریانات چپ، سکولار و ملیگرای خاورمیانه وارد مرحله نوینی شد. آمریکا و ناتو با کودتای نظامی، دولت ملی- دموکراتیک علی بوتو را سرنگون و ژنرال ضیاءالحق را در پاکستان به قدرت رساندند
بدین ترتیب اولین دولت اسلامی جهان در پاکستان بنیانگذاری شد. این کشور تبدیل شد به بزرگترین پرورشگاه جهادیهای تندرو سُنی. دهها هزار تن از جوانان پاکستان، افغانستان و کشورهای اسلامی جذب مدارس دینی ساختهشده توسط دلارهای ناتو و عربستان شدند.
جهادگران با آموزش و سلاحهای مدرن ناتو روانه افغانستان شدند. سپس در جمهوریهای مسلماننشین شوروی و تمامی ممالک اسلامی نفوذ کردند. نقشی مهم در شکست بلوک شرق و نیز هر نوع مدرنیسم از قبیل چپ، سکولار، دمکرات، لیبرال و … ایفا کردند.
۲- از زِهدان مجاهدین، القاعده و طالبان زاده شدند. درنتیجه همنشینی، برخورد و تبادلِ اندیشهِ اینها با جریانات قدیمیتر اسلامی (اخوانالمسلمین، وهابی و سلفی)، دهها گروه دیگر مثل داعش، جبهه النصره، ارتش آزاد سوریه، بوکوحرام و … پا به عرصه وجود گذاشتند. بدینسان افغانستان، پاکستان، عراق، لیبی، سوریه، یمن و … به جهنم ملل و بهشت جهادیها تبدیل شدند.
۳- در سال ۲۰۱۱ ناتو، آمریکا و اتحادیه اروپا با کمک ترکیه، قطر و اخوانالمسلمین جهانی از سراسر کشورهای اسلامی جهادیها را روانه لیبی کردند. لیبی دچار جنگ داخلی شد. تروریستهای اعزامی خارجی و مزدوران داخلی در آستانه شکست و اضمحلال کامل بودند؛ که آمریکا و اروپا به کمک آنها شتافتند.
غربیها با تصویب قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد مجوز قانونی مداخله نظامی در جنگ لیبی را کسب کردند و سرانجام با مداخله بشردوستانه! دولت قذافی را سرنگون کردند. ده سال پسازاین واقعه، کشور ویرانی را میبینیم که امنیت و رفاه نسبی دوره گذشته، برای مردمانش به یک رؤیای دستنیافتنی تبدیلشده است…
۴- آمریکا و ناتو با همکاری ترکیه، قطر و اخوانالمسلمین توطئه لیبی را در یمن، سوریه و عراق نیز به شکلهای مختلف تکرار کردند…
و بدین ترتیب انواع لومپنبورژواهای مذهبی، قومی، قبیلهای و شبهِ ملی، در جامه رهبران مذهبی، جهادی و جنگسالاری، به قیمت عقبماندگی بیشتر این جوامع فربهتر شدند.
آثار و عوارض طبقه لومپنبورژوازی بر پیکر جوامع خاورمیانه به شرح ذیل است:
۱- تحمیل سیاست اقتصادی در چارچوب تأمین منافع طبقه لومپنبورژوازی بر دولت و جامعه. مثل رانتخواری، فساد اداری و مالی، تقدیس هر نوع مالکیت خصوصی.
۲- سوق دادن سرمایههای جامعه بهسوی ثروت راکد و نازا در زمین، مستغلات و …
۳- جدایی کار و سرمایه- با سرازیر کردن سرمایههای جامعه بهسوی زمین و املاک شهری، نیروی کار بیکار میشود و درنهایت هم سرمایه هرز میرود و هم نیروی کار.
۴- به راه انداختن جنگهای منطقهای و نیابتی که منجر به خرید جنگافزار و فروش ارزانقیمت نفت، گاز و منابع اولیه به کشورهای غربی شده و درنهایت باعث از دست رفتن فرصتهای رشد، ویرانی زیرساختهای اقتصادی و گرفتاری در سیکل معیوب عقبماندگی و وابستگی شده است.
۵- ویرانگری سیاسی و اجتماعی از طریق رهبری و سازماندهی لومپنپرولتاریا؛ مانند ایجاد سازمانهای فاشیستی تحت چتر ایدئولوژیهای تمامیتخواه از نوع جهادیهای متعصب و نژادپرستهای مختلف. تاکنون بیشتر کودتاها، آشوبها و جنگهای داخلی طراحیشده ناتو، توسط لومپنبورژوازی سازماندهی شده و لومپنپرولتاریا بازوی اجرایی آن بوده است.
۶- هِرَمی کردن جامعه از طُرُق تحمیل سلسلهمراتب ثروت و قدرت، تبعیض نژادی و عقیدتی، تعمیق فاصله طبقاتی، استثمار و محرومیت طبقه فرودست.
۷- تحمیل استبداد، ارتجاع، بی حقوقی زنان، سرکوب آزادی خواهان، دگراندیشان، روشنفکران و طرفداران برابری و عدالت اجتماعی.
۸- بازتولید جهل از راههای حفظ و بازیافت فرهنگ فئودالی، مردسالاری و کهنهپرستی.
۹- گسترش و تحمیل دیدگاه فکر سیاسی راست سنتی.
۱۰- تقلیدی کردن آموزشوپرورش، خفه کردن روح پرسشگری و پژوهش علمی. بهنحویکه در مدارس و دانشگاهها، بچههای امروز را با اندیشه و باورهای دیروزی، جهت فردای اجتماع پرورده میکنند!
۱۱- تحمیل پخمه سالاری بهجای شایستهسالاری- در سیستم لومپنبورژوازی جهت استخدام کارمند و مدیر تا وزیر و وکیل، افراد وابسته به ایدئولوژی، خاندان، طایفه، نژاد و مذهب حکام و نیز کسان فرومایه مطیع و خالی از هرگونه دغدغه و رؤیای انسانی گزینش میشوند. وابستگی به سیستم و حکام تعیینکننده استخدام است نه شایستگی و تخصص.
نمیدانم خالق این طنز کیست. ولی تصویری گویا از خاورمیانه آفریده است:
سرزمینی که پخمگانش شاغل باشند و نخبگانش بیکار
صادراتش متفکر باشد و وارداتش مخدر
قبرهایش خریده شوند و مغزهایش فروخته
گورستان تاریخ است، نه سرزمین زندگان
چه باید کرد؟
برای رهایی از میراث عقبماندگی قرونوسطای خاورمیانهای و قرار گرفتن در مسیر رشد اقتصادی و عدالت اجتماعی، تجربه چندین نوع سیستم سرمایهداری، سرمایهداری دولتی ،شبه سوسیالیسم و لومپنبورژوازی به شرح ذیل در فراروی ماست:
–سوسیالیسم لنینی، به عللِ نداشتن الگوی تجربهشده موفق، نادیده گرفتن اهمیت مالکیت خصوصی در ایجاد انگیزه کار، تولید و خلاقیت، دشمنی مداوم غرب و تن ندادن به رفرم کارشناسی شده، این نظام نتوانست خود را روزآمد کند و دچار شکست و فروپاشی شد.
–سوسیال دمکراسی، در طول یکصد سال اخیر، نیروهای چپ و سوسیالیستها با کمک سایر روشنفکران، توانستند در دل نظامهای سرمایهداری، بخشی از رؤیاهای خود را در اشکال سوسیالدمکراسی، تأمین اجتماعی، حقوق زنان، همگانی کردن آموزش و بهداشت تحقق بخشند.[۸]
-سیستمهای چینی، هندی و خاورمیانه ای
در اینجا جدول تطبیقی پیشرفت اقتصادی سه کشور را ارائه میدهیم. هفتادسال قبل زیرساختهای اقتصادی این ممالک در یک سطح بودند (همگی ویران و عقبمانده). هریک از این کشورها راهِ رشدِ مخصوص به خود را در پیش گرفت و درنهایت سه نتیجه متفاوت حاصل شد.
جدول تطبیقی سه کشور در زمینههای درآمد سرانه و تولید ناخالص ملی در سال ۲۰۲۰[۹]
تولید ناخالص ملی (*۱۰۰۰ دلار) |
درآمد سرانه (دلار) |
نام کشور |
۱۵۰۰۰ |
۱۰۰۰۰ |
چین |
۲۶۰۰ |
۲۰۰۰ |
هندوستان |
۲۶۳ |
۱۴۰۰ |
پاکستان |
استراتژی هرکدام از این کشورها در زمینههای سیستم سیاسی، سیاست اقتصادی و سیاست فرهنگی به شرح ذیل بوده است:
۱- پاکستان:
الف-سیاست، حدود نود درصد حاکمیت سیاسی در انحصار لومپنبورژوازی بوده است.
ب-اقتصاد، سیاست اقتصادی در خدمت منافع ثروتمندان بوده، ولی حامی سرمایهداری تولیدی نبوده است.
ج-فرهنگ، سیاست فرهنگی در خدمت تداوم فرهنگ قرونوسطایی فئودالی، پدرسالاری، قبیله و مذهب سالاری بوده است. مدرنیته فضای بسیار محدودی برای رشد داشته است.
۲- هندوستان
الف-سیاست، لومپنبورژوازی حدود هفتاد درصد قدرت سیاسی را اختیار داشته است.
ب-اقتصاد، سیاست اقتصادی بیشتر در خدمت ثروتمندان بوده است و کمتر حامی سرمایهداری تولیدی.
ج-فرهنگ، تحت حاکمیت دولت دمکراتیک، آزادیهای فردی از حمایت قانونی برخوردار بوده است؛ اما در جهت تغییر بنیادی مناسبات قرونوسطایی و فئودالی، اقدامی جدی صورت نگرفته است.
۳- چین
الف-سیاست، از همان ابتدای انقلاب، لومپنبورژوازی بهمثابه یک طبقه انگل از صحنه جامعه حذف گردید و اعضای آن ناچار شدند به طبقات و اقشار دیگر جامعه ملحق شوند تا درزمینه تولید فعالیت کنند.
ب-اقتصاد، در دوره اول انقلاب چین (۱۹۷۷- ۱۹۴۹) سیاست اقتصادی در خدمت سرمایهداری دولتی بوده است و از دوره دوم انقلاب (رهبری دون شیائوپینگ ۱۹۷۷ تاکنون) حامی سرمایهداری تولیدی و بازار آزاد بوده است (تحت کنترل و مدیریت هوشمندانه دولت)
ج- فرهنگ، از همان سالهای اولیه انقلاب، فرهنگ قرونوسطایی با جدیت ریشهکن شد. بدون آنکه اجازه دهند تا فرهنگ لومپنبورژوازی جای خالی آن را پُر کند. مظاهر مدرنیته در اَشکال سوسیالیسم، سرمایهداری دولتی و لیبرالی با جدیت و پشتکار تشویق و ترویج شدهاند.
سه درس از استراتژیهای سهگانه:
۱- نسبت معکوس قدرت لومپنبورژوازی با رشد اقتصادی و رفاه عمومی
به هراندازه که لومپنبورژوازی در کشوری قدرتمند بوده است، به همان اندازه درآمد سرانه و تولید ناخالص داخلی در سطحی نازل باقیمانده است. بهعبارتدیگر اندازه قدرت لومپنبورژوازی با میزان رشد اقتصادی نسبتی معکوس داشته است.
لومپنبورژوازی در پاکستان بیشترین قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را در انحصار خود داشته است. بعد از هفتادسال درآمد سرانه آن ۱۴۰۰ دلار است.
این طبقه در هندوستان از قدرت کمتری به نسبت پاکستان برخوردار بوده است. درنتیجه درآمد سرانه آن به ۲۰۰۰ دلار رسیده است.
در چین، لومپنبورژوازی بهطور کامل از صحنه سیاست، اقتصاد و فرهنگ حذفشده است. درنتیجه درآمد سرانه به ده هزار (۱۰۰۰۰) دلار افزایش پیداکرده است.
۲- «تا مغزها تکان نخورند، هیچچیز تکان نخواهد خورد»
تاریخ سده اخیر درستی این قانون جامعهشناسی را به اثبات رسانید.
در چین مغزهای کپکزده قرونوسطایی بهوسیله اندیشههای چپ و نوگرایی، پاکسازی و آماده رنسانس شدند.
در هندوستان نسیم آزادی و لیبرالیسم تا حدودی مغزهای پوسیده را تکان داد.
اما در پاکستان مغزها کماکان اسیر خودشیفتگی قرونوسطایی خود هستند.
۳- پیوند کار و سرمایه عامل رشد اقتصادی و رفاه عمومی است.
اصل فوق یکی از قوانین علم اقتصاد است. تعامل آزادانه کار و سرمایه تحت یک سیستم کارآمد، روزآمد و اصلاحطلب، منجر به زایش، پویایی و رشد اقتصادی میشود.
سیستم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی پاکستان مانند بیشتر کشورهای خاورمیانه، باعث شده که حدود نیمی از نیروی کار در رشد تولید ناخالص ملی، بیتأثیر و یا نقشی بسیار اندک داشته باشند. به علت عدم سرمایهگذاری کافی در فنّاوری و صنعت، بهرهوری نیروی کار بسیار کمتر از متوسط جهانی است. بیشتر سرمایه مملکت بهصورت ثروت در زمین راکد مانده است.
در چین زمینی برای لومپنبورژوازی و لومپنپرولتاریا باقی نگذاشتهاند تا در آن روییده و رشد کنند؛ اما برای بورژوازی مولد چنان آسانکاری شده است که سرمایهداران بیگانه هم کارخانه و سرمایه خویش را به این کشور انتقال داده و در مسیر گردش قرار دادهاند.
تاریخ نیم قرن اخیر، درستی این گفته دنگ شیائوپینگ (معمار چین نو) را به اثبات رسانید: «گربه باید موش بگیرد. حالا چه فرق میکند که سیاه باشد یا سفید.»[۱۰]
محدود ماندن در قالبهای فکری، عقیدتی و دیدگاه «سیاهوسفید» باعث کوتهنظری و زندانی شدن اندیشه میشود. جهت شناخت راههای رشد، میتوان بدون تعصب و تنگنظری از تجربه علمی و عملی تمامی ملل دنیا بهره گرفت.
جواب سؤال «چه باید کرد؟»
«هرگز نمیتوان از طریق ستیز با واقعیت موجود، تغییر ایجاد کرد، بلکه باید الگوی جدیدی ساخت که بتواند الگوی موجود را منسوخ سازد»
ریچارد باکمینستر فولر
اکنونکه نتیجه عملی سه استراتژی رشد هفتادساله را دریافتیم، میتوانیم بر اساس درسهای سهگانه آن، رهیافت رهایی خاورمیانه را ارائه دهیم.
تاریخ صد ساله اخیر خاورمیانه، حاکی از این است که حتی اگر قدرت سیاسی از لومپنبورژوازی سلب شود، ولی در زیستگاه اقتصادی و فرهنگی آن تغییری اساسی ایجاد نشود، دوباره تحت عنوانی دیگر و با جامهای متفاوت به تخت مقدس فرمانروایی خویش بازمیگردد.
هر جانداری در محیطزیست خاص خود توانایی ادامه حیات دارد. محیطزیست سیاسی و اقتصادی انسان هم از این قانون طبیعی پیروی میکند. برای ریشهکن کردن پدیده لومپنبورژوازی، لازم است زیستگاه لومپنپرور را تغییر داد. تا لومپنها ناچار شوند جهت ادامه حیات خود به حوزه تولید و خدمات هجرت کنند. در این صورت تبدیل میشوند به بخشی از سرمایه زنده کشور در جهت تولید ثروت و گسترش رفاه عمومی و عدالت اجتماعی.
میثاق ملی
آلبرت انیشتین: «حماقت یعنی کاری یکسان را بارها و بارها انجام دهی و انتظار دستیابی به نتیجه متفاوتی را داشته باشی»
لازم است مردمان هر یک از کشورهای خاورمیانه برعکس رویه گذشته حرکت کنند. تاکنون روال حرکتهای سیاسی و اجتماعی به این شرح بود:
الف- انتخاب رهبر
ب- انتخاب نام سیستم سیاسی آینده– مثل انواع مشروطه، جمهوری و …
ج- موکول کردن محتوی سیستم جدید و قانون اساسی(میثاق ملی) به آینده. در آینده کذایی وعده دادهشده، پس از فرازوفرودهای زیاد و گذار از انواع انتخابات، رفراندوم، تقلب، کودتا، شبه کودتا، تحمیل رأی اکثریت بر اقلیت، فریبکاری، پوپولیسم، جنگهای داخلی و … سرانجام لومپنبورژوازی در جامهای دیگر به سریر قدرت بازمیگشت.
باید برعکس گذشته حرکت کرد تا به نتیجهای متفاوت رسید. در این صورت نقشه راه استراتژیک به شرح ذیل تغییر خواهد کرد:
الف-تدوین میثاق ملی (تاریخ نشان داده است موکول کردن میثاق ملی به آینده و رفراندوم و … باعث تداوم سلطه لومپنبورژوازی، دیکتاتوری و عقبماندگی میشود)
باید گام نخست تدوین میثاق ملی باشد. بگذار صدها شخصیت و جریان سیاسی مختلف هرکدام میثاق ملی خود را ارائه کنند و در شفافیت کامل در معرض دید و قضاوت مردم قرار دهند.
این برنامهها در فضایی سالم به رقابت، همیاری و بده بستان میپردازند. درنهایت خروجی تمامی این برنامهها، متنی با بیشترین مزایا و کمترین معایب تولد خواهد یافت که خواهد توانست بیشترین شانس مقبولیت از جانب مردم را کسب کند.
ب– رهبر– به علت فرهنگ دیرپای دیکتاتورپروری خاورمیانه هیچگاه رهبر انتخاب نشود. بهجای آن رهبری مشترک از پنجتن که حد اقل دو عضو آن زن باشند برای مدت محدود دو سال انتخاب شوند. کسی بیش از دو دوره حق انتخاب شدن نداشته باشد.
ج– نام سیستم سیاسی– اسم مهم نیست، چهبسا کشورهایی دمکراتیک با نام پادشاهی در جهان وجود دارد و کشورهای دیکتاتور به نام جمهوری. بعدازآنکه میثاق ملی قابلقبول مردم تدوین شد، با توجه به محتوای آن میتوان نام سیستم متناسب با میثاق را انتخاب کرد.
پیشنویس میثاق ملی
برای پیشگیری از تکرار اشتباهات گذشته، قبل از هر اقدامی لازم است میثاق ملی جامع و کامل؛ درعینحال همواره قابل اصلاح و روزآمدشدن، توسط متخصصین بهعنوان آلترناتیو سیستم لومپنبورژوازی تدوین شود.
باید اجرای مفاد این برنامه را تبدیل به آرمان ملی کرد. تا بیشترین اقشار جامعه بر محور آن متحد شده و انرژی خویش را صرف پیاده کردن اصول آن کنند.
مردمان خاورمیانه بجای دنبالهروی از احزاب، جریانات و شخصیتهای سیاسی، حول یک میثاق ملی متحد شوند. احزاب و نیروهای سیاسی نیز باوجود اختلافات ایدئولوژیک خود میتوانند در چارچوب این میثاق با مردم همنوا و همجهت شوند و همگی در راستای عملی کردن مفاد آن گام بردارند.
«میثاق ملی» همزمان نقش قطبنما، رهبر و قانون اساسی ایفا خواهد کرد.
در روشنایی چنین پروژهای، مردمان خاورمیانه در مسیر درست گذار از تاریکیهای قرونوسطای خود قرار میگیرند. تا دنیای نوینی بر ویرانههای آن بنا نهد. چه مدرنیته سرمایهداری باشد، چه مدرنیته دموکراتیک؛ و یا ترکیبی از هر دو.
در ادامه چرکنویسی خام و ناقص ارائه میکنم تا شروعی باشد بر نگاشتن پیشنویسهای کاملتر توسط شما خوانندگان عزیز:
چرک نویس میقاق ملی در حوزه های اقتصاد، فرهنگ، سیاست، بوروکراسی، دادگستری و …
الف- اقتصاد
۱- محدود کردن مالکیت خصوصی بر خانههای مسکونی، املاک، زمین و… مثلاً: (هیچ شهروندی نتواند مالک بیش از یک واحد مسکونی باشد)
۲- مالکیت زمینهای شهری و املاک استراتژیک در چارچوب قانون محدود شود. مازاد این ثروتها به مالکیت دولتی انتقال یابند. سپس در چارچوب قانون به افراد واجدالشرایط واگذار شوند. این افراد در مدتی که قانون تعیین کرده، با توجه به نیاز جامعه، باید منزل مسکونی، تجاری، واحد تولیدی یا خدماتی را بر روی آن احداث کنند.
خسارت دیدگانِ این قوانین از طریق اعطای وام و تسهیلات جهت سرمایهگذاری تولیدی و یا واگذاری سهام کارخانهها جبران شوند.
۳- تولید صنعتی باید اساس قرار گیرد. در این جهت از فعالیتهای پرسود و غیر مولد مالیات گرفت و با دادن تسهیلات و یارانه به تولید، سرمایهها را به بخش تولید صنعتی هدایت کرد.
۴- ایجاد بازار سهام با قوانین دقیق، شفاف و با نظارتهای سختگیرانه در خدمت اقتصاد تولیدی و خدمات.
اکثریت افراد جامعه فاقد توانایی مدیریت و سرمایهگذاری مستقیم در تولید و خدمات هستند؛ اما در صورت برقراری اعتماد ملی، با ایجاد بازارِ سالمِ سهام، میتوان سرمایههای اضافی مردم جذب و در مسیر تولید و سازندگی قرار داد.
۵- نود درصد یارانههای پنهان و غیرمستقیم در زمینه انرژی و سوخت فسیلی (مخصوصاً برق و بنزین[۱۱]) حذف شوند. مبالغ صرفهجویی شده حاصل از آن بهحساب تمامی آحاد مردم بهطور مساوی واریز شود.
در کشوری مثل ایران سالانه هشتادوشش میلیارد دلار صرف یارانه پنهان انرژی میشود[۱۲]؛ یعنی برای هر ایرانی بیش از یک هزار دلار یارانه انرژی تخصیص دادهشده است. اگر این مبلغ به بهای واقعی شدن قیمتها، مستقیماً بهحساب ساکنان کشور واریز شود، برای جامعه و اقتصاد مزایای ذیل را به دنبال خواهد داشت:
کم و بهینه شدن مصرف سوخت، پیشگیری از قاچاق آن، ترافیک کمتر، تصادفات و تلفات کمتر، استفاده بیشتر از وسایط حملونقل عمومی مثل قطار و اتوبوس، کم شدن فاصله طبقاتی، کم شدن جرائم اجتماعی، رشد اقتصادی با استفاده از تشویق مردم جهت سرمایهگذاری بخشی از یارانه دریافتی خود در تولید و بورس کشور.
اجرای اینگونه قوانین اقتصادی باعثِ رشد بهرهوری، احیای سرمایههای راکد و مرده، ایجاد فرصتهای فراوان شغلی، افزایش تولید ناخالص داخلی و درآمد سرانه، برقراری رفاه و عدالت اجتماعی خواهد شد.
ب- فرهنگ
– جدایی کامل دین از دولت، سیاست و آموزشوپرورش.
– ترویج فرهنگ مدرنیته بر اساس تقویت روحیه پرسشگری، نقادی و متدولوژی علمی در مقابل فرهنگ تقلیدی و سرسپردگی فئودالی و قرونوسطایی.
ج- سیاست
– تاریخ جهان و منطقه نشان داده است سیستم پارلمانی بهآسانی توسط اقلیت طبقه فرادست مصادره میشود. با توجه به اینکه در منطقه خاورمیانه که اکثریت طبقه فرادست جامعه را لومپنبورژوازی تشکیل میدهد، در راستای پیشگیری از قبضه قدرت سیاسی توسط این طبقه، لازم است بجای دموکراسی غربی، جامعه به شیوه سیستم شورایی اداره شود. به جای دمکراسی وکالتی و غیر مستقیم، جامعه به روش دموکراسی مستقیم اداره شود.( ساز و کار دمکراسی مستقیم باید به نوعی باشد که بتواند همواره خود را روزآمد کرده و از برآمدن دیکتاتورهایی جدید پیشگیری کند)
د- بوروکراسی
نوسازی و بازسازی دستگاه بروکراسی بر اساس شایستهسالاری. شایستهترین افراد از طریق آزمونهای سخت و … جذب شوند و پس از استخدام تا زمان بازنشستگی تحت شدیدترین کنترلها باشند و همواره شمشیر داموکلس نظارت، محاکمه، اخراج و … را بالای سر خویش احساس کنند.
ه- دادگستری
در حوزه دادگستری، شایعترین و بالاترین احکام محکومیت، بجای زندان و اعدام، اجرای حکم ذیل باشد:
«الزام محکوم به تأمین معاش خود از طریق کار تولیدی در سطح یک کارگر ساده، طی مدتزمانِ معلوم»
بگذار منادیان حقوق بشر (استعمارگرانی که با همکاری بازماندگان فئودالیسم، سیستم لومپنبورژوازی را بر خاورمیانه تحمیل کردند و با کودتا و پرورش جهادیهای تندرو، سیاست تخریبی خویش را بهپیش بردند)، سیستمِ جدید را به ایجاد اردوگاههای کار اجباری متهم کنند.
کار بهعنوان «یگانه عنوان شرف راستین»[۱۳] هزاران کاربرد دارد. یکی از آنها اصلاح و بازپروری لومپنبورژوازی و لومپنپرولتاریا است. در این صورت بهجای مجرم، جُرم مورد هدف قرارگرفته و ریشهکن میشود.
چه کسانی این پروژه را عملی میکنند؟
«قبل از مدرنیته، مسئله اصلی این بود که چه کسی (who) باید حکومت کند؟
در عصر مدرنیته مسئله اصلی این است که چگونه (How) باید حکومت کرد؟»
(پوپر)
اکنون مسئله اصلی خاورمیانه این نیست که نظریه کارل مارکس را باور کنیم یا ماکسوبر. اولی میگوید: «…نظام سرمایهداری جای خود را بهنظام سوسیالیستی میدهد» و دومی معتقد است که: «… نظام سرمایهداری صنعتی پایدار و پابرجا باقی خواهد ماند.[۱۴]
هیچکس صاحب حقیقت مطلق نیست. نظریات این دو و سایر متفکران میتوانند بیانکننده بخشی از حقیقت باشند.
باید فروریخت، دیوارهایی که بر مبنای اختلاف عقیدتی بین انسانها ایجادشدهاند؛ زیرا که «آنچه مردم را مشخص میسازد بیشتر سرشت آنهاست تا عقایدشان»[۱۵]
چهبسا آنهایی که رودرروی همدیگر جنگیدند، یک آرمان انسانی داشتند با دو نشان؛ و اعتقاد، آنها را به چنین سنگری پرتاب کرده بود.
تمامی افراد علاقهمند به ایجاد دنیای نوین انسانی و جریانات ترقیخواه اعم از چپ، لیبرال، روشنفکران مستقل، شیفتگان رشد اقتصادی و عدالت اجتماعی لازم است کلیه دعواهایی که علیه همدیگر داشتهاند را به کناری نهاده و تئوریهای غیر مرتبط با وضعیت خاورمیانه همچون «تضاد کار و سرمایه»، «تضاد لیبرال آزاداندیش و چپ دیکتاتور»، «تضاد دیندار و لائیک» را به آرشیو تاریخ بسپارند. به قول سهراب: «چشمها را باید شست***طور دیگر باید دید»
باید کلیه دیوارهای حزبی، ملی، فرهنگی، ایدئولوژی و حتی دیوار بین پوزیسیون و اپوزیسیون را نیز فروریخت. چهبسا هستند اپوزیسیونهایی که نمایند قشری از لومپنبورژوازی هستند و از سهم کنونی خود ناراضی بوده و بهغیراز سهم بیشتر از سفره مملکت، رؤیای بزرگتری برای آینده جامعه ندارند. مثل احزاب نژادپرست (پانتورکیست، پانایرانیست، پانعربیست، پانکوردیست و…) و یا جریانات سیاسی اسلامی از نوع اخوانالمسلمین و… .
در مقابل چنین اپوزیسیونهایی شاهد این هستیم که بخشی از بدنه و حتی مدیران ارشد حاکمیت کنونی کشورهای خاورمیانه دارای رؤیاهای بزرگ رشد اقتصادی، فرهنگی و عدالت اجتماعی بوده و هستند.
تضاد اصلی خاورمیانه بین دو جریان اصلی «مدرنیته و ماقبل مدرنیته» به شرح ذیل است:
۱- مدرنیته، کلیه نیروهای نواندیش و مدرن که دل درگرو ساختن جامعهای مدرن، اقتصادی پویا و شکوفا، ایجاد رفاه و عدالت اجتماعی دارند.
۲- ماقبل مدرنیته، طبقهای مرکب از بقایای فئودالیسم و ثروتمندان نوظهور غیر مولد در شکل لومپنبورژوازی.
لومپنبورژوازی بیش از نود درصد ثروت این ممالک را در انحصار خود دارد. هیچ نقش مثبتی در تولید ناخالص داخلی ندارد. از یکسو حافظ مناسبات فئودالی است و از آن نیرو میگیرد و همزمان تأمینکننده منافع استعمارگران بوده و از پشتیبانی بیدریغ آنها برخوردار است.
مسئله اصلی «بودن یا نبودنِ لومپنبورژوازی» است. تا خلعید کامل لومپنبورژوازی در کلیه زمینههای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، هیچ تلاشی به نتیجه نخواهد رسید
پانوشتها و ارجاعات:
[۱] – در جستجوی واژهای بودم که بتوانم این طبقه نسبتاً جدید را با آن معرفی کنم. قبلاً در نیمه دوم قرن بیستم از طرف بعضی محققین بیشتر در مورد آمریکای لاتین مورد استفاده قرار گرفته بود. تا کنون واژهای رساتر نیافتهام. اگر در آینده بیابم، آن را جایگزین خواهم کرد. این واژه تداعیگر مفهوم لومپنپرولتاریای مارکس است. در «هجدهم برومر» مارکس لویی بناپارت را عضو لومپن پرولتاریا میداند. ماجراجویی قلندرمآب که این طبقه خاصی را به صورت نوعی نیروی شبه نظامی خصوصی سازمان داد تا برای تصرف قدرت او را حمایت کنند. بد نیست برای درک صورتبندی فرانک از لومپنبورژوازی یک بار توصیف مارکس از لومپن پرولتاریا را مرور کنیم:
در کنار مردان هرزهٔ فاسد با وسایل مشکوک امرار معاش و با منشأی نامعلوم، در کنار شاخههای فاسد و ماجراجوی بورژوازی، لومپن پرولتاریا عبارت بودند از ولگردان، سربازان اخراجی، زندانیان آزاد شده، بردگان پاروزن فراری، شیادان، حقه بازان… جیببرها، کلاهبرداران، قماربازان… روسپیان، باربران، ادیبان، ارگ نوازان، کهنهخرهای دوره گرد، چاقو تیزکنهای دورهگرد، تعمیرکاران دورهگرد، گدایان – به طور خلاصه، تمام توده نامعین و نامنسجم و در این سو و آن سو افتاده، که واژه فرانسوی آن La boheme (بوهمی، آسمان جل، قلندر) میباشد.
– هجدهم برومر لوئی بناپارت، کارل مارکس
امروزه این طبقه چه کسانی میتوانند باشند؟ فرانک برخلاف سایر صورتبندیها که بیکاران بلندمدت و بیخانمانها (زیرطبقه) و یا قاچاقچیها را محور بحث خود قرار میدهند، پاسخ را نه در پایینترین لایهٔ ساختار طبقاتی، بلکه در دل خود بورژوازی جستجو کرد؛ نه گروهی بیرون ساختار نظام سرمایهداری، بلکه یکی از ستونهای آن. لومپن بورژوازی از یک سو نه گرایش و تمایلی برای مشارکت در انقلابی برابریخواهانه را ندارد و از سوی دیگر به مثابهٔ یک نیروی خصوصی و بیگانه، ابزار نیروی استعماری در کشور میشود. فرانک معتقد است توسعه در گرو از میان برداشتن این طبقه است. انقلابی علیه این ساختار طبقاتی. او حتی ابایی از بیان ایدهٔ انقلابی مسلحانه ندارد…
لومپنبورژواها آن گروهی هستند که تمایل به ایجاد انقلابی برابریخواهانه ندارد و به دلیل تسلط بر محدود کانالهای ارتباطی و مبادلاتی با جهان، سود اقتصادی را منحصر به خود میکند. این گروه در صورت رشد و ترقی صنایع و تولیدات داخلی، سرمایه خود را در خطر میبیند، چرا که صنعت و اقتصاد داخلی قوی، تراز مالی مبادلات و واردات خارجی را با خطر مواجه میکند. این امر موقعیتی متناقض ایجاد میکند. گروهی که با شعار حمایت از تولید و صنعت داخلی به مقابله با سلطه و تحمیل نابرابری دنیای غرب پرداختهاند، منفعت و سود اقتصادیشان در مبادلات رانتی و قاچاقگونه میگردد و نه رشد صنایع داخلی. این گروه که در اکثر مواقع بدنهٔ ارشد خود حکومتها هستند، به مرور چارهٔ مهار و ایجاد سکون در وضع موجود را در نظامیگری و تمامیتخواهی میجویند. اینان نیز خود، لومپنبورژوا هستند. بلی لومپنها از پایینترین جایگاه ساختار طبقاتی، به بالاترین جایگاه آن جابهجا شدهاند: دولتها، دولتهای سایه و نظامیان. لومپن بورژوا آندره گوندر فرانک= میثاق نعمت گرگانی – خرداد ۹۷
[۲] – https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%84%DB%8C%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85
[۳] – لومپنبورژوازی در اشکال مختلف حاکم است. تقدم ثروت بر سرمایه از دیگر نشانههای تداوم فئودالیسم است. بارها رژیمهای خاورمیانه در اثر کودتا، انقلاب و دخالت خارجی سرنگون شده و نظامهای دیگری جانشین شدهاند. ولی در نظامهای جدید هم ماهیت نظامهای گذشته را در خود بازسازی کردهاند. فرهنگ حاکم همان فرهنگ فئودالی است. یکی از نمودهای بارز تداوم روح فئودالیسم و قرون وسطای خاورمیانه، ظهور پدیدههایی همچون داعش و طالبان است. در غیاب رنسانس (نوزایی) و روشنگری، اسطورههای گذشته، قدرت بسیج وسیع تودههای جامانده در قعر قرون را دارند. طالبان و داعش در همین کشتزار روییدند. این فرهنگ همچنان مستعد زایش چنین پدیدههایی است.
[۴] – نوع هراری. یووال- پول- مترجم نمازیان. مهدی- چاپ اول. ۱۳۹۸- ص ۵۰
[۵] – یووال. نوح هراری- پول- مترجم نمازیان. مهدی- چاپ اول. ۱۳۹۸- ص ۵۰
[۶] – آدام اسمیت در سال ۱۷۷۶ در فصل هستم جلد اول کتاب ثروت ملل این استدلال نوین را چینین پایه گذاری کرد: «وقتی صاحبخانه، نساج یا کفاش سودی بیش از آنچه برای گذران زندگی و تأمین خانوادهاش نیاز دارد به دست آورد، از مازاد سرمایهاش برای استخدام کارکنان بیشتری استفاده میکند. تا سودش را بیش از پیش افزایش دهد. هرچه سود بیشتری داشته باشد، میتواند کارکنان بیشتری استخدام کند. در نتیجه، افزایش سود کارآفرینان بخش خصوصی مبنای افزایش سعادت، ثروت و رفاه همگانی است.»
[۷] – مجموع اجزا یا اعضایی که جسم یک موجود زنده را تشکیل میدهد. (فرهنگ فارسی عمید.)
[۸] – https://www.bbc.com/persian/magazine-44007172
[۹] – [۹] – https://en.wikipedia.org/wiki/List_of_countries_by_GDP_(nominal)
[۱۰] – https://www.daraian.com/fa/ae/29431 کاشانی. محدثه- مجله داریان. ۲۶ خرداد ۱۳۹۹
[۱۱] – ثروتمندان ۲۳ برابر فقرا از یارانه بنزین برخوردارند. https://donya-e-eqtesad.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-62/3594096-%D8%AB%D8%B1%D9%88%D8%AA%D9%85%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B1-%D9%81%D9%82%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A8%D9%86%D8%B2%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%86%D8%AF
[۱۲] – https://www.eghtesadonline.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%86-3/517015-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%85%DB%8C%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%AF-%D8%AF%D9%84%D8%A7%D8%B1-%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%B1%DA%98%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AE%D8%AA-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF
[۱۳] – برگرفته از رومن رولاند: «کار: یگانه عنوان شرف راستین! نیرو و شادی فطری انسان آفرینشگر، یعنی تنها کسی که به راستی زنده است؛ یگانه کسی که در نیروهای جاودانی سهیم است. چنین کسی خود را در فعالیت تولید کننده -خواه حقیر باشد و خواه پرتوان- برای جامعهٔ زندگان درمیاندازد. و همین تنها “فعال بودن، فعال برای همه بودن” فضیلت به معنای مردانهٔ آن است. جز این هر چه هست، خرده فضیلت است» (درآمد/ ص.۱۹).
[۱۴] – https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%B1%D9%85%D8%A7%DB%8C%D9%87%E2%80%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C
[۱۵] – جان شیفته- رومن رولان- ژان کریستف ۱ – مترجم: م. الف. به آذین (محمود اعتماد زاده)
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.