🍂 در انحطاط تمدن اسلامی شکی نیست، اما «تمدن» مقولهای انتزاعیست و از منظر انتولوژیک، هستی خارجی ندارد. چیزی که در جامعهٔ انسانی واقعیت خارجی دارد، همین انسانهای انضمامی و «گوشت و پوست و خوندار» هستند و لذا باید بهجای انحطاط تمدن اسلامی، از انحطاط مسلمانان سخن گفت.
🍂 از نشانههای انحطاط «عقل و اخلاق و عواطف» در میان مسلمانان، حتی توسل به دروغ و تحریف و تقلب و مغالطه است، برای نپذیرفتن نواقص و جهل و ظلم در پیامبر و نیز در دینشان.
🍂 محمد در آیهٔ ۴ از سورهٔ ممتحنه، مسلمانان را به نفرت ابدی از مشرکان فرا میخواند؛ درصورتیکه حتی مشرکان نیز مؤمن به خدای خالق بودند و تثلیث یا خدایان در نظام باور آنها، نماد سلسله مراتب نیروهای قدسی یا نحو خاصی از تجلی خدای خالق در عالم کثرت محسوب میشد، اما محمد حتی میان مشرک اخلاقی با غیر اخلاقی تفاوتی قائل نمیشود.
🍂 در آیهٔ ۲۱۷ از سورهٔ بقره، محمد انسان مرتد را تا ابد به جهنم حواله میدهد و تمام اعمال نیکش را ضایع میکند، ولو اگر انسان مرتد، دانشمند و مؤمن و اخلاقی باشد و در این خصوص نیز فقه و تفسیر ۱۴٠٠ ساله در تاریخ اسلام، مؤید سخن نگارنده است.
🍂 محمد جای جاودانهٔ منکران نبوت و قرآن را جهنمی آشوئیتسی میداند که در آن، گوشت و پوستشان سوزانده میشود و در چرخهای ابدی، گوشت و پوست جدید برای سوزانده شدن بر استخوانهایشان رویانده میشود (نساء: ۵۶). آشکار است که چنین جهنم و احکامی با شخصیت بودا و گاندی سنخیت ندارد، بلکه با سنخ روانیِ انسانی شقی و کینهتوزی چون چنگیز و تیمور و هیتلر سازگار است.
🍂 محمد با اختلاف سنی زیاد با زنان و دختران ازدواج میکند و سپس، ازدواج مجدد بعد از مرگش را برای زنانش ممنوع میسازد. از جواز کودکهمسری در دین محمد و یا از ازدواج با دختربچهای ۹ ساله توسط خود محمد بگذریم که اخیراً دینخویان به مالهکشی سن عایشه مشغولاند.
🍂 محمد امتیازات ویژهٔ جنسی از الله میگیرد، مثل قبول هبهٔ زنان و عدم رعایت عدالت در سکس با زنان متعددش و نیز بیش از چهار زن دائم گرفتن، و این امتیازات برای مردهای دیگر نیست. محمد رسم نیکوی عدم ازدواج با همسر فرزندخوانده را که سنت عادلانهای بوده و فرزندخوانده را در حکم فرزند تلقی میکردهاست را به خاطر افراط در شهوترانی، لغو میکند. محمد بردهداری مینماید و با کنیزان سکس میکند و همانطور که اشاره شد، قبول هبهٔ زنان، بدون مهریه را برای خودش مجاز میداند؛ هرچند اجارهٔ کنیز نیز در دین و عرف محمد وجود داشتهاست.
🍂 محمد خودش را اسوهٔ تمام انسانها در همهٔ زبانها و زمانها و مکانها و نیز کاملکنندهٔ مکارم اخلاق و رحمهللعالمین و آورندهٔ دین کامل میداند و مدعی میشود که کائنات برای وجود او خلق شدهاست (حدیث کساء) و تمام این موارد، به همراه دیدن فرشته و احساس نبوت و دسترسی به ذهن و «افکار و ارزشها و احکام و اهداف و عواطف خداوند»، نشانهٔ خودشیفتگی و اختلال مغزی-روانی است.
🍂 منتها چرا مسلمانان این واقعیات را نمیپذیرند؟ چرا با دروغ و تقلب، خدای قرآن را تحریف و نامتشخص و وحدت وجودی میکنند؟ چرا مسلمانان معاد جسمانی در قرآن و یا قبض شدن روح هنگام خواب از بدن و یا هفتآسمان و هفتزمین و خلقت شش روزهٔ جهان و فرو رفتن خورشید در لجن هنگام غروب و دفع شیاطین با شهاب سنگ و یا ۱۹ عدد دربان داشتن جهنم را تحریف میکنند تا تعارض قرآن با علم و عقل و اخلاق را مرتفع سازند؟
🍂 این افعال، نشانهٔ انحطاط عقل و اخلاق و عواطف در بین مسلمانان است (در مفهومی طیفی). دکتر عبدالکریم سروش برای اینکه به رذیلت مالهکشی و «دروغ و تحریف و تقلب و مغالطه» دچار نشود، قرآن را «تفسیر محمد از تجربیات بیصورت معنویاش یا ظهور تجربه به صورت «سمعی-بصری» در ضمیر محمد» نامید، بهنحوی که مآلاً، معلومات، مفاهیم، تصورات، تصدیقات، ارزشهای خطاناک و تاریخی در کانتکست و نیز سنخ روانی، شخصیت، زبان و فرهنگِ عرفیِ محمد در قرآن رسوخ کردهاست. بهعبارتی، از نظر دکتر سروش، تجربهٔ بیصورت که وحی نام دارد، پس از صورتبندی مفهومی و زبانی، به امری خاکی، زمینی، تاریخی، خطاناک، عرفی و عصری بدل میشود. بدین ترتیب، دکتر سروش تمهیدی اندیشید و دینی برای خودش ساخت که وی را به چاه ویل «دروغ، تحریف، تقلب و مغالطه» نیاندازد و مجبور نشود تا خطاهای علمی و جنبههای تاریخی و اسطورهای قرآن را با توسل به هزار و یک تکلف و فریب، ماستمالی کند.
🍂 محمد وقتی بهخاطر توهم و تفرعن و اختلال مغزی-روانی، احساس دسترسی به ذهن و «افکار و ارزشها و احکام و اهداف و عواطفِ» خداوند کرد، با ساختن تصویری خام و سخیف و متشخص و انسانوار از خداوند و با یک مشت خرافات و اباطیل و احکام داعشی را در دهان خداوند گذاشتن و با استخدام خداوند جهت خدمت به «ارادهٔ قدرت و ارادهٔ شهوت»، امر قدسی را مضحک و زمینی و بشری و تاریخی و زمانمند و مکانمند کرد و اسلام را در تعارض با روند رشد عقلانیت و عدالت قرار داد. محمد، نطفهٔ فرار از اسلام و سکولاریسم سیاسی را در دل دینش کاشت؛ با نسبت دادن اموری خطاناک، انسانوار، تاریخی و متوحشانه به خداوند؛ چون تبعیض حقوقی علیه زنان و کافران، یا مجازات قطع دست و قطع پا، شلاق، قصاص، سنگسار، یا جواز کودکهمسری، بردهداری، قتل مرتد و قتل سابالنبی.
🍂 دعوت محمد به خداوند، در واقع، دعوت به پذیرش سلطه و اتوریته و «ارادهٔ قدرتِ» شخص محمد است؛ زیرا وقتی از محمد بپرسیم که خداوند چه میگوید تا اطاعت کنیم؟ یکسری خرافات و اباطیل و احکام داعشی و حکم جهاد با مخالفان نبوتش علیه حتی مؤمنان اخلاقی در ادیان دیگر را در مقابل ما میگذارد. محمد به ایمان به خداوند رضایت نمیدهد، بلکه میخواهد تا تسلیم منویاتش به عنوان سخنگوی الله شویم و در این راستا، یا مغالطه و تکرار ادعا میکند، یا با جهنم آشوئیتسی تهدید میکند، یا با بهشت لاسوگاسی تطمیع میکند و یا فحاشی میکند (حرامزاده و سگ و بوزینه و گورخر و الاغ و شتر).
🍂 محمد، عامی و توتالیتر بود و ادب مواجهه با «راز رازها» و «امر فرامفهومی» را نداشت که زبان مواجهه با آن، «سکوت و حیرت» است (هرچه گویی ای دم هستی از آن/پردهٔ دیگر بر او بستی بدان). محمد سطح شعور و پختگی فکری و وجودیاش در حد مولوی و یا عرفایی نبود که میگفتند شبیهترین زبان به زبان خداوند، «سکوت» است.
🍂محمد، در میان تودهٔ کثیر عامی بسط یافت، به جهت خامی و جهالت و فرومایگیِ عوام؛ درست به همان دلیل که روح الله خمینیِ «داعشی و فاشیست و جاهل و ظالم و عامی و خرافاتی و متحجر» در ایران بسط و قدرت یافت، اما چون در یک پیچ تاریخی ظهور کرد و مدرنیسم و عقلانیت به سرعت عمق و گستره یافت، آفتاب بخت خمینی زود غروب کرد و البته غروب آفتاب خمینی با غروب آفتاب محمد و اسلام و با مرگ خدای ادیان نیز مرتبط و متلائم است.
🍂اینک مسلمانان عامی میکوشند تا به زور و با دروغ و تحریف و تقلب و مغالطه، برای محمد و قرآن، نزد عقلا و فرهیختگان، وجاهتی عقلی و اخلاقی درست کنند؛ در صورتی که محمد، یک انسان عامی و متوسطالحال چون خمینی بیش نبود. قرآن نیز در جمیع حوزهها ورشکسته و پوک و پوچ است؛ از سیاست و طبابت و فیزیک و شیمی و جامعهشناسی و روانشناسی و اقتصاد و مدیریت و تاریخ گرفته تا خداشناسی و معنویت و علم اخلاق و علم حقوق. دغدغهٔ مسلمانانِ منحط و عامی در دفاع از محمد و قرآن، «هویت و قدرت» است و نه «حقیقت و عدالت».
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.