در ماهیت امراین عدم اثرگذاری وپذیرش توده ای ودر نتیجه انفعال رهبری مورد ادعای همبستگی جرج تاون بود که موجب فرو پاشی آن گردید وعوامل بیرونی نقشی فرعی را ایفا نموده است و میزان اثر گذاری آن خود تابعی از نقش رهبری مورد ادعایی بوده است که برای خود تصورمی نمودند.
هنگامی که یک پدیده ازطریق عوامل خارجی ایجاد شده وشکل گرفته و نه از بطن جنبش توده ای، نوع نگرش در شکست آن نیز به عوامل خارجی منتسب یا ارجاع می شود و قادر نیست دلایل اصلی شکست آن را دریابد؛ در حالی که علت اصلی فرو پاشی شورای همبستگی و رهبری جرج تاون درارتباط با تصوری بوده است که ازنتایج حاصل از این همبستگی وبهره برداری از آن را داشتند وآن عبارت از عدم دست یابی به انتظارات و نقش ویژه ای بود که در پیدایش رهبری برای آن قائل بوده اند؛ وتاثیر دیگر عوامل و اختلافات درتناسب با آن ازدرجات پایینترونقش حاشیه ای را داشته است زیرا اگر موجب اثرات تعیین کننده ای بر جایگاه رهبری می گردید دیگر عوامل بیرونی ویا شخصی نمی توانست چندان نقش مهمی را در فروپاشی آن ایفا نماید.
اشخاصی که چه در داخل این نشست همبستگی و چه در خارج آن، علت اصلی مشکلات، فروپاشی و شکست آن و تشدید اختلافات پس ازآن را به اعمال فشارهای بیرونی واقدامات تفرقه افکنانه جمهوری اسلامی محدود می کنند ونه نحوه شکل گیری، پیداش، موجودیت وهویت یابی آن، یا نمی خواهند اشتباهات خود را بپذیرند ویا قادر نیستند حقایق را ببینند، واین دیگرپیش رفت درمسیرهمبستگی میان اپوزسیون نیست بلکه اصراربرتکراراشتباهات گذشته است؛ بدون آنکه کسی بخواهد مسئولیت و نقش خود را در پیدایش آن بپذیرد. با کمی دقت نظر می توان تشخیص داد که بسیاری از فشارهای بیرونی، ادامه، نتیجه و بازتاب چگونگی شکل گیری و ماهیت پیدایش نشست جرج تاون وشکست جایگاهی می باشد که در صحنه رهبری جنبش مبارزاتی مردم ایران برای خود قائل بوده است؛ واین وضعیت بود که به طورعمده دراثر گذاری به عوامل و فشارهای بیرونی و گاه غیر اخلاقی موجودیت و حقانیت بخشیده است؛ زیرا اساس کار خطا بوده است. در اینکه حاکمیت از طریق ارتش سایبری و نفوذی های خود سعی در دامن زدن به اختلافات دارد تردیدی نیست، درچنین شرایطی باید با در نظرداشتن این مسئله به گونه ای عمل کرد تا هرچه بیشتر زمینه و بسترآن، برروی آنها بسته شود نه اینکه خود موجد چنین شرایطی باشیم.
رهبری بخشی از روند مبارزه جریانات سیاسی می باشد و اگر تاکنون به آن دست نیافته اند به جهت آن است که نیروهای اپوزسیون نتوانسته اند این قابلیت و توانایی را اثبات نمایند، ودرمقابل این ناتوانی اپوزسیون درپیدایش همبستگی، به ایجاد مسیری گمراه کننده و خطا پرداختند؛ کسانی که سعی می کنند با چهره سازی و از طریق تبلیغات رسانه ای یک مسیر میانبر را کسب نمایند تنها به ایجاد هر چه بیشتر این فاصله کمک می کنند؛ فروپاشی، شکست ونتیجه حاصل ازآن، بازتاب ماهیت آن بوده است که به وسیله عوامل خارجی تشدید گشته و موجب تسهیل در روند آن گردیده است؛ آنها چون نمی خواهند یا نمی توانند اشتباهات وخطاهای خودرا ببینند تمامی دلایل شکست را به عوامل خارجی منتسب می کنند. در واقع ایجاد واستفاده تصنعی از پدیده همبستگی ورهبری در میان اپوزسیون بدون آنکه به لحاظ تاریخی مسیر طبیعی تحولات داخلی ، بستر، نیازها والزامات شکل گیری یا پیدایش آن را از بطن مبارزات مردم درک کرده و درنظر گیرند موجب می شود بر ضد خود عمل کند؛ ودرنتیجه، به نوعی رقابت ناسالم و بیماربین اشخاص منجر گردیده و مشکلی بر مشکلات تاکنونی در میان اپوزسیون و پیدایش مدعیان جدید از هر سنخی دامن می زند؛ ذهنیتی که با این اقدام ایجاد شده ،آنچنان پدیده همبستگی را به ابتذال کشانده که هر شخصی با داشتن یک تریبون با تعدای دنبال کننده اگر تاکنون خود راهمراه مردم می دید هم اکنون خود را در قامت
یک رهبرتصور می کند واحتمالا برای آنکه زمینه گسترده تری را برای خود فراهم نماید به جای آنکه حاکمیت را نشانه گیرد به مقابله و زیرسئوال بردن دیگر نیروهای اپوزسیون می پردازد؛ هنگامی که جمهوری اسلامی طی ده ها سال با سیاست استبدادی سرکوب و کشتارمانع شکل گیری احزاب سیاسی توانمند و افراد تعلیم یافته درداخل کشورمی شود عرصه سیاست تبدیل به متاع بی مقداری می شود که هرکس به خود اجازه می دهد در قامت یک رهبر ظاهر شود.
ازهمبستگی سخن گفتن اما نمایشی از همبستگی را نشان دادن گامی به پس و نمی تواند نتایج مورد لزوم را به همراه داشته باشد زیرا همبستگی تنزل یافته و دروغین نتایج دروغین ومبتذل را نیزبه همراه دارد؛ به راستی این نمایش ازهمبستگی به غیرازکتمان وبه حاشیه راندان واقعیات وسعی دربه انزوا کشاندن جریان های سیاسی جامعه و به تمسخر گرفتن همبستگی و پدیده رهبری و دامن زدن به اختلافات وناامیدی چه دست آوردی دربرداشته است؟
ایجاد همبستگی دراپوزسیون درواقع به مفهوم پیدایش رهبری نیست بلکه تلاشی در جهت اقدامات هماهنگ از روشها و موضوعات مبارزه در مقابل جمهوری اسلامی و رسیدن به درکی منسجم ، واحد و روشن از اهداف مبارزاتی است تا از ایجاد تنش ها و درگیری به نسبت های متفاوت درشرایط کنونی وآینده و آنچه که به عنوان یک امر بالقوه در شرایط خلاء قدرت سیاسی امکان داردبه صورت برخورد و درگیری خود را نشان دهد جلو گیری نموده وبه لحاظ نظری بر مبنای شناخت ضرورتها به دیدگاه واحدی دست یابند. اما درکی که در برخی نیروهای اپوزسیون و افراد وجود دارد این است که آنها در شرایط کنونی جامعه ایران که از کمترین پایگاه اجتماعی برخوردارند، پروسه همبستگی را به مفهوم کسب رهبری مردم می پندارند در چنین شرایطی است که با یک نشست چند نفره به دنبال یک رهبری خیالی و سوار شدن بر سرنوشت مردم هستند و تنها نتیجه ای که از این پدیده حاصل می شود به حس رقابت و درگیری میان نیروهای اپوزسیون و شعله ورشدن هر چه بیشتر اختلافات دامن زده ودر نهایت هر فرد و گروهی به دنبال اثبات موجودیت خود به عنوان کانون رهبری است والویت ها ازمبارزات و مطالبات مردم تبدیل به خواسته ها ویا ادعاهای آ نها می شود.
پدیده رهبری همانند خود جنبش مبارزاتی مردم ایران یک حرکت ساختارمند ودرونی است که به تدریج رشد نموده و پدیدخواهد آمد اقدامی که اپوزسیون می تواند انجام دهد این است که از طریق مجموع ائتلاف ها که خود محصول رشد نظری و عملی و بلوغ آن است مسیر را نشان دهد بدون آنکه انتظار داشته باشند به یکباره نقش تعیین کننده ای را ایفا نماید درچنین شرایطی مردم نیز با در نظرداشتن این راه کارها به عنوان بخشی از یک حرکت عمومی در تصمیمات آینده یا آن را انتخاب ویا با استفاده ازتجربه آن مسیر خود را خواهند یافت و رهبران نوظهورخود راعرضه خواهند کرد. آنچه که مسلم است پیدایش ائتلا ف ها پیدایش رهبری نیست بلکه مسیر پیدایش و رسیدن به رهبری و راه آن را هموار می کند رهبری دردرون جنبش قرار دارد وهنوزمدعیان رهبری جامعه ایران به آن درجه از توانایی ، رشد و بلوغ دست نیا فته اند که بتوانند دراین جایگاه قرار گیرند تا مردم آنها را انتخاب نمایند؛ و کسانی که ازطریق زدو بند و قدرت تبلیغی رسانه ای می خواهند خود را جایگزین آن نمایند دچار نوعی فریب و خود فریبی بیش نیستند و نتیجه حاصل ازاقدام آنها نا امیدی برای جنبش مبارزاتی توده ای است وتنها به احساس جاه طلبی افراد دامن خواهد زد درنتیجه هرکس درهرموقعیت وجایگاهی این اجازه را می دهد که خود را در قامت یک رهبر برای مردم بیابد؛ گویا مردم مشتی افراد صغیر هستند و حضرات نیز وکیل، کیفل وقیم آنها هستند.
وقتی اشخاصی دلیل وجودی،جایگاه و نقش واهمیت کاری را که درحال انجام آن هستند و موفقیت های حاصل از آن را تشخیص نمی دهند و پا به قلمرویی می گذارند که نه جایگاه آنها را تعریف می کند نه به آن تعلق دارند و نه جایگاه جدیدی برای آنها ایجاد می کند نه تنها چیزی برای خود یامردم به دست نمی آورند بلکه یا جایگاه و موقعیت های گذشته خود را از دست می دهند و یا در بهترین حالت آنها را با پرسش های بسیاری روبرو می کند که صداقت در گفتارورفتار آنهارا با یک ابهام بزرگ روبرو می سازد ؛ بنا براین امروز تحلیل این پدیده حد اقل شاید کمکی باشد تا در آینده با تکرار و تجربه دوباره آن روبرو نگردیم و از یک بی راهه به بی راهه دیگر نرویم و به عنوان نیرویی کمکی واثرگذاردربازدارنگی جنبش مبارزاتی مردم ایران عمل نشود که تنها موجب یاس و ناامیدی آنها می گردد.
اکنون نمی توان پیش بینی نمود که تحولات آینده از چه مسیری و چگونه خواهد گذشت اما برای آنکه نتایج درستی را به همراه داشته باشیم باید ضعف های خود را بشناسیم وهریک به سهم خود راه عبورازآنرا بیابیم تا اهدافمان در ایجاد جامعه ای دموکراتیک تحقق یابد؛ بنا براین درپروسه ایجاد همبستگی هریک باید تلاش نماییم تا نقاط ضعف آن را دریابیم ودرمسیردرستی گام برداریم. درحا ل حاظر کاری که می توان برای آینده انجام داد به جای تعیین نمودن رهبر برای مردم تمرکز خود را بر اطلاع رسانی صحیح، نشان دادن اهداف و راه های مبارزه، بیان و حل اختلافات و تعریف و سیری منطقی را برای آن در نظر گرفت و آن را به عنوان یک پروسه درک نمود و تا زمانی که تمرکز خود را برای تحمیل یک جریان سیاسی خاص قرار دهیم تنها به اختلافات دامن زده می شود و هرگز نتیجه بخش نخواهد بود و آینده را دستخوش چالش های بسیاری خواهند ساخت و موجب از دست دادن زمان و ماندگاری وضعیت موجود و هزینه های بسیار خواهد بود؛ هنگامی که این وضعیت تشخیص داده نشود بسیاری تلاشهای موجود بازی متوهمانه درزمینی است که شناختی نسبت به چارچوب ها و قواعد آن نداشته به همین دلیل نتیجه مورد نظررا دراوهام و پندارهای خیالی فروخواهد برد.
نخستین گام در ایجاد هر ائتلافی کنار گذاشتن برخی باورها و اختلافات و ایجاد محدودیت ها جهت رسیدن به اشتراکات است هنگامی که در اپوزسیون ائتلاف صورت می گیرد پایه و اساس این اقدام یا عمل آنها این است که درمسیراهداف خود درجهت هدایت و رهبری مبارزات مردم ازاثربخشی هر چه افزونتری برخوردارگردند واینکه در آینده چه مقدارو چگونه به آن دست خواهند یافت ازپیش نمی توان آن را مشخص نمود؛ تفاوت چنین ائتلافی با آنچه در همبستگی جرج تاون صورت گرفت این است که آنها بدون شناخت ویا توجه به واقعیت های جامعه وچگونگی آن بر اساس تعداد دنبال کننده در فضای مجازی و بدون آنکه درکی از جایگاه تاکنونی خود داشته باشند همبستگی اعلامی خود را مظهر وجودی رهبری دانسته که به یکباره پدیدارگشته بود؛ ودر نتایج عملی عدم دست یابی به این هدف واثرات مورد انتظارآن، علت اصلی فروپاشی آن می گردد؛ زیرا دلیل وجودی خود را از دست می دهد و صرفا به عنوان یک عامل دست و پا گیرعمل می کند.
آنچه که در خارج از کشور نقش تعیین کننده را برای مردم داخل ایران دارد حمایت وحمایت ایرانیان خارج ازکشورازمبارزات،مطالبات،زندانیان،کشته شدگان،خانواده های انها مصدومان و خصوصا حوادث چشمی(که برخی به صورت شرم آوری بدون توجه لازم طلب کمک می کنندآنها پیش گامان آزادی، فرزندان وعزیزان سرزمین و ملت ایران هستند) است ودر
تجمعات خود به جای جنگ پرچم ویا تصاویر وشعارهایی که به نوعی بیان مصادره جنبش مبارزاتی ملت ایران است؛ تصاویر زندانیان ، کشته شدگان ،مطالبات و یا هر جنبش و حرکتی که بیان حمایت از مردم داخل کشور است به دست گیرند و ائتلاف اپوزسیون که چندان نقش تعیین کننده وویژه ای را در فراخوان ها ندارد و تنها به عنوان بخشی از یک حرکت عمومی می توان اثر آن را مشاهده نمود در درجات بعدی اهمیت قرار دارد؛ پدیده ای که در ابتدای جنبش انقلابی مردم پیش از آنکه این نمایشنامه های مضحک “وکالت می دهم” و همبستگی جرج تاون و اپوزسیون پدید آید به خوبی صورت گرفته بود واین حرکت های حمایتی بدون آنکه مردم بسیاری از سازمان دهندگان بی ادعای آنها را بشناسند به عنوان یک جنبش سراسری از داخل کشور تا هر گوشه ای از این جهان پهناور که جمعی از ایرانیان حضور داشتند چنان پیکر واحدی از یک درد و رنج عمومی پدید آمده بود که در جای خود قابل تحسین، تقدیر و افتخاراست. در این مدت اگرمبارزات ایرانیان ، جهان متمدن را به واکنش و حمایت برانگیخت برای آن بوده است که به عنوان یک ملت فراتر ازمرزها با یک درد ورنج مشترک وعمومی در کنار،همراه وپشتیبان یکدیگر بوده اند و همین برای ما کافی است؛ بدون آنکه چون این جنبش از رهبری فرهمند برخوردار نیست کسی فرصت طلبانه بخواهد نقش خود را برآن غالب وبرجسته نماید. اگر مردم ایران ترجیح داده اند بدون رهبری مبارزات خود را به پیش ببرند یا جنبش مبارزاتی آنها بی رهبر است به جهت آن است که تاکنون در میان تمامی گروه ها و جریانات سیاسی و یا افراد این صلاحیت و توانایی رهبری جنبش را نیافته اند این پدیده نه از سر نا آگاهی بلکه آگاهی است تا تجربه ناکام انقلاب ۵۷ را دوباره تکرارنکنند. بنا براین وقتی این حرکت و تمرکز در جهت غالب نمودن جریان و یا فرد خاصی بر رهبری جنبش از طریق رسانه های خارج از کشورصورت می گیرد نه تنها کمکی به جنبش های مبارزاتی مردم نمی کند بلکه به عنوان نوعی عامل باز دارنده در مقابل آن عمل می کند، زیرا به آنها نوعی احساس سوظن و استفاده از مبارزات آنها در جهت غالب نمودن جریان سیاسی ویا فرد خاصی را می دهد که خواهان ربود ن نتایج تلاش های آنها به سود خود است؛ وقتی که چنین پذیرش عمومی وجود ندارد که بتواند نقش غالب را ایفا نماید اصراربرآن تنها بر ضد خود عمل خواهد کرد و موجب غفلت وعقب راندن جنبش مبارزاتی توده ای خواهد شد.
پدیده هایی همچون “وکالت می دهم ” و اعلام موجودیت شورای همبستگی و رهبری جرج تاون درزمانی صورت می گیرد که این فکرو امید در میان مردم درحال جا افتادن بود که ما رهبرانی را داخل کشورداریم و بسیاری ازآنها درزندانها به سر می برند، دراین شرایط اقدامات فوق تنها بیان نوعی دست پاچگی سیاسی است واین ذهنیت را متبادر می سازد که یکی از علل این اقدامات نتیجه نادیده شدن اشخاصی است که پیش از این خود را در قامت یک رهبر تصورمی نمودند و دراین میان ، مردم هستند که قربانی قدرت طلبی پوچ برخی افراد چه در درون این همبستگی و یا خارج از آن می گردند؛ وقتی که شعارها و همبستگی مردم در داخل کشورازهیچ رنگ و بوی خاص حزبی و گروهی برخوردار نیست در خارج از کشورنیز برای آنکه بتواند به نقش واقعی خود عمل نماید باید بازتاب و منعکس کننده چنین روندی باشد و اصرار بر نقش هر گروه یا فردی و بر پایی ائتلا ف های نمایشی به عنوان رهبری اپوزسیون و مبارزات مردم، تنها موجب یاس و سرخوردگی توده ها نسبت به این اشخاص میگردد که در جایگاه خود هریک می تواند نقش بسیارمو ثرتری که پیش ازاین نیز چنین بوده است را ایفا نمایند؛ بنا براین به جزآنکه پشتیبان مبارزات و مطالبات مردم و منتظر آینده وازطریق یک اقدام جمعی باشیم تا این رهبری بتواند در یک روند واز بطن جنبش مبارزاتی مردم پدید آید راه دیگری نداریم وپا فشاری کردن برنقش اشخاصی که از چنین کارایی، موقعیت، پذیرش و مقبولیتی برخوردارنیستند تنها موجب عقب راندن مبارزات مردم می گردد؛ آنها تنها انتظاری که ازهموطنان خارج از کشور دارند این است که حامی و صدای آنها باشند؛ رهبران مبارزات مردم دربطن آنها قراردارند تنها شرایط وموقعیت ظهوروبروزآن پدید نیامده و این امر به زمان نیاز دارد؛ و برپایی نمایشنامه هایی همچون “وکالت می دهم” و نشست رهبری جرج تاون نه تنها کمکی برای ایجاد و یا پیدایش رهبری سیاسی نیست بلکه هر یک از افرادی که در جایگاه خود می توانند ارزشمند باشند اثرات و کارایی گذشته خود را نیز از دست می دهند؛ پس بگذارید این جنبش رشد طبیعی و تاریخی خود را طی نماید و حامی و پشتیبان آن باشیم بدون آنکه برای آن تعیین تکلیف شود؛ هر جریانی می تواند حول برنامه ویا منشورهای مختلف بحث و گفتگو نمایدکه امری کاملا مقبول و ارزشمند است اما کسی حق ندارد برنامه و یا منشوراعلامی خود را محور قرار داده و دیگران را به حاشیه براند و با تصور یک موقعیت خیالی برای خود نوعی نگاه از بالا به آنها داشته باشد.
همبستگی و رهبری درمیان اپوزسیون، روند مباحثات نظری چه در رابطه با گذشته ، حال و آینده می باشد تا بر یک مبنای منطقی دیدگاه های آنها را به هم نزدیک نماید وبتوان نتیجه گیری واحد ومشترک ازاهداف مبارزاتی به دست آورد این پدیده یا حرکت را باید به عنوان بخشی از یک جنبش سیاسی واجتماعی در جهت ایجاد همبستگی ورهبری تعریف نمود ودرنظرگیرند؛ به جای آنکه چند نفر درکناریکدیگرقرارگیرند و پس ازآن خود را به عنوان همبستگی، آلتر ناتیو حکومت موجود و رهبری آینده غالب نمایند و عملا پروسه ایجاد و یا پیدایش رهبری و همبستگی را به یک پدیده گزینشی ،انتصابی ، دستوری و ازبالا ودر نتیجه به عملی ضد تاریخی روند سیاسی و اجتماعی تبدیل کنند. اگر امروز رهبری به مفهوم خاص کلمه وجود ندارد زیرا هنوز به لحاظ تاریخی و ظرفیت نیروهای موجود، مردم قابلیت پذیرش آنها را ندارند و جریانی را در چنین موقعیتی نیافته اند؛ پدیده ای که هرگز به صورت ساختگی و با تبلیغات پر سروصدانمی توان به آن دست یافت.
در جهت ایجاد همبستگی، باید صادقانه و بادرک منافع مردم و آینده جامعه، سعی نمود دیدگاه ها را هرچه بیشتر به یکدیگر نزدیک کرد واین امربه تدریج اطمینان خاطری برای مردم خواهد شد ورهبری را به آینده ومجموع روندهای مبارزاتی سپرد؛ رهبری قابلیت وامری دشوارازیک پروسه تاریخی است که هنوز جامعه ایران آن را ازکسی نپذیرفته است بنا برا ین به جای آنکه سعی نمود خود را برمردم ایران تحمیل کرد تنها مسیردرست را درپیش گیریم و به مردم خود اطمینان کنیم رهبری خود پدید خواهد آمد، کی و چه کسی یا کسانی در این جایگاه قرارخواهند گرفت هیچ کس نمی تواند آن را پیش بینی نماید به همان گونه که کسی نمی توانست چگونگی وزمان دوران انقلابی پیش آمده را از قبل مشخص کند.
در این خصوص هرچند از طریق نیروی سرکوب حاکمیت دوران انقلابی فروکش نموده است اما موقعیت انقلابی(هنگامی که حکومت نمی تواند و مردم نیز نمی خواهند به شیوه گذشته زندگی کنند) همچنان برقراروپایداراست؛ بنا براین دوران انقلابی نتیجه یک وضعیت یا موقعیت انقلابی است ؛وضعیت انقلابی و دوران انقلابی مفاهیمی هم وزن ومترادف هم نیستند اما یکی بستر پیدایش دیگری است و تا هنگامی که راه حلی برای آن پیدا نشود به صورت ادواری وهرباردرمقیاسی گسترده تر و با نیرویی افزونتروسهمگین تری از طریق اعتراضات و جنبش های انقلابی توده ای پدیدار خواهد گشت و تا هنگامی که حاکمیت نخواهد و یا نتواند راه حلی برای آن بیابد و تنها به اتکا به نیروی سرکوب خود در پایداری و دوام وضعیت موجود اصرار ورزیده وعمل نماید بی گمان در یک مقطع از اعتلای دوران انقلابی که اعتصابات عمومی سیاسی و شکاف در نیروی سرکوب حاکمیت را به همراه خواهد داشت در یک توازن قوای برترازجانب توده ها موجودیت خود را از دست خواهد داد؛ شرایط و ویژگی هایی که مختص دوران اعتلای انقلابی است که تاکنون به آن دست نیافته ایم و کسانی که از طریق رسانه های خارج از کشور با ایفای نقشی منفوربا توهین اقداماتی را درخصوص انجام اعتصابات عمومی از جامعه ایران وتشکلات صنفی طلب می کردند، این درخواست درزمانی بود که در یک شرایط عدم توازن قوا می توانست به درهم شکستن وحذف آنها منجر گردیده و در پی آمد خود تمامی تلاش های تاکنونی این تشکلات را که زیر بار فشار سرکوب و با هزینه های بسیار صورت گرفته بود نابود سازد و بهانه ای به دست حاکمیت استبدادی دهد تا با موجه سازی اقدامات خود شرایط سرکوب هر چه بیشتری را بر جامعه ایران حاکم نماید.چنانکه گفته شد اعتصاب عمومی سیاسی مختص دوران اعتلای انقلابی است که تاکنون جامعه ایران به آن دست نیافته و درموقعیت آن قرار نگرفته است و با توهین و دستور هم نمی توان آن را ایجاد نمود؛بنا براین اپوزسیون باید درکی روشن نسبت به نیازها،مطالبات،الویت ها و خصوصا روش های مبارزاتی برای رسیدن به اهداف خود داشته باشد که منطبق با سطح تکامل جنبش تاریخی و مبارزاتی مردم ایران باشد که قادر بوده در یک پروسه منطقی نتایج مورد نظر آن را تامین نماید. برای پیدایش یا هدایت درست جنبش توده ای هریک از ما وظیفه داریم در جایگاهی که قرار داریم نقش مان رابه درستی ایفا نماییم و بزرگترین هدفمان کمک به جنبش مبارزاتی توده ای و اهداف مبارزاتی و دموکرتیک مردم ایران باشد و به جای آنکه بدون شناخت و آگاهی به صورت دستوری عمل نموده ویا با فرصت طلبی بخواهیم نقش رهبری خود را اثبات یا تحمیل نماییم، بگذاریم در یک روند مبارزاتی این رهبری خود پدید آید و به نوعی عمل نماییم که این اهداف مبارزاتی روند منطقی و تاریخی خود را طی نموده حتی بدون رهبری؛ با یک فکر جمعی ، هدایت گر، منطقی و بر اساس رشد مرحله به مرحله جنبش مبارزاتی و اهداف پیش رو ارتقا یابد؛ با رهبر یا بی رهبر اهدافمان را مشخص کنیم و بشناسیم اگر جمهوری اسلامی را نمی خواهیم چه چیزی را می خواهیم و راه کار پیشنهادیمان برای رسیدن به آینده پس از جمهوری اسلامی عبارت از چیست؟ وقتی راه و اهداف مشخص باشد جنبش توده ای نیز مسیر رسیدن به آن را خواهد یافت به جای آنکه همه چیز را درجهت منافع و اهداف شخصی و گروهی خود از طریق تبلیغات رسانه ای هدایت نماییم؛ رسانه ها باید جایگاه خود را درهمان چارچوب آگاهی رسانی که قرار دارند درک نمایند، مردم ایرا ن نه صغیرهستند و نه نادان، جامعه امروز با سطح وسیعی از انسانهای تحصیل کرده وبا آگاهی بالا روبرو است ودرمقایسه با سال ۵۷ که نزدیک به هفتاد درصد جامعه بی سواد بودند اکنون بسیاری از مناسبات جهانی ومنافع حاصل از آن را می شناسند وبا روشن بینی نگاهی فرا ایدئولوژیک به آن دارند ؛بنا براین دیگر نمی توان مردم را در قالبهای سال ۵۷ قرار داد وبه حرکت در آورد؛ در این شرایط بدون شناخت روشن از جایگاه وظرفیت های افراد و سیر تاریخی آن رهبری سازی یکی از بدترین اقداماتی بوده است که تاکنون انجام داده اند راه که مشخص باشد ،هدف که روشن باشد با رهبر یا بی رهبر جنبش توده ای مسیر خود را خواهد یافت؛ در نتیجه به جای ساختن رهبران قلابی و ساختگی راه و هدف را باید مشخص وروشن کرد هر ضرورتی درزمان خودش پدید خواهد آمد؛ اگر ما سعی کنیم هرکس در جایگاهی که قرار دارد در این راه و هدف با در نظر گرفتن ساز و کارها و رفتار دموکراتیک بهترین کار را انجام دهد آینده روشن پیش رو خواهد بود؛ مسئله اصلی نیز این است که راه روشن و هدف مشخص باشد مردم نیز در یک تنوع فکری تشخیص خواهند داد که چه کسی و چگونه به اهداف آنها کمک نموده و جایگاه خود را دراین روند تاریخی به دست خواهد آورد؛ و اما امروز تنها می توانیم ادامه دهند گان این مسیر سخت وطولانی و پررنجی باشیم که با اندوه فراوان بسیاری از عزیزان خود را در این راه از دست داده ایم و ناگزیریم برخی مسائل را به آینده واگذار و فقط سعی نماییم گام هایمان را به درستی به پیش بر داریم و با مردم صادق بوده و در خدمت آنها عمل نماییم .
این را باید بپذیریم وقتی سخن ازهمبستگی و ائتلاف به میان می آوریم به مفهوم کسب جایگاه رهبری نیست بلکه پیدایش شرایطی است که بتوان نقش موثرتر، قوی ترو گسترده تری را ایفا نمود تا جریانات مختلف سیاسی قادر باشند به صورت اصولی به اهداف واحد دست یابند و پی ریزی آینده را برمبنای آن بیابند. اگر با این ذهنیت که هرکس در این فرایند نه در جهت انحصار قدرت سیاسی بلکه کمک وهمراهی با مردم ایران است تا قادر باشند در این نبرد تاریخی در مقابله با حاکمیت مستبد مذهبی، آگاهانه ترو تواناترعمل کنند و نقش آنها در سرنوشت سیاسی آینده مردم ایران را مجموع تحولاتی که در جریان آن هستیم تعیین می کند و هریک انتظارتمان از آینده تنها محدود به آن مجموعه رفتارهایی باشد که به آن عمل می کنیم ورهبری پدیده ای متعلق به آینده است؛ پس باید هم به خود وهم به آینده فرصت دهیم وتمرکزمان بر روی اقدامات موثری که در مقابله با حاکمیت صورت می گیرد قرار دهیم و با عجله وشتاب زدگی برای آن آینده که برای خودمان متصور هستیم عمل نکنیم هر کس و یا جریان سیاسی جایگاه خود را در قلب ملت ایرا ن خواهد یافت و امروز این مهم است ودر الویت قرار دارد که چگونه این قلب زخم خورده و رنج کشیده را التیام بخشیم و کمکی برای آن باشیم.
در انتها لازم است به دو مسئله اشاره نماییم، هرچند خطا های صورت گرفته به سهم خود نقش بازدارنده را در مقابل جنبش توده ای ایفا نموده وموجب عقب انداختن جنبش مبارزاتی مردم میگردد؛ با این وجود مانمی توانیم ناامید باشیم وباید به آینده امیدواربود و اگراین پیدایش وازبین رفتن ها صورت می پذیردکه البته خود به تنهایی از اهمیت چندانی بر خوردار نیست، در واقع آن را می توان بخشی از پروسه رشد و بلوغ جنبش مبارزاتی مردم ایران به حساب آورد و این مسئله است که از اهمیت برخورداربوده و آینده را رقم خواهد زد بنا براین دیدگاه ما است که آینده را خواهد ساخت و هر چه این بینش سیاسی از پختگی بیشتری بر خوردار باشد گام های رو به جلو ما ازاطمینان بیشتری برخوردارخواهد بود و این بخشی از پروسه رشد یک جنبش است.
و مسئله دیگردر خصوص کسانی است که به جای تقسیم بندی سیاسی جامعه به مخالفین وطرفداران دیکتاتوری مذهبی حاکم آنها را به مدافعین و مخالفین حکومت پهلوی تقسیم می کنند؛ این پدیده همچون دیگر تقسیم بندی های ایدئولوزیک دارای کار کردی ارتجاعی است، زیرا نتیجه آن ایجاد بستر و زمینه ای برای گسترش ا نشقاق واختلافات بین مردم ودرگیری های خونین در آینده است؛ آنها براساس موضع گیری وعناوینی همچون انقلابیون ۵۷ به جداسازی جامعه می پردازند، بر مبنای چنین ذهنیتی، سخن گفتن ازهمبستگی و دموکراسی ادعایی پوچ خواهد بود؛ چنانکه درتجمعات اخیر نیز، شعارهای آنها همچون امری کینه توزانه چنین حقیقتی را بیان می کرد؛ وازچپ ، ملی و مجاهد آغاز می کنند و آن را به تمامی مردم ایران تعمیم می دهند و این امردر آینده بسترفجایعی خواهد شد که هیچ راه برون رفتی از آن وجود نخواهد داشت ؛ بنا بر این آنها را باید به عنوان عناصری مطرود شناخت که در خدمت بقا و خواست حاکمیت عمل می کنند و این در شرایطی است که اپوزسیون هرچه بیشتر به مبانی فکری و تئوریک برای همبستگی ملی احتیاج دارد و این اشخاص در نهایت با اختلاف افکنی به پایداری ودوام وضعیت موجود کمک کرده واین حاکمیت است که مشوق و پیروز آن خواهد بود.
در خصوص گذشته می توان آن را ازمنظرهای متفاوت چه دررابطه با حاکمیت وچه مخالفان آن مورد نقد قرارداد تا دچار اشتباهات پیشینیان خود نگردیم تا اینجا امری قابل درک ونگاهی رو به جلو است؛ اما مشکل از آنجا آغازمی شود در نقد گذشته ازآن به عنوان ابزار سرکوب و به انزوا کشاندن دیگر نیروهای اپوزسیون و برتری طلبی استفاده می شود، در چنین شرایطی نه تنها هیچ گونه دستاورد رو به پیشرفتی ندارد بلکه به جای مقابله با حاکمیت بستری برای ایجاد اختلاف های بی پایان و بی نتیجه خواهد شد که همواره آینده را قربانی گذشته خواهد کرد؛ اشخاصی که تاریخ را به صورت پشت و رو می بینند، یا نظام سیاسی پیشین و یا نظام سیاسی مستقرکنونی، نفی یکی را به مفهوم حقانیت دیگری می دانند، بد ی یکی به معنای خوبی دیگری است ؛ در صورتی که آینده پیشرفت تاریخ ایران دموکراتیک چنین نوشته نخواهد شد راه سومی در پیش است و آن این است کدام عوامل و دلایل موجب گردید این دونظام سیاسی در مقاطعی معین از تاریخ نفی و مطرود گردند و چگونه باید از آنها دوری نمود ودر یک تعامل با جهان متمدن متضمن دموکراسی ، رفاه و پیشرفت در آینده کشور ایران باشیم؟ واین چگونگی دست یافتن به این شرایط جدید و راه سوم درد اصلی جنبش کنونی ماست که باید به آن پرداخته شود.
کاوه ۲۰/۴/۱۴۰۲
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.