سایت ادبیات پیشرو ایران –

طاهره کوپالی

۱۳۶۵/ رشت

تحصیلات: کارشناسی ریاضی محض، کارشناسی ارشد علوم ارتباطات اجتماعی

——————–

شعر اول:

 

امشب یه گردالی کشیدم با مداد ِ زرد

چون دوس دارم فردا بیاد یه روز ِ آفتابی

چشمامو می بندم ولی بیدار ِ بیدارم

بابا می گه: “لولو می یاد وقتی نمی خوابی!”

هر شب می یاد توی اتاقم قصه می خونه

مث ِ بابا دوووسَم داره لولوی قلابی

وقتی می ره می ترسم وُ با گریه می خوابم

دنیا سیاهه حتی زیر ِ نور ِ مهتابی

مامان بُلَن شو جیش دارم! مامان…مااامااان…ماااا…مان

[گردالی ِ زردی که روی دامن ِ آبی]

■■

خورشید ِ بی جان گوشه ی یک کاغذ ِ کاهی

یک جفت چشم خیس از تو، توی آگاهی

به ذبح ِ شرعی ِ تمام ِ شعرهای تو

به تکه تکه کردنم با تیغ ِ جراحی

تو «شمس» بودی وُ تمام ِ شهرها «بلخ» است

در «قونیه» با «مولوی» من هو و تو هی هی

آهنگ ِ غمگینی شدن توی عروسی ها

یا «خوشگلا باید برقصن » توی مداحی

در روز/ نامه های پُر از هیچ می بینیم

مشتی دروغ وُ…

– «جعفری»… یک دسته هم «شاهی»

به بچه ای که گیر کرده بین جبر وُ… جبر

که فکر کرده بود دنیای جای دلخواهی…

ماهی کوچولو باز هم گم کرده راهش را

دریا خلاصه شد درون یک تن ماهی!!

توی توالت گریه می کردم برای چی؟

وقتی به اینجایم رسیده بی تو گهـ/ گاهی

این بوسه را تف می کنم یا قورت خواهم داد

پشت ِ صدای خسته ی خاموش ِ همراهی

در تو نشسته پیرمردی خسته از دنیا

در/مانده در من خیس ِ گریه بچه تمساحی

توی ولی ِ عصر گم کردیم فردا را

انداختی نقاشی ام را داخل ِ چاهی

■■

یک باغ ِ وحش ِ خسته از انبوه ِ میمون ها

دنیا همین بوده…

-«شما هم موز می خواهی؟»

پانوشت

– «ای مطرب خوش قاقا تو هی هی و من هو هو»   (مولانا)

———————-

شعر دوم:

اتاق بی در، بی پنجره، بدون چراغ

بغل گرفته تو را تنگ داخل قفست

دو تار موی تو که روی بالشش مانده

و بوی مستی او را نمی دهد نفست

 

دراز می کشم وُ گریه می کنم بی تو

بلند می شوی و ریز ریز می خندی

دو دست لرزانی که گرفته مویت را

دوباره با کش قرمز به تخت می بندی

هنوز خیره شدی روی میز صبحانه

به قند حل شده در چای نیمه شیرینت

و روی نان برشته پنیر می مالی

به فکر قبض موبایلی و قسط ماشینت

چقدر خسته ام از تو از این همه پوچی

که باز قی بکنم بی تو الکل و خون را

شبیه سوسک گیجی درون این توالت

و… ناگهان تو کشید ی دوباره سیفون را

به حکم دل به تو می باختم جهانم را

به سایه ای که فقط راه می رود پشتم

بدون شخصیت از تو به تو فرار شدم

کلید یک در بی قفل مانده در مشتم

چقدر دست من و دامن تو کوتاه است

به گریه می افتم زیر پتوی نم دارم

تو می روی ته این قصه را برنده شوی

شبیه سوسک گیجی هنوز غم دارم

به هر زبان ته قصه همیشه تکراری ست

که عشق دست تو درگیر شک و تهمت بود

شبیه سیگاری از لبت هوا رفتم

جلوی چشم تو جان دادم و به تخمت بود

بلند شو برو ازخواب های من بیرون

بپوش در شب مرده لباس زیرت را

و بعد زنگ بزن به شماره ای عوضی

و پرت کن جلوی موش ها پنیرت را

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com