نقش مؤلفان الله و قرآن در انحطاط اخلاقی جوامع مسلمان
– «همیشه طوری رفتار کن که انسان برایت هیچوقت ابزار نباشد، بلکه به خودی خود همیشه برایت هدف باشد؛ چه خودت، چه دیگری» (ایمانوئل کانت).
– «فقط بر اساس قاعدهای عمل کن که بتوانی در عین حال بخواهی که یک قانون همگانی شود» (همو).
– «در به کار بردن خرد خویش دلیری ورز!» (کانت به نقل از هوراس).
دکتر سروش دباغ در قسمت نظرات و نقدهای کنفرانس «شوخطبعی هراسیِ اسلام»، در این تایم ۱:۱۶:۰۰ تا ۱:۲۰:۳۰، نقل به مضمون (با تعبیراتی از من) میگوید: «باید مراقب باشیم در نقد اسلام، به چند خطا دچار نشویم:
۱- ذات گرایی (قائل شدن به ذاتی برای اسلام)، ۲- زمان پریشی، ۳- بی توجهی به «روح قرآن»، در این صورت، فرهنگ قبیلگی عربها را جدا از روحِ قرآن مییابیم و به این استنباط میرسیم که خشونتِ رایج با ناقدان یا شوخی کنندگان با ارکان اسلام، ریشهای در قرآن ندارد (البته فقه و حدیث رد نمیشود و بری از تاثیر دانسته نمیشود) و مسلمانان میتوانند راهی به رهایی و زیستی آدموار و متمدانانه در قرن ۲۱، که در آن امارات متحدهی عربی، پایش را به مریخ و مسابقات فضایی باز کرده، بیابند».
من چند ابهام در سخنانشان را درک میکنم.
اولا ذاتگرایی با قائل شدن به روحی رحمانی و غیرقبیلگی و متمدانانه و اخلاقی (به معنای امروزین) در قرآن، چه تفاوتی دارد؟ که یکی خطاست و یکی صحیح؟ و چرا اساسا ذاتگرایی در بررسی پدیدار دین خطاست؟ آیا اگر ذاتی برای اسلام قائل نباشیم، هیچ n صفت مشخصی هم نمیتوانیم در خدای تصویر شده در قرآن و قرآن و اسلام بیابیم که مسلمانان در آن اتفاق نظر داشتهباشند و بتوان به وسیله آن n صفت، میان اسلام و نااسلام (از بودیسم و مسیحیت و زرتشتیت تا تا مارکسیسم و لیبرالیسم و…) تمایز جدی قائل شد؟
اما جدا از این ابهام، به نظر راقم این سطور، روشنفکران دینی بیش از قرآن، با کتب غربی و کتب ادبی-عرفانی حشر و نشر دارند و قرآن را به عنوان یک مومن و به طور جدّی و با تمام وجود و از منظر یک مومن پایبند به نصّ نخواندهاند؛ بلکه آن را نهایتا به عنوان موضوعی برای تحقیق و کار اجتماعیِ رفرم و مدرنسازی اجتماعی خود نگاه میکنند.
شاید به همین خاطر، هیچ کدام به اشارهی دکتر محمود فرجامی به یک نمونه از استهزاهای الله در جهنم پاسخی از روی جدیت و پیگیری نمیدهند، و از آن بسیار سرسری میگذرند. البته جناب فرجامی نیز، در مواجههی دینداران با نقدهایش، فراموش میکند به این آیات و آیات مشابه ارجاعی دوباره و دقیق دهد، و از این عزیزان، پاسخی روشن و بدون پیچاندنِ واژگان بخواهد (اصطلاحی قرآنی برای توصیف تحریفگری علمای اهل کتاب، در تحریف عهدین).
البته من، بعد رهایی از اسلام تا به امروز، به وجود نویسندهی واحد داشتنِ قرآن، و ایضا تجربهی نبوی بودنش باور نیافتهام؛ و شواهد تا امروز مرا به عکس باور مصطلح (میان اکثریت ناباوران و باورمندان) خوانده است. به همین خاطر روح واحد و غیر متناقضی (اعم از خوب و پیشرو و بد و پسرو) در قرآن نمیبینم. و به همین خاطر هم روشِ روشنفکران دینی در نسبت دادن روح واحد اخلاقی و استعلایی به این کتاب را خطا میدانم؛ و هم زمان، روش اکثر ناقدان اسلام را که از کتاب چند وجهی قرآن، یک کتاب سرشار از زشتی و جهالت ساختهاند را نیز خطا میدانم.
در ادامه، یک نمونه از آیات استهزاگرایانهی قرآن، که عمق معنویت و اخلاق برخی از نویسندگان این کتاب، یا روح اخلاقی حاکم بر جان آنها را روشن میکند، ذکر میکنم تا به ارواح همهی داعشیها یک فاتحه بخوانید، و برایشان از اینکه حداقل، در نسبت با اللهِ خلق شده در بخشی از قرآن، انسانتر بودند، طلب رحمت کنید!
متاسفانه یک رنج حاد انسان، خواندن این متون است [در پایان متن نقل شده]، و رنج مضاعف دیگر، دیدن واکنشهای برخی دوستان تحصیلکرده که خود را روشنفکر دینی و جهاندیده میدانند و از نعمت آزادی غرب استفاده میکنند، که چشمان خود را در مقابل این وجوهِ بشدت زجرآور و ضداخلاقی «خوفنامهی جهادی-بندگی (بقولِ دکتر سروش)»، میبندند و مرتب از زیباییها و هدایتهای اخلاقی و معنوی این کتاب برای هم سخنسرایی میکنند و سر مومنین اکثرا محروم از دانش و اطلاعات جهان آزاد را (که بنا به حدیث نبوی هم «اکثرِ اهل بهشت ابلهانند»)، بهاصطلاح شیره میمالند و خردشان را به خواب و کوری مبتلا میکنند. گویی تجربهی معنوی و ایمانی، حتما باید همان رویِ دیگرِ خودفریبی-دیگرفریبی و اطمینان کورکورانه به کتابی مظهر حقّ و حقیقت مطلق، و یکسری گذارهی تاریخی و خطاناک باشد؛ و از این رو، وظیفهی روشنفکر دینی، حفظ این منبع سنتی که این حجم از گزاره بدان منتسب شده، با گزینشگری و جرح و تعدیل مداوم است.
قبل از اینکه متنِ پرسش و پاسخ معطوف به این آیات را بیاورم، اشارهای هم به روشِ به اصطلاح «مالهکشانه» روشنفکران دینی بکنم. جالب آن است که در این جلسه، دکتر سروش دباغ خود به این اصلاح اشاره میکند، و خود را دور از این اتهام میداند، اما وقتی به روحِ روش روشنفکران دینی، که دادنِ مرجعیت و قدسیت به یک کتاب، و مصون از نقد مستقیم نشان دادن آن است، نگاه میکنیم، چیزی جز همین مالهکشی را درک میکنیم؟
روزگاری که خود را مسلمان میدانستم نیز، «راستی» برایم یک ارزش درجه اول و نجاتبخش فهم میشد که وقتی با احادیث پیرامونِ ارزش اول بودن «صدق» در معیار ایمان مواجه میشدم، حسابی شوق میکردم و البته دلیل رها کردن این آیین نیز، همین برتر دیدنِ فضیلت «راستی» بود، چرا که نتوانستم راستی را با انواع توجیهاتی که در پاسخ به ناقدان مختلف ارائه میکردم، جمع کنم.
دکتر سروش دباغ نقل، به مضمون، جهت راهکار دادن برای خلاصی مسلمانان از معضل «خشونت مقدس»، به تقویت «گفتمان قرآنی و روح اخلاق قرآنی» اشاره میکند؛ و نه فیالمثل، «دامن زدن به مباحثه آزاد و نقد و بررسی بیطرفانه قرآن و نشر مطالب نقادانه» در جوامع اسلامی، برای آشکار شدن حقیقت و فهم بهتر اسلام و انتخاب اخلاقیتر در هر موقعیت، حتی برای خود مسلمانان.
به زعم من، «راستی» و ایجاد «فضای آزاد و بیهراس برای گفتگو حول نصوص اصلی مسلمانان و شیعیان»، و «حمایت از آزادی انتشار نقد این متون»، و «پاسخگویی کارشناسانی که بابت این امور از مومنین پول میگیرند»، مهمترین راه کاسته شدن خشونت در جوامع مسلمان است.
در واقع «فضای آزاد و راستیستا» است که میتواند، جهل و دروغ و خشونت را کنار زند، و نه ارجاع دوباره به یک متن، که بقول روشنفکران دینی، آیاتی با «ذات واحد ندارد»، و تاویلهای متناقض در بطن معجونوار آن یافت میشود.
اینکه بسادگی از «روح قرآن» بگوییم و همزمان، «ذاتگرایی» را نقد کنیم، و اینکه از «روشنفکری» بگوییم، ولی «مرجعیت» برای اصلاحِ دینی را، به خود یک مرجع جهان سنت (قرآن) بدهیم که حتی علی بن ابی طالب نیز در جنگ خوارج از ارجاع به آن بیم داشت و بیم داد، به نظرم نه فقط خطایی اخلاقی است (در رها کردن راستی به عنوان ارزش اصلی و نجاتبخش)، بلکه خطای روشی (خرد فرد را در مذبح مرجعیت سنت و یک کتاب قربانی کردن) و در عین حال بی توجهی به تاریخ جنگهای مقدسِ مبتنی بر تفاسیر متعدد از یک کتاب واحد میباشد.
تا زمانی که مرجعیتِ حل اختلاف مردم در امور مختلف، یک کتابِ مقدس و دورنگهداشته شده از فضای آزاد عقلانیت و نقادی باشد و ما به مومنان بگوییم برای حل مسائل اخلاقی باید به کتاب ایکس با عینک رحمانی و دیدن آیات گلچین شدهاش توسط همفکران ما رجوع کنند، و نه خرد و وجدانِ فردی و دیالوگهای آزاد در مدینه حول آن مساله، مسائل ما حل نشده باقی میماند و دایرهی خشونت، جهالت و تعصب مدام میچرخد و از انسان، اخلاق و معنویت قربانی میگیرد. با رجوع به مرجع اختلافافزایی چون قرآن، نمیتوان اختلافات را حل کرد، بلکه مسائل نهایتا به طور موقت، به زیرِ فرش میروند.
مشکل جوامع اسلامی «تفسیر بد» از قرآن نیست، مشکل جوامع اسلامی، «جوّ تروریستی» حاکم بر آنان، بنا به مرجعیت این کتابها و عالمان آنها است. و این جوّ لزوما به این یا آن آیه برنمیگردد؛ بلکه به کلیتِ مرجع بودنِ یک کتاب (بخوان سنت و گذشته و دیگریهای بزرگ)، به جای «خردِ فرد فرد انسانها، و استدلالگرایی و دیالوگ مبتنی بر شواهد سنجشپذیر و رسیدگیپذیر» و «وجدان اخلاقی»، برمیگردد و تا وقتی کلیت این بیماری درک و اصلاح نشود، حتی از نکات مثبت قرآن و حدیث نیز نمیتوان بهرهی وافی برد و جامعهای حقیقتا معنویتر از دیروز داشت. تا نگاههای ما سکولار و بیطرف و از موضع یک انسان معنوی و جستجوگر حقیقت نشود، نمیتوانیم از خوی بردگی (عدم شجاعت اندیشیدن با خرد خود) و خودمطلقپنداری رها شویم، و از همان سنتهای تاریخی جامعهی خود به نحو درستی استفاده نماییم.
برای مطالعه بیشتر به این تحقیق «تحلیلِ استهزاهای قرآن» که تصدیقگر این است که «ترور شخصیت، ریشههای مستحکم قرآنی دارد» رجوع کنید.
***
به نقل از سایت پرسش از اسلام :
«پرسش: سلام؛ در برخی از تفاسیر، ذیل آیه «فَالْیوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یضْحَکُونَ» از رسول خدا(ص) آمده است که «در آن روز درى از بهشت به روى کفار گشوده میشود، و آنها به گمان اینکه فرمان آزادى از دوزخ و ورود در بهشت داده شده است، به سوى آن حرکت میکنند، هنگامى که به آن رسیدند ناگهان در بسته میشود، و این کار چند بار تکرار میشود و مؤمنان که از بهشت نظارهگر آنانند میخندند”! آیا چنین کاری شایسته مؤمنان است؟
پاسخ اجمالی: کافران به سبب گناهانی که در دنیا انجام دادهاند، باید منتظر هر نوع عذابی باشند. بر طبق آیات قرآن یکی از انواع عذاب در آخرت، مورد تمسخر و خنده قرار گرفتن کافران توسط مؤمنان است: «فَالْیوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یضْحَکُونَ»؛[۱] امروز مؤمنان به کفار میخندند.
در روایات نیز یکی از عذابهای کافران، مورد تمسخر قرار گرفتن آنان بیان شده است:
۱. پیامبر(ص) فرمود: کسانی که در دنیا دیگران را مورد تمسخر قرار میدهند، در آخرت برای آنها دری به سوی بهشت باز میشود و به آنها گفته میشود که بیایید، بیایید! آنها نیز با غم و اندوه حرکت میکنند. اما وقتی به نزدیکی آن در میرسند، آن در بسته شده و در دیگری باز میشود، آنها نیز با غم و اندوه حرکت میکنند. وقتی به نزدیکی آن در میرسند، آن در نیز بسته شده و در دیگری باز میشود و پیوسته این کار تکرار میشود تا آنجا که دیگر ناامید میشوند.[۲]
۲. ابن عباس میگوید: برای کافرانی که در عذاب جهنم قرار دارند، دری به سوی آنها باز میشود. آنها با سرعت به سوی آن حرکت میکنند؛ اما وقتی به انتهای آن میرسند، آن در بر روی آنها بسته میشود و در دیگری بر روی آنها باز میشود و آنها به سمت آن در حرکت میکنند، اما وقتی به انتهای آن میرسند، آن در بر روی آنها بسته میشود. در این هنگام مؤمنان از این اتفاق خنده میکنند؛ لذا خداوند فرمود: «فَالْیوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یضْحَکُونَ».[۳]
در مورد علت خنده مؤمنان اقوالی بیان شده است:
۱. زیرا مؤمنان کافران را در آتش و خودشان را در نعمتهای بیپایان میبینند.
۲. چون کافران در دنیا دشمنان خدا و مؤمنان بودند؛ لذا خداوند براى مؤمنان سرور و خوشحالى در عذاب ایشان قرار داد.[۴]
در هر حال کافران باید منتظر هر نوع عذابی باشند و مسخره شدن آنها نیز نوعی از عذاب است.[۵] و این نوع مسخره کردن لغو و باطل نیست تا صدورش از اهل بهشت معقول نباشد.[۶] آنچه شایسته مؤمنان نیست، تمسخر و استهزاء بیمورد در این دنیا است و نه در آخرت که یکی از شادیهای آنان این است که مانند کفار عاقبت به شر نشدهاند و آنان دستور خداوند را اجرا میکنند که همواره به توبیخ و تمسخر کافران میپردازند. اگر عذاب کافران، توهین و توبیخ باشد و استهزای آنان همگی با دستور و اجازه خداوند باشد، چنین رفتاری شایسته مؤمنان خواهد بود.[۷]
از طرفی، با نظر به اینکه کافران در دنیا به مسخرهکردن مؤمنان میپرداختند، مجازات متناسب با این گناهشان در روز جزا نیز مورد مسخره واقع شدن آنها توسط مؤمنان خواهد بود.
———-
ارجاعات:
[۱]. مطففین ۳۴.
[۲]. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج ۶، ص ۳۲۸، قم، کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
[۳]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج ۱، ص ۱۴۱ – ۱۴۲، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش؛ علم الهدی، علی بن حسین، امالی المرتضی (غرر الفوائد و درر القلائد)، محقق، مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج ۲، ص ۱۴۹، قاهره، دار الفکر العربی، چاپ اول، ۱۹۹۸م.
[۴]. مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج ۲، ص ۵۴۱.
[۵]. امالی المرتضى، ج ۲، ص ۱۴۹.
[۶]. المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۸، ص ۱۱۸.
[۷]. «واکنش قرآن در برابر تحقیر و تمسخر دیگران»، ۳۹۲۵۰؛ «برخورد زشت منافقان با مؤمنان»، ۸۴۸۲۰؛ «انکار خدا و تمسخر پیامبران علت عذاب قوم عاد»، ۴۹۰۶۹».
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.