در مقاله قبل توضیح دادم که جامعه ایران در حال تحول و گذر از فرهنگ و اندیشه اقتدارگرا است. و مقابله حکومت با این تحول اجتماعی است که باعث شده به شکل یک انقلاب ظهور کرده و مسیر خود را از راه تغییر نظام سیاسی پی بگیرد. به دلیل گستردگی این تحول اجتماعی در مناسبات و موضوعات مختلف از آن با عنوان یک کلان روند اجتماعی یاد کردم و نوشتم که معتقدم هیچ حکومتی یارای مقابله با یک کلان روند اجتماعی را ندارد.

داستان فیلم برادران لیلا نیز یکی دیگر از نمودهای بی‌شمار این کلان روند در محصولات فرهنگی یا به عبارتی اندیشه جامعه است. فیلم برادران لیلا، سه نسل فکری* را در یک قاب از این تحول اجتماعی به تصویر می‌کشد:

  • پدر و مادر لیلا، از نسل گذشته، درگیر سنت‌ها و قراردادهایی هستند که کارایی خود را در دنیای امروز از دست داده‌اند،
  • لیلا، نماینده نسل نو، از سنت‌ها و باورهای ناکارآمد به تنگ آمده و به مبارزه با آن‌ها می‌پردازد، و
  • علیرضا، نماینده نسل میانه، که به ناکارآمدی سنت‌ها و باورهای غلط اذعان دارد ولی در محذوریت‌های اخلاقی و احساسی گیر کرده و از درگیری گریزان است.

اگرچه داستان فیلم و رسم خاندان جورابلو برای بیننده غریب است، اما طرز فکر و رفتار پدر و مادر لیلا برای بسیاری از ما آشناست. نسل گذشته تا حدی به رسوم و سنت‌های ناکارآمد وابسته شده که حاضر است رفاه و آینده کودکانش را فدای آن‌ها کند. همانطور که خواسته‌ها، زندگی شخصی و سرمایه خود را برای حفظ ظاهر و حرف مردم فدا کرده است. عبارت «با لباس سفید می‌ری، با کفن بر می‌گردی» عصاره‌ای است از این طرز فکر.

نسل گذشته استدلال کردن را یاد نگرفته و به همین دلیل حاضر به مذاکره و گفتگو درباره آن‌ها نیست، و تنها هدفش تحمیل این سنت‌ها از طریق زور، فریب و نیرنگ به نسل‌های بعدی است. در واقع نسل گذشته با وجود سن بیشتر، در مقایسه با نسل نو، کم‌تجربه‌تر است! زیرا زندگی و تجربیاتش محدود به جهان کوچک خانواده و محله بوده و به عبارتی از آنچه در دنیا می‌گذرد بی‌خبر است.

در مقابل لیلا، نماینده نسل نو، با وجود سن کمتر تجربه بیشتری دارد. تجربه‌ای که به دلیل ارتباط با جهان خارج از خانواده و محله از طریق رسانه‌های نوشتاری، صوتی و تصویری کسب شده است. نسل نو از آنچه در جهان می‌گذرد آگاه است و عقاید و سنت‌های ناکارآمد نسل گذشته را مسئول عقب‌ماندگی و فقر خود می‌داند. بنابراین با تمام وجود با این سنت‌ها می‌جنگد و عقیده دارد که با این مبارزه نه تنها نسل خود و نسل‌های بعد از خود را از فقر نجات می‌دهد که حتی ناجی نسل گذشته نیز هست.

نسل نو‌ به این خصوصیت نسل گذشته واقف است، که از گفتگو و‌منطق فراری است. بنابراین انرژی خود را برای متقاعد کردن نسل گذشته هدر نمی‌دهد و آنچه را که درست می‌داند اجرا می‌کند. در واقع نسل نو، بشدت عملگرا است. یعنی اگر با منطق و گفتگو به خواسته‌اش نرسد، مانند نسل گذشته، از بکار بردن نیرنگ، فریب و زور برای اجرای آنچه درست می‌پندارد ابایی ندارد.

در عین حال نسل نو بی‌اخلاق نیز نیست و به مفاهیم اخلاقی مانند حق و عدالت احترام می‌گذارد. اما خود به بازتعریف این مفاهیم می‌پردازد و تعاریف نسل گذشته از اخلاق را نمی‌پذیرد. به همین دلیل است که لیلا پولی که پدرشان سال‌ها از رفاه و مایحتاج خانواده دریغ کرده تا پس‌انداز کند را حق تمام خانواده می‌داند و نمی‌پذیرد که پدر به تنهایی درباره آن تصمیم بگیرد!

در این بین علیرضا، نماینده نسل میانه،‌ در کشمکش نسل گذشته و نسل نو سردرگم است. نسل میانه سال‌ها با سنت‌ها و باورهای نسل گذشته زیسته و اگرچه به ناکارآمدی آن‌ها واقف است، اما خود دلداده و وابسته به این رسوم نیز هست و از تکرار نوستالژی‌ها لذت می‌برد.

نسل میانه از تحمیل سلایق به تنگ آمده و راه حل را در آزادی عقاید می‌داند. اما سال‌ها تحمیل از سوی نسل گذشته باعث شده که نداند چه می‌خواهد و هیچ ایده‌ای برای آینده خود ندارد. و از آنجایی که نسل میان امیدی به آینده ندارد، تنها موجودی‌اش همین زمان حال است که به آن چسبیده و نمی‌خواهد لحظه را از دست بدهد. شاید به همین دلیل است که نمی‌خواهد کسی را برنجاند و اولویت اولش دوری از دعوا و درگیری و حفظ چند لحظه آرامش است.

اما نسل میانه در برابر نسل گذشته و نسل نو ناتوان است! از یک سو با اخلاق‌مداری و اعتقاد به آزادی عقاید در برابر نسل گذشته‌ای که از هر موقعیتی برای تحمیل سلایقش استفاده می‌کند، مدام مجبور به پیروی و کوتاه آمدن از خواسته‌هایش می‌شود. از سوی دیگر، به دلیل سردرگمی، در برابر نسل نو که عملگرا است و برنامه مشخصی را برای آینده‌اش دنبال می‌کند، ناتوان از ابراز عقیده است و مدام به دفاع از عقایدی می‌پردازد که خود به آن‌ها اعتقادی ندارد.

اگرچه نسل میانه از سوی هر دو نسل به بی‌عرضگی و ترسو بودن محکوم می‌شود، شاید تنها این نسل باشد که می‌تواند شکاف عمیق بین نسل گذشته و نسل نو را پر کند. شکاف عمیقی که باعث شده نسل نو و نسل گذشته زبان یکدیگر را نفهمند و هیچ فصل مشترکی برای رسیدن به یک توافق نداشته باشند. حتی روابط خانوادگی و احساسی نیز نمی‌تواند این دو نسل را به آشتی برساند.

فیلم برادران لیلا حالتی را به تصویر می‌کشد که در آن نسل میانه نمی‌تواند بر نقطه ضعف خود غلبه کرده و راه حلی عملی برای استفاده از درک و آگاهی خود از نیازها و خواسته‌های نسل گذشته و نسل نو پیدا کند. در این حالت، این دو نسل در یک کشمکش بی‌انتها با یکدیگر می‌جنگند و هزینه می‌دهند تا در نهایت گذر زمان، نسل نو را بر نسل گذشته غالب می‌کند.

 

* نسل فکری بر این مفهوم تکیه دارد که اگرچه سن یکی از مولفه‌های اصلی تفاوت دیدگاه‌ها در نسل‌ها است، اما این امکان وجود دارد که شخصی با سن کم مانند نسل گذشته فکر کند. برای مثال فرهاد در این فیلم اگرچه از نظر سنی از نسل نو است، اما از نظر اندیشه بیشتر متعلق به نسل میانه است. در واقع، غیر از علیرضا، باقی برادران لیلا شخصیت‌هایی بین نسلی هستند و اندیشه آن‌ها ترکیبی است از طرز فکر دو نسل گذشته و میانه (برای مثال پرویز) یا دو نسل میانه و نو (مانند منوچهر و فرهاد).

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)