تن پوش زخمی آوار گوچی و کریستین دیور، هرمس و کریستین لاروکس. داغِ دلِ نانآوران دفن شده در آوار پلازا. شکمهای چسبیده به پشت مانکنهای فقر محلهی سوار. این زندانیان تاریکترین دخمههای قاضیپور، خواهر خواندهگان فروشگاههای لافایت، لوبون مارچ، کولت و اگنس بی. جریان بی پایان نور و ثروت از آشولیای داکا به بولوار ۱۰ هاوسمن و ۲۲ سیورس پاریس! قاضی پور به فوبورگ سنت هونر پاریس! رنگین کمان زیبایی و جمال ورساچه و گوچی از زخم سر انگشتان دخترکان رنگ پریده آگاراگون، وکفشهای نایک و آدی داس از پسران پاپتی کولیاکویر. آن گاه که میخرامی در چمن تنعم و ناز و حشمتت بی یاد از من و مونسِ شب و روزان بی پایانم در پشت چرخ کارخانه رانا! تنم خون چکان زخم کتک همسر و پدر. جسمم اسیر دخمهی جان فرسای لقمهی نان! اینک بهزن! تو هم بهزن با باتومی که در دست داری، پنهان شده در پشت آن سپر! خشمِ درماندگی و بیچارگی قدرت کورت را بریز بر سرم! تیر خشمِ کور اربابت را بهنشان بر قلبم! کالبد بی جانم از آن تو! این بار دگر نظارهگر دفنِ هم زنجیرانم نمیشوم. منم! فرمانده ذهنم، روحم و قلبم!
نظرات
نظر (بهوسیله فیسبوک)
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.