اگرچه عموم فعالین حوزه‌ی حقوق زنان و اقلیت‌های جنسی و جنسیتی همواره شاهد حملات و اتهامات و گاه افتراهایی در فضای مجازی ، مشخصاً از جانب ارتش سایبری جمهوری اسلامی، بوده‌اند اما در روزهای اخیر، اینگونه فعالیت‌های تخریبی از سوی کسانی که خود را طرفدار «رضا پهلوی» معرفی می‌کنند نیز وجود داشته است که به نظر می‌رسد این افراد، همانند طرفداران جمهوری اسلامی، هیچ گونه نظر متفاوت و یا مخالف را بر‌نمی‌تابند و متأسفانه از همین ابتدای امر نشان می‌دهند که اگرچه به ظاهر مخالف با سیاست‌های تبعیض آمیز حکومت فعلی هستند اما به اصول دموکراسی و آزادی بیان پایبند نبوده و سیاست دفع و حذف را به سیاست جذب و تحمل دیگران، ترجیح داده‌اند.

عاملین حملات سیستماتیک در شبکه‌های اجتماعی را می‌توان (بدون در نظر گرفتن رباتها که بسیار هم تعیین کننده هستند) به سه دسته‌ی کلی تقسیم کرد: ۱.آنهایی که مستقیم برای این رفتارها و گفتارها حقوق یا مزایایی دریافت می‌کنند. ۲.آنهایی که منافع شخصی و گروهی‌شان در بقا یا احیای یک سیستم سیاسی یا یک نماینده، تأمین می‌شود و این دو گروه عمدتاً با اکانت‌های بی‌هویت و ناشناس فعالیت می‌کنند و دسته‌ی آخر یعنی اشخاص حقیقی و حقوقی که به دلایل بسیاری، از جمله خستگی ناشی از حوادث اخیر، خواهان پایان دادن هرچه سریع تر به وضعیت موجود (بدون در نظر گرفتن تبعات و تعقل ورزی) هستند و یا به دلیل حفظ امید،  به یک ناجی یا به دخالت کشورهای دیگر توسل می‌جویند و ناخواسته همراه با موج‌های به راه انداخته شده، حرکت می‌کنند. مورد اخیر، از طریق به اصطلاح «حرکت گله‌ای» و «احساس تعلق به گروه»، به دنبال کسب آرامش درونی خود می‌باشند که این منفعت شخصی‌شان می‌تواند با منافع جمعی و ملی هم راستا بوده یا نبوده باشد.

خشم عمومی ناشی از قتل ژینا توسط گشت ارشاد که سبب شد یکبار دیگر صدای سرکوب شده‌ی هویت‌های  تحت ستم در داخل ایران بلند شود و شعار مترقی «زن، زندگی، آزادی» را حتی از دهان باقی مردم جهان با ملیت‌های دیگر نیز بشنویم؛ همچنین، ماهیت پیوندی که میان موضوعات «مردسالاری»، «تبعیض جنسیتی» و «آپارتاید جنسی» در جمهوری اسلامی با مسائل و مشکلات اقلیت‌های جنسی و جنسیتی  وجود دارد، باعث شده است حضور فعالین این حوزه بیش از پیش دیده شده و درک شود.

اما کسانی که به «تمرکز‌گرایی» گرایش دارند و این گروه به طرفداران حکومت فعلی نیز خلاصه نمی‌شوند؛ روحیه‌ی «کارجمعی» کردن را که لازمه‌ی شکل‌گیری و پیشرفت جنبش‌های موفق اجتماعی است، یاد نگرفته‌اند و به یک شخص، یک خانواده، یک ایدئولوژی یا یک گروه منحصر «ناجی»، دل می‌بندند و در عمل با آنهایی که در راستای بقای حکومت توتالیتر یا استبدادی فعلی فعالیت می‌کنند، فرق چندانی ندارند. چرا که هردو، با خشونت عیان و دو قطبی کردن فضای مبارزات مردمی، از پیشروی انقلاب مدرن زن، زندگی، آزادی جلوگیری می‌کنند.

حمله کنندگان مذکور، که در ظاهر متعلق به دو جناح رقیب هستند، در پیشبرد اهداف خودشان از روش‌ها و مغلطه‌های یکسان و مشخص (نظیر:‌ مغالطات ابهامی، مغالطات بی‌دقتی برای گمراه‌سازی، مغالطات در نقل، مغالطات ادعای بدون استدلال یا با پیش‌فرض نادرست، مغالطات در مقام نقد یا در مقام دفاع) استفاده می‌کنند. برخی از این مغالطات به موضوع و نحوه‌ی استدلالات بر می‌گردند و بعضی از آنها شخص یا تفکر مدعی را هدف قرار می‌دهند.

بنابراین شناخت روش‌ها و انواع مغالطات می‌تواند به مثابه‌ی چراغ راهی باشد تا در این عصر اطلاعات که مخلوط کردن «حقیقت و دروغ» به مثابه‌ی ابزاری سیاسی برای از بین بردن «قدرت تشخیص»، «سرکوب اعتراضات» و همچنین «به انفعال کشاندن مبارزین» و مطالبه‌گرها (ناامید کردن آنها) استفاده می‌شوند، سره را از ناسره تمییز داده و آنهایی که به راستی به دنبال حقیقت، خیر و عدالت حداکثری عموم مردم هستند، در شبکه‌های اجتماعی که «زبان» در آنها نقش عمده‌ای ایفا می‌کند و در نحوه‌ی تعامل و نهادسازی بسیار مهم و اثرگذار است را، شناسایی کنیم.

پیش از ورود به انواع مغالطات، با دو نوع جهان بینی که زمینه‌ی آنها را فراهم می‌کنند، آشنا شویم: «سنت گرایی» یعنی هر پدیده یا عقیده‌ی به‌یادگارمانده از گذشته، درست و پذیرفته‌است و هر عقیده‌ی بی‌سابقه، مردود و نادرست است و «تجددگرایی» یعنی هر پدیده یا عقیده‌ی نو و جدید، مقبول و درست است و هر عقیده‌ی به‌یادگارمانده از گذشته مردود است.

مغالطات در مقام نقد و دفاع:

در مجموع می‌توان گفت که مغالطات «حملهٔ شخصی» یا «توسل به شخص» یعنی به‌جای نقد گفته، اعتقاد یا استدلال یک شخص، به شخصیت (و زندگی شخصی) او اعتراض شود و با پررنگ کردن یک نقطهٔ قابل نقد یا قابل پرسش، تلاش شود که استدلال آن شخص و ادعایش به حاشیه رانده شود. (به عنوان مثال افرادی که  از سابقه‌ی گذشته‌ی فرد یا اعضای خانواده بدون در نظر گرفتن موضع فعلی صحبت می‌کنند.) 

«تخطئه‌ی مخاطب» یعنی اشاره به این‌ که خود منتقد هم مرتکب همان خطایی شده که از آن انتقاد می‌کند. (به عنوان مثال ربط دادن انقلاب ۵۷ و سرگذشت جمهوری اسلامی صرفاً به یک عامل، یعنی مثلاً به مبارزین چپ.)

«مسموم کردن سرچشمه» یعنی نسبت دادن یک صفت منفی و ناپسند به مخالفان آن مدعا یا کسانی که تردید می‌کنند. (مثلاً زدن برچسب «تجزیه طلب» به هر آنکه با ما مخالف است.)

«اتهام نادانی» یعنی ادعای اینکه آن مدعا بسیار واضح و بدیهی است و نیاز به استدلال ندارد. (به عنوان مثال در مورد اخیر، افرادی بودند که سخن خود را اینطور آغاز می‌کردند که: تو معنای کلمه‌ی «وکالت» را نمی‌دانی یا سواد لازم برای اظهار نظر را نداری.)

«تهدید» یعنی جایگزین کردن زور و خشونت به‌ جای استدلال یا نشان دادن اینکه اگر فرد مدعای موردنظر را نپذیرد، آسیبی به او خواهد رسید. (مثلاً با گفتن اینکه اگر از رضا پهلوی حمایت نشود،‌ جمهوری اسلامی پابرجا خواهد بود.)

«توهین» یعنی ناسزا گفتن و دشنام دادن. (که نازل‌ترین نوع آن تمسخر ظاهر،‌ جنسیت، گرایش جنسی و ویژگی‌های جسمانی افراد است.)

«دروغ» یعنی مطابقت نداشتن خبر با واقعیت. (به عنوان مثال نام آوردن از چند حزب همراه و جا زدن آنها به عنوان تمام احزاب موجود.)

«عوض کردن موضوع بحث» یعنی بحث را به بیراهه کشاندن و مغالطه‌ی «نکته‌ی انحرافی» یعنی منتفی کردن زمینه‌ی پاسخ‌گویی با بهره‌گیری از یک نکته‌ی بی‌ربط. (به عنوان مثال وقتی رویکرد سلطنت‌طلبها توسط کسی از جامعهٔ ال‌جی‌بی‌تی‌کیو‌پلاس  نقد می‌شود، به جای پاسخ به او، در مورد اعتراض خاله‌ی نیکاشاکرمی صحبت شود.)

«شوخی بی‌ربط» و لودگی یعنی استفاده از طنز و لطیفه برای پوشاندن ضعف خود و تشویش اذهان عمومی.

«توسل به احساسات» یعنی تأثیر روانی بر مخاطب و استفاده از احساسات و عواطف برای منحرف کردن او از مقام استدلال.

(رنجاندن طرف گفتگو  و او را در حالت تدافعی قرار دادن.)

«تفسیر به رأی» یعنی تفسیر یک سخن موافق با اغراض شخص.

(مثلاً تفسیر رضا پهلوی از «تمامیت ارضی».)

«جمع مسائل در مسئله‌ی واحد» یعنی ادغام سؤالات در سؤالی که مبتنی بر پیش‌فرض‌هایی‌ست که مخاطب قبول ندارد.

«تأکید لفظی» یعنی تکیه و تأکید بر برخی از الفاظ یک قضیه و استنباط معانی‌ای که موردنظر گوینده نیست و «اشتراک لفظی» یعنی استفاده از واژه‌هایی که دارای دو یا چند معنا هستند بدون قرینه‌ای که بر معنای مورد نظر، دلالت کند. 

همچنین «توسل به واژه‌های مبهم» یعنی در مقام توجیهِ یک مدعای نادرست، به تفسیر دلخواه از واژه‌های مبهم پرداختن و «تغییر تعریف» یعنی در مقام توجیه یک سخن، مطرح کردن این ادعا که از برخی واژه‌ها معانی خاص دیگری مورد نظر بوده‌است. (به عنوان مثال از کلمات «چپ» و «کمونیست» بدون آنکه مشخص شود دقیقاً به چه اشاره دارد و برای ناسزاگویی و سرکوب استفاده شود.)

 

مغالطات در مضامین و استدلالات:

«استدلال از راه سنگ» یعنی ایجاد زمینه‌ای برای طلب نکردن دلیل از سوی مخالفان و سلب امکان نقادی مدعای موردنظر و «جزمی گرایی» یعنی مطرح کردن مدعا و اجازه ندادن تشکیک در آن.

مغالطه‌ی «طلب برهان» یعنی درخواست از مخاطبان که اگر مدعای موردنظر را نمی‌پذیرند، بر ضد آن دلیل بیاورند. (به عنوان مثال می‌گویند اگر رضا پهلوی نه، پس یک شخص دیگر را بگو!)

مغالطه‌ی «منشأ» یعنی اشاره به این‌که سرچشمه و اصل موضوع موردنقد، از شخصیت مذمومی بوده‌است یا «توسل به مرجع» یعنی استفاده از نظر افراد مشهور به‌عنوان حجت و دلیل برای یک مدعا.

«مغالطه‌ی تکرار» یعنی تکرار مدعا به‌جای استدلال برای اثبات آن.

«کمیت گرایی افراطی» یعنی استفاده‌ی نابه‌جا از اعداد و ارقام برای نشان دادن دقت زیاد مدعا. (یا توسل جویی به سلبیریتی‌هایی که تعداد زیادی دنبال کننده دارند اما در مسائل سیاسی ناآگاه هستند و تخصصی ندارند.) «توسل به احتمالات» یعنی بهره‌گیری از احتمالات به‌جای استدلال.

«عوام فریبی» (توده گرایی) یا همان «پوپولیسم» یعنی استفاده از هیجان جمعی و گرایش به تفاخر به‌جای استدلال. (سوءاستفاده از رنج و ناراحتی مردم در شرایطی که احساس بر عقل و آینده‌نگری غلبه دارد.)

«توسل به ترس» یعنی مغالطه‌ای است که در آن، فرد تلاش می‌کند که حمایت از نظر خود را با ایجاد ترس و غرض‌ورزی به سمت رقیب ایجاد کند. (مثلاً هرکس که صحبت از آموزش به زبان مادری یا سیستم سیاسی فدرالیسم غیرمتمرکز بکند، متهم به تجزیه طلبی بشود.)

«کوچک نمایی» یعنی جلوه دادن جنبه یا جنبه‌های خاصی از یک واقعیت به‌صورت کوچک‌تر و کم‌اهمیت‌تر از آنچه که هست. (مثلاً کوچک نشان دادن مطالبات خانواده‌ی رنگین کمانی یا گفتن اینکه ما قوم و ملت داخل ایران نداریم و همه مردم ایران هستیم؛ در صورتیکه از لحاظ حقوق و مزایا این برابری وجود ندارد.)

«مغالطه‌ی پهلوان پنبه» یعنی ترسیم یک مدعای ضعیف و نقد آن به‌جای نقد مدعای اصلی.

(به عنوان مثال به جای آنکه بر روی راهکارها پیرامون مسائل بنیادی‌تری نظیر اقتصاد نفت محور یا وضعیت نامطلوب محیط زیست صحبت شود، مفاهیم کلی نظیر آزادی، عدالت، برابری و دموکراسی صحبت شود که اکثراً بر آنها توافق دارند.)

«ارزیابی یکطرفه» یعنی تنها به نقاط ضعف یا قوت موضوعی اشاره کردن و نادرستی یا درستی آن را نتیجه گرفتن و «مصادره به مطلوب» یعنی استفاده از نتیجه در مقدمه‌ی استدلال.

«مناقشه در مثال» یعنی به‌جای رد مدعا، در مثال‌ها و مصادیق آن تردید کردن. (مثلاً به جای آنکه بدانیم مارکس چه دغدغه ای داشت و نسبت افکار او با سیستم‌های سیاسی و شخصیت‌های تاریخی نظیر استالین چه بود، تا کسی به استبداد آشکار و پنهان شخص یا حکومتی معترض شود، بگویند مارکسیست است و آن را به شیوه‌ی منفی استفاده کنند.)

«مغالطه‌ی استثنای بی اهمیت» یعنی پذیرش مثالِ نقض اما غیر مهم و بی‌تأثیر جلوه دادن آن. (مثلاً در دفاع از خاندان پهلوی، فقر گسترده، تأسیس ساواک، زندانی کردن، شکنجه و اعدام معترضین، تأسیس هزاران مسجد و تقویت نهاد دین و یا زمینه چیدن برای کودتای آمریکایی را کم اهمیت جلوه بدهند.)

«حفظ پیش فرض» یعنی بی‌توجهی به شواهدِ خلاف و اصرار بر مدعا. (معمولاً افرادی که در رژیم گذشته، (خودشان یا اعضای خانواده‌شان) منافعی داشته‌اند و آنها را از دست داده‌اند، از پیش فرض‌ها و حتی القاب ارزشی نظیر «شاهزاده» یا «اعلی حضرت»، بدون خودانتقادی استفاده می‌کنند.)

«پذیرش ظاهری نقد» یعنی اشاره به انتقاد و پذیرش ظاهری آن‌ها و باقی ماندن بر مدعای خطا.

و در آخر، مغالطه‌ی «شیب لغزنده» یعنی کسی ادعا کند که پذیرفتن یک مسئله، یا برداشتن یک قدم، یا روی دادن یک اتفاق، بدون شک باعث ایجاد زنجیره‌ای بلند خواهد شد. (ترساندن مردم که اگر میان این دو قطب (جمهوری اسلامی و پادشاهی پهلوی یکی را انتخاب نکنند، ممکن است ایران از هم فرو بپاشد یا کشورهای خارجی به خاک کشور تعرض کنند.)

همانطور که می‌دانید، رسیدن به فضای اجتماعی دموکراتیک و تکثر‌گرا، نیازمند گفتگوی صحیح میان هویت‌ها و آرای متفاوت و بعضاً مخالف یکدیگر است و شناخت هر کدام از این مغالطات می‌تواند به شما نشان دهد که آیا طرف مقابلتان در رسیدن به برابری، آزادی و آبادی ایران فردا همکارتان است یا با شیوه‌های حذف، سرکوب و ارعاب، منافع منحصری را دنبال می‌کند که با منافع جمعی و با منافع شما در تضاد می‌افتد؟

با شناختن مغالطات می‌توان به دام گفتگوهای بی ثمر نیفتاد و از سلامت روان محفاظت نمود. در عین حال می‌توان پرسشگر بود و در پیشبرد دیالوگ، فعال باقی ماند. چرا که همانطور که گفتیم هدف از این حملات در هم شکستن افراد، ناامید کردن‌شان، چند دستگی ایجاد کردن و در مجموع تضعیف جریان‌های عدالت خواه و از بین بردن توان مبارزین است.

می توانیم و باید، آگاهانه مقابل چنین روش‌هایی بایستیم و هرگز از آنها صرفاً به قصد پیروزی در بحث استفاده نکنیم.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)