از پوست انداختن

 

۱/ تنِ کوفته و شرحه‌شرحه‌مان، تنِ ازهم‌گسیخته و بی‌جنبش‌مان، که باورمان شده بود دیگر نویدی به زندگی نمی‌دهد و ندایی جز ناله و سیمایی جز بینوایی ندارد، ناگاه با زخمی نو جانی تازه گرفت، اجزایش پیوند یافت، اندامش از نو شکل گرفت و برای زندگی برخاست، آن هم چه برخاستنی! غافل‌گیری ما از خود (و دیگران از ما)، تنها برآمده از آن بود که فراموش کرده بودیم تک‌تک سلول‌های این تن سرشارند از زندگی، سرشار از میل، که غریو زندگی رساترین است آنگاه که جور و بیداد در سرحدات تنها بر کوس مرگ می‌کوبد.

۲/ این «ما» که تا دیروز غایب بود، اکنون تجلیِ نو یافته و بدن‌مند شده. قتل ژینا (مهسا) نقطه‌ی عزیمت این بدن‌مند شدن، زادروز جان‌گیریِ دوباره‌ی ما بود. بدن ما از بدو خیزشش آماج هولناک‌ترین زخم‌ها قرار گرفت. هر جراحت اما، گرچه مرگ سلول‌هایمان بود، خود به مکان زایش و رویش بدل شد؛ نوری شد بر چهره‌ی قبیح ستم و بیداد؛ به یاری هنرمان -که عین زندگی‌مان است-، به نمادی مانا تبدیل شد که نیرومندترمان ساخت و مبارزه برای زندگی را بیش از پیش ضرورت بخشید. و نیز ما، در مسیرمان، به نفع آگاهی و خودآگاهی‌مان، که شرط تاب‌آوری و زیست‌پذیری است، بارها و بارها پوست انداختیم. اعضای بدن خود، تاریخ خود، راه‌های تکثیر و درمان خود، تکینگی‌ها و بس‌بودگی‌هایمان، «ماها»ی گونه‌گون ذیل «ما»یمان، و نیز دشمن‌مان -که همانا دشمن زندگی‌ست- را روز به روز بهتر شناختیم. ما همچنان پوست می‌اندازیم و زخم می‌پذیریم و موسیقی زندگی را با نوایی هماهنگ‌تر و خوش‌آهنگ‌تر طنین می‌اندازیم.

۳/ آن بدنی که ظهور کرده، به واقع، یک «مردم» نو است. از خصیصه‌های بنیادین این مردم، پافشاری بر پیوستگی در عین تکثر است. این خصیصه تنها با گسست از «جامعه»‌ی از پیش مستقرشده و بازمفصلبندی «جمعیِ» افراد حول اشتراکات وافتراقاتشان محقق می‌شود. ما یکدیگر را پیدا کرده‌ایم، امر نو برساخته‌ایم و با در آغوش کشیدن رنگارنگی‌مان رنگین‌کمانی خلق کرده‌ایم؛ رنگین‌کمانی که خود پناهمان شده‌است و خواهد ماند. «زن» در شعار مانا و گذرناپذیر «زن، زندگی، آزادی»، ورای دلالت صریحش، ضامن تناسخ‌خواهی برای تمام اشکال نابرابری (دیگری-خود، حاشیه-مرکز، اقلیت-اکثریت) و بانی زایش بیکران در هر وضعیتی شد. ذیل همین شعار، این ما «سیاسی‌ترین» شد: امر سیاسی در پیوندی وثیق با «زندگی» -و اساساً زندگی روزمره- پراکسیس نوینی را شکل بخشید که «زندگی مبارزه است» و «مبارزه زندگی است» را، نه به مثابه پیش‌نیاز، که به عنوان پی‌آیندی ضروری به جریان انداخت. بدین‌سان، این مردمِ نو، عملِ زیست مقاومتی را در هیئت یک تئاتر بداهه به‌واسطه‌ی بیان‌های گوناگون (تجمع بدن‌ها، شعار، فریاد، آتش، اشک، نوازش، ترانه، رقص، نقاشی، ویدیو، و ده‌ها فرم بیانی خلاقانه‌ی دیگر) در مکان‌های همزیستی (خیابان، دانشگاه، مدرسه، گورستان، زندان، و به‌ویژه دنیای مجازی) به اجرا درآورده‌اند؛ تئاتری چشم‌افسا و فراخواننده که تصور نقطه‌ی پایان برایش بس دشوار است.

۴/ اگر «مبارزه-زندگی» را شاه‌واژه‌ی این خروش و خیزش زنده، این انقلاب فراگیر، بدانیم، آنگاه شرط پویش و نمو بهینه‌اش ایستادن ورای دوگانه‌های انفعالات است: «ایمان» ورای امید/نومیدی، «استقامت» ورای سستی/شتاب، «آزادی» ورای بردگی/اربابی، «انتقاد» ورای تبعیت/ضدیت، «آگاهی» ورای عشق/نفرت، «دادخواهی» ورای چشم‌پوشی/انتقام، و متعاقباً، «انقلاب» ورای سرنگونی/حراست. این ورابودن اما دوگانه‌ها را نفی نمی‌کند، بلکه شامل آن‌هاست: ممکن است گاه به قطبی درغلتد، گاه به قطب دیگر؛‌ با این وجود، نقطه‌ی تکیه و ارجاعش هر بار باید همان مفهوم فراسو و شامل باشد.

۵/ این مردم نو، این تن دوباره جان گرفته‌ی ما، گرچه به گستره‌ترین شکل سیاسی شده و میدان زیست و میل را در چنگ گرفته، اما در عمل، سیاست‌ورزیِ سخت و معطوف به نتیجه دور از دسترسش است. در اینجا فاصله‌ای فعلاً پرناشدنی وجود دارد که از یک سو، حاصل تناقض درونی دولت (در مقام نامردم/ضدمردم) است، و از سوی دیگر، برآمده از وضعیت ژئوپلیتیکیِ کنونی زمین که بازی‌های قدرت را اساساً پشت درهای بسته نهان می‌کند و آن‌ها را از طریق لابی‌گری و دلالی دولتمردان و صاحبان کلان‌شرکت‌ها و امثالهم پیش می‌برد. اتفاقاً در این شرایطِ انقیاد فراگیر، «مبارزه-زندگی» ضرورتی دوچندان می‌یابد و افق را به سوی تعیین سرنوشت مردم به‌دست مردم می‌گشاید: مردم با پروار و توانگر ساختن خود و با عطفِ نظری آرمانی به وضعیت‌هایی که فاصله‌ی مذکور در آن‌ها منتفی شده باشد، دامنه‌ی قدرت دولت (چه حکومت جور امروز، چه دولت‌های فردا) را محدود می‌کند، پژواک‌های مزورانه را تشخیص می‌دهد و مجال نیرنگ را از آن‌ها می‌گیرد، بازی‌های پنهان قدرت را هویدا می‌کند و دیگر فریبشان را نمی‌خورد، و باری، مسیرهای مبارزه-زندگی را در تمامی جهات هموار می‌کند.

۶/ آن روز که از این سیاهی مهلک بگذریم، تازه میدان را برای مبارزه‌ای حقیقی‌تر مهیا کرده‌ایم. امروز، روز استقامت است، روز تقویت بنیه‌ی این مای نوزا، روز تمرین آگاهی و خودآگاهی. پوست انداخته‌ایم و اندام‌مان دگردیس شده‌است، پوست انداخته‌ایم و اندام کژکارکردمان نمایان شده‌است؛ پوست خواهیم انداخت تا کژی‌ها را ترمیم کنیم؛ پوست خواهیم انداخت، و همچنان پوست خواهیم انداخت.

 

بهمن ۱۴۰۱

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)