با کشورم چه رفته است
که زندانها
از شبنم و شقایق
سرشارند
و بازماندگان شهیدان
- انبوه ابرهای پریشان و سوگوار -
در سوگ لالههای سوخته میبارند.
با کشورم چه رفته است که گلها هنوز داغدارند.
با شور گردباد
آنک
منم که تفتهتر از گردبادها
در خارزار بادیه میچرخم
تا آتش نهفته به خاکستر
آشفتهتر ز نعرهی خورشیدهای «تیر»
از قلب خاکهای فراموش سرکشد
تا از قنات حنجرهها
موج خشم و خون
روی غروب سوختهی مرگ پرکشد.
این نعرهی من است
این نعرهی من است
که روی فلات میپیچد
و خاکهای سکوتِ زمانهی تاریک را میآشوبد
و با هزار مشتِ گران
بر آبهای عمان میکوبد
این نعرهی من است که میروبد
خاکستر زمان را از خشم روزگار.
بعد از تو ای
ای گلشن ستارۀ دنبالهدار اعدامی
ای خسرو بزرگ
که برق و لرزه در ارکان خسروان بودی
ای آخرین ستاره
خونینترین سرو
در باغ ارغوان
در ازدحام خلق
در دور دست و نزدیک
من هیچ نیستم
جز آن مسلسلی که در زمینهی یک انقلاب میگذرد
و خالی و برهنه و خونآلود
سهم و سترگ و سنگین
در خون تودههای جوان میغلتد
تا مثل خار سهمناک و درشتی
- روییده بر گریوهای گل سرخ -
آینده را
بماند
در چشم روزگار
یادآور شهادت شوریدگان خلق
در ارتش مهاجم این نازی،
این تزار
ای خشم ماندگار
ای خشم
خورشید انفجار
ای خشم
تا جوخههای مخفی اعدام
در جامههای رسمی
آنک
آنک هزار لاشخوار، ای خشم
مثل هزار توسن یال افشان
خون شهید بسته است بر این ویران
دیگر ببار
ببار ای خشم
ای خشم، چون گدازۀ آتشفشان ببار
روی شب شکستۀ استعمار.
اما دریغ و درد که «جبریل»های «او»
با شهپر سپید
از هر طرف فرود میآیند
و قلب عاشقان زمان را
با چشم و چنگ و دندان میخایند
و پنجههای وحشت پنهان را
با خون این قبیله میآلایند
با این همه شجاع
با این همه شهید
با کشورم چه رفته است
که از خاک میهن گلگون
از کوچههای دهکده
از کوچههای شهر
از کوچههای آتش
از کوچههای خون
با قلب سربداران
با قامت قیام
انبوه پاره پوشان
انبوه ناگهان
انبوه انتقام نمیآیند.
چشم صبور مردان
دیریست
در پردههای اشک نشسته است
دیریست قلب عشق
در گوشههای بند شکسته است
چندان ز تنگنای قفس خواندیم
کز پارههای زخم، گلو بسته است
ای دست انقلاب
مشت درشت مردم
گلمشت آفتاب
با کشورم چه رفته است.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.