راه دوری نروید، مروری بر همین ده سال پیش کافی‌ست تا پژواک «کوردستان کوردستان گۆڕستانی فاشیستان» را در گوشه‌گوشه‌ی کردستان به یاد بیاورید، از سور و نصیبین و آگری و کوبانی و عفرین تا قندیل و حلبچه و بانه و سنندج و جوانرود. آیا این یک بلوف سیاسی یا تنها یک شعار است؟ توضیح خاهم داد که چرا کردستان واقعن گورستان فاشیستان است.

پیش از هر چیز باید این تصور کاذب را تمام و کمال دور انداخت که مردم کردستان در کشورهای مختلف را همچون اعضای بی‌چون‌وچرا هم‌‍بسته‌ی یک ملت، قوم یا کالت و قبیله می‌پندارد. باید گفت، مردم کردستان به جز نسبت‌های سیاسی و طبقاتی مدرن هیچ ربط دیگری به هم ندارند، این مردم حتا زبان یا دین مشترکی هم ندارند، و این نه تنها از یک کشور به کشوری دیگر بلکه در مواردی از یک شهر به شهری دیگر یا حتا از یک روستا به روستایی دیگر متفاوت است.

تاریخ مبارزات سیاسی در صد سال گذشته‌ی کردستان را فارغ از اینکه در کجا یا دنباله‌رو چه ایدئولوژی‌ای بوده‌اند در مبارزه با استقرار و حکمرانی دولت‌ملت‌ها می‌توان خلاصه کرد، از همین می‌توان آرمان سیاسی این مردم را نیز نتیجه گرفت. یک کله باید خالی از عقل باشد که فکر کند مردمی که صد سال است با دولت‌ملت‌ها می‌جنگند، خود به دنبال تشکیل دولت‌ملت هستند. اما نه‌تنها از این کله‌ها فراوان پیدا می‌شود، بلکه نفهم‌ترانی هم هستند که هر بار، هر سال، در دم‌دمان هر انقلاب و جنبش و حرکت اجتماعی‌ای در برابر این ادعای پادرهوا سست می‌شوند، پر می‌شوند از ترس و واهمه و با رگ‌های بیرون‌زده از گردن مسلح و سوار بر تانک و زره‌پوش به کردستان لشکر می‌کشند، و هر بار یادشان می‌رود صد سال است هر سواری به کردستان آمده‌ پیاده برگشته‌، و این یعنی کوردستان کوردستان گۆڕستانی فاشیستان.

همچنین این توهم کاذب را که ریل فلان و بهمان از بیسار می‌گذرد باید تمام کرد. کردستان ایستگاه عبور هیچ شکلی از آزادی و دموکراسی صادراتی به هیچ جایی نیست، و اتفاقن مردم کردستان بر خلاف کسانی که دلشان برای این رویاپردازی‌های خرسند غنج می‌زند هیچ دل خوشی از قطار و ریلش ندارند، ریل قطار برای کردها تا ابد همانی خطی‌ست که از وسط شهرهایشان گذشت و زار و زندگی‌شان را به بالای خط در ترکیه و پایین خط در سوریه قصابی کرد. اما اگر همچنان اصرار دارید از این استعاره‌ی مسخره استفاده کنید، باید بدانید که این قطار از خود کردستان راه می‌افتد و پیام زن و زندگی و آزادی‌اش در خود کردستان و از دل زیست همین مردم برآمده است، و می‌رسد به هر جایی که مردمش دولت و ولایت‌مدار نباشند.  

 با وجود استقرار اداری و سیاسی دولت‌ملت‌های مختلف در صد سال گذشته در کردستان، اکثریت مردم کرد هرگز هیچ یک از این دولت‌ملت‌ها را مشروع ندانسته‌اند، و برای این هزینه‌ها داده‌اند، انفال و کشتار جمعی و زمین سوخته و تعریب و آوارگی‌های میلیونی و جنگ تنها بخشی از این هزینه‌ها هستند. کردستان همیشه به محض اعلام مشروع ندانستن سلطه‌ی یک دولت‌ملت تبدیل شده‌ به هدف یک حمله‌ی نظامی، فرهنگی، ایدئولوژیک یا دموگرافیک، مردمش نیز برای مقاومت در برابر این حملات به صورت مداوم دست به تجربه‌ی اشکال بی‌شمار خودسازماندهی زده‌اند، و به‌حق در این کار فوق کارآزموده و خبره شده‌اند.

مردم کردستان به‌خوبی از آنچه ضعف یا نقص پنداشته می‌شود، یعنی بی‌دولتی؛ یک آوانتاژ، یک اسلحه برای مقاومت، ابزاری برای شکل دادن به ارزش‌های نوین زندگی ساخته‌اند. آنها در نبود دولت، این هیولای بسیج و تحمیق و چپاول، و همزمان در مبارزه با نسخه‌های متفاوت آن در ایران، ترکیه، سوریه و عراق یاد گرفته‌اند خود را متشکل کنند و سازمان بدهند، کاری که صد سال است در «بنکه‌ها و کومه‌له‌ها»، جمعیت‌ها، نهادها، حزب‌ها، گروه‌ها، بیروها، انجمن‌ها، کمیته‌ها، دسته‌ها، تشکل‌ها، سندیکاها، شوراها، اتحادیه‌ها، مجلس‌ها و کمون‌ها مشغول به انجام آن هستند. در کردستان حتا «جاش‌ها» هم سازمان دارند.

برای پی بردن به این مساله لازم نیست به فهرست نهادهای مختلف در قامیشلو یا دیاربکر و استانبول ارجاع داد، کافی‌ست نگاهی به مریوان انداخت، یا فقط اسمش را گوگل کرد، اگراولویت جاذبه‌های گردشگری در پروتکل‌های گوگلی هم ول‌کن نباشند، خاهیم دید همین جاذبه‌ها هم از کانال دسته‌ها و انجمن‌های حفاظت از محیط زیست ارائه می‌شوند. بستر و آگاهی و هدف اعتراض در این جوامع همیشه در حال شکل‌گیری‌ست، توقف ندارد، همین است که هر بار تنها یک جرقه کافی‌ست تا تمام مردم هر شهری بدون هیچ فراخان یا رهبری سنگ‌به‌دست به خیابان‌ها بریزند و شده سنگفرش‌ها را بجوند و بکنند تا در برابر دولت‌ها سنگر بسازند.

سازماندهی رمز مبارزه با دولت‌مداری، سانترالیسم و فاشیسم است، و این ارمغان صد سال مبارزه و مقاومت مردمی‌ست که کودکانش پیش از آنکه یاد بگیرند عمو زنجیرباف بخانند شعار کوردستان گۆڕستانی فاشیستان را زمزمه می‌کنند و در دل به سلسله‌توییت گله‌‌ی مردان خطرناک هوادار «مرد میهن آبادی» می‌خندند، چرا که از ائتلاف می‌گویند در حالی که از قبل یکی بودند، از سازماندهی می‌گویند اما مدعی رهبری هستند.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)