رخداد آغازگر قیام ژینا قتل حکومتی مهسا (ژینا) امینی بود. در تشیع پیکر او، شعار ریشه دار ژن، ژیان، ئازادی بر مزارش نوشته شد و نام او همانطور که به جسم بی جان او وعده داده شده بود به رمز قیام یک ملت تبدیل شد. قیامی که تا به امروز یعنی ۱۳ آذر ۱۴۰۱، بیش از ۴۶۰ کشته و بالای ۱۸۰۰۰ بازداشتی را در تاریخ مبارزات مردمی ایران ثبت کرده است. آمار دقیقی از تعداد زخمی ها که شامل افرادی که توسط ساچمه نابینا شده اند در دست نیست. عده زیادی در زندان ها شکجنه شده اند و تعدادی پس از آزادی دست به خودکشی زده اند. در میان ۴۶۲ معترض جان باخته، ۶۴ کودک-نوجوان زیر ۱۸ سال وجود دارد. ۱۵۷ شهر در قیام بوده و اکثر استان های کشور جان هایی را تقدیم مبارزه در راه رهایی کرده اند.

با این مقدمه دهشتناک از بدن های تحت ستم و قتل های سیستماتیک حکومتی، رجوع به لحظه ی آغاز جنبش و چرایی آن بسیار مهم است. از میان دلایل معتدد ذکر شده برای یافتن پیوند نظری با این جنبش، دلیلِ”قتل دختری جوان به دست بازو های دستگاه کنترلی حکومت” بیشترین توجه را در میان جامعه کسب کرد. زندگیِ زنِ جوانی گرفته شده، آن هم به این بهانه که پوشش او مورد تایید ایدئولوژی مستقر اسلامی نبوده. تاکید بر زن و زندگی در دو مولفه اول شعار وحدت بخش جنبش نهفته است. با تاکید مضاعف، برآن شدم که از جان های فدا شده و جان های فعال در راه این قیام دفاع کنم و در راستای زندگی تلاش دوچندان را خواستار شوم. پس هر فریاد آزادی، هر دعوتی برای مبارزه، هر فراخوانی برای تجمع و هر کنشِ در راستای رهایی در وهله اول باید خود را به زن  و زندگی پیوند زند. پیوند به زن خواست بی چون و چرای سکولاریسم و رفع تمام و کمال تبعیض در همه عرصه هاست که تحقق یا عدم تحقق آن بحث این یادداشت نیست.

زندگی موضوع اصلی این نوشته است. پیوند با زندگی اما در فراخوان های متعدد گروه ها و لیدر های مجازی و اغلب قلابی و رهبرهای خودخوانده انقلاب برقرار نمی شود. آن ها که از جان های فدا شده و اجساد انقلابی تغدیه میکنند تا پرده ای دیگر از جنایات حکومتی را برای گرفتن مواجب از فلان سازمان بازتاب دهند. دسته ای دیگر که از فرط سرخوردگی از همه جا بریده اند و در امنیت کامل در خارج از کشور دستور عملیات انقلابی می دهند. آن سلبریتی های بی فکری که هیچ ابایی در استفاده از زن سیتزانه ترین واژه ها ندارند و جایگاه جدیدی برای خود تعریف کرده اند. برخی از آن ها مرتکب اشتباه میشوند، برخی سردرگم هستند، برخی چاره ای جز سرنگونی با هر قیمتی نمی بینند، برخی دروغ می گویند و برخی صادقانه با امکانات کم سعی در بازتاب صدای مردم دارند. جنبش فاقد رهبری و برنامه ریزی روشن است. در نبود رهبری (فارغ از مزیت های نسبی آن) و انسجام نسبی و توانمندیِ بالایی ها برای حفظ قدرت و سرکوب، هر دعوت به کنش در مرحله کنونی، می بایست در راستای پیش برد انقلاب و در عین حال با تاکید مضاعف بر زندگی یا همان حفاظت از جان های انقلابی باشد. باید با تمام وجود از سازوکارهای منطقی و حفاظتی و حقوقی برای پشتیبانی از سوژه های درگیر در انقلاب استفاده کرد.

منطق فایده گرایان درمواجهه با چنین موضعی، فریاد واویلا سر می دهد که مگر می شود انقلاب بدون کشته و زخمی و بازداشتی به ثمر بنشیند. آن ها همچنین می گویند که خشونت سیسماتیک دستگاه نظارتی و سرکوب حکومت در صورت بقا و عدم تحقق انقلاب هر روز به تعداد کشته شدگان می افزاید. پس جان باختن تعدادی برای تحقق انقلاب امری اجتناب ناپذیر و هزینه ای است که ملت باید دهند تا رژیم ولایت فقیه را بالا بیاورند.  آنچه آن ها فرض گرفته اند، این است که تعدادی زخمی، کشته، بازداشتی برای پیروزی انقلاب مردمی امری ضروری است. هدف از این یادداشت باطل کردن این  فرض و اثبات همسو بودن این تحلیل با  با منطق سرکوبگرایانه حکومت است. سوالی که آن های از پاسخ به آن طفره می روند این است که اگر رژیم مستقر هر روز وحشیانه تر به میدان می آید، راهکار طرف مقابل برای خنثی سازی و حفظ جان مردم چیست؟ آیا تحقق ایده انقلاب در شرایط کنونی با انبوهی از بلاتکلیفی ها، خطا ها، پراکندگی ها، نبود برنامه روشن، عدم وجود احزاب، به بازی گرفتن مفهوم کمیته های انقلابی-اعتصابی و تشکل های صنفی، سرکوب شدید هرگونه سازماندهی علنی، عدم هماهنگی استراتژیک نقاط مختلف درگیر در قیام و حضور پر رنگ نیروهای ارتجاعی ناسیونالیست و پهلوی چی در رسانه، فقط و فقط خون می خواهد؟ جواب را باید در کوچه ها و خیابان های کردستان جست. در سخت ترین و از قضا درخشان ترین روز های مبارزات مردم کرد در شهر های متعدد و پیش روی سریع هم به لحاظ تاکتیک و هم به لحاظ دستاورد و با حمله و اشغال نظامی کردستان توسط نیروهای مسلح حکومت، احزاب با سابقه کرد، از مردم منطقه و جوانان و انقلابیون خواستند که خود را با دیگر شهر ها “هماهنگ” کنند و از سرعت پیش روی خود در ازای حفظ جانشان بکاهند. آن ها و فعالان کرد هشدار دادند که سیاست “زمین سوخته” در کردستان در حال پیگیری است و از مردم دیگر شهرها عاجزانه خواستند که برای حمایت از مردم کرد دست به تجمع و اعتصاب بزنند. در چنین موضع گیری است که اهمیت زندگی برای فعالین کرد مانع از آن شد که با درخواست عکس آنچه در بالا ذکر شد، یعنی تداوم حضور شجاعانه و ریخته شدن خون های بیشتر به میدان آیند. تحلیل آن ها در وضعیت کاملا درست و عقلانی بود.

در طرف دیگری از میدان، عده ای که خود را از هدایت کنندگان جنبش انقلابی مردم میدانند در فراخوان هایی پراکنده از آن ها برای حضور در خیابان دعوت کردند و در پایان معمولا با ملامت مردم که چرا زود به خانه برگشتید و مثلا باید بمانید که نیروهای سرکوب خسته شوند و یا چرا به سمت مراکز مهم حرکت نمی کنید، سعی در راهبری جنبش کردند. همان هایی که  در آسایش و امنیت کامل در خارج از کشور روبروی دوربین صفحه های شبکه های مجازی نشسته اند و برای توده ها “دستور آَشپزی انقلاب” می دهند. آن ها در پست هایشان مردم را به حضور حداکثری و لزوم تداوم حضور خیابانی ۲۴ ساعته دعوت میکنند. در تحلیل هایشان مفاهیم را مبتذل و دم دستی می کنند. از معترضان در خیابان های میلیتاریزه شده ایران توقع شجاعت حداکثری دارند. همان طور که این روز ها در موضع گیری شبکه فلان و بهمان از خواست تار کردن چهره های افراد در فیلم های ارسالی به آن ها چنین برمی آید که بله ما به دنبال ترویج فرهنگ شجاعت هستیم. شجاعت برای شما فرهنگ است و نیاز به ترویج دارد، اما برای جان های بی پناه انقلابی حاصلی جز افتادن در دام توحش دستگاه امینتی ندارد. درست در همین موضع گیری است که همکاری شبکه ای به اصطلاح مخالف حکومت با امنیتی ترین بخش های حکومت برملا می شود. آن ها در یک همدستی بی شرفانه مغشول پرونده سازی اند. شبکه ای که صاحبان و مدیران آن هیچ گاه در طول سال های فعالیتشان کوچکترین توضیحی درباره منابع مالی شان نداده اند و همواره از پاسخ به این دست پرسش ها طفره رفته اند.

حال پرسش اساسی اینجاست که حکومت مستقر در چه مسیری است؟ چه گزینه های دیگری در کنار خیابان وجود دارد؟ و چه تغییراتی لازم است؟

آنتونیو گرامشی مفهوم “بحران ارگانیک”  را در تمایز با بحران های عادی اعم از اقتصادی، مالی و سیاسی به کار می برد. یک “بحران ارگانیک” یک بحران کامل است که به عبارتی “تلنباری از همه بحران ها” در یک دوره تاریخی است. این بحران تمامی ابعاد یک سیستم را در بر می گیرد که معمولا منجر به ناتوانی کامل آن سیستم در تولید رضایت عمومی می شود. اگر بحث بحران ارگانیک را از ابتدای دی ماه ۹۶ و اعتراضات منتهی به آبان ۹۸ و بعد اعتراضات ۱۴۰۰ و قیام ۱۴۰۱ پیگیری کنیم، در می یابیم که این روند در مراحل تکمیلی و پایانی خود قرار دارد. “بحران ارگانیک” معمولاً  به نفی تمام و کمال سیاسی، اقتصادی وضع موجود منجر می شود. اگرچه این نفی به سقوط سریع “دولت اینتگرال (یکپارچه)” منجر نمی شود. بهتر است از تعبیر گرامشی استفاده کنیم که می گوید: “گذشته در حال مرگ است و آینده هنوز امکان تولد ندارد.” گذشته و سنت های حکومت اسلامی سال هاست که در حال مرگ است و با خواست رفع تبعیض و حجاب اجباری و قیام ژینا به نفس شماری افتاده است. البته ما در ایران با یک دولت یکپارچه که برای حفظ موقعیت هژمونیک خود تلاش کند آن طور که مدنظر گرامشی است طرف نیستیم. ما با یک دولت (حکومت) قبیله ای مواجه هستیم که می گوید: ” ما انقلاب کردیم و کشته دادیم، حالا هر کسی ادعای انقلاب دارد باید کشته بدهد.” در وضعیتی که حکومت قبیله ای جمهوری اسلامی در بحران ارگانیک قرار دارد و بنا به گفته های سران حکومت از ایجاد وفاق و کشاندن جمعیت به خیابان ناتوان است، تنها همین منطق ما کشته دادیم پس شما هم کشته دهید برای آن ها باقی مانده.

در ۸۰ روز گذشته شاهد شکل گیری کمیته های کوچک و کارآمد برای سازماندهی در محله های مختلف شهری و روستایی بوده ایم. (منظور گروه های *قلابی جوانان محلات تهران و غیره نیست.) گروه های نظیر “جوانان انقلابی محلات مریوان”، “کمیته جوانان انقلابی سرخ مهاباد”، “گروه مبارزان خیابان” و تمام گروه های همکاران، دوستان، هم شهری هایی که دور هم جمع می شوند و در راستای قیام بحث و عمل میکنند، مد نظر است. شیوه مبارزاتی این کمیته ها در اقصی نقاط کشور الگوی مبارزات خیابانی و برگرفته از سنت مبارزاتی یک قرن اخیر است. از آن جهت که اصل اول حفاظت و صیانت کامل از نیروهای انقلابی است. آن ها در طی مبارزات چند ساله خود در کنار یکدیگر در خیابان، خانه، محل کار، دانشگاه، مدرسه و کارخانه دست به آزمون و خطا زده اند و راه کار های موثر ایجاد شبکه های مخفی و تشکل های مبارزاتی را فرا گرفته اند. آنها تاکتیک های سرکوبگران را بررسی می کنند و تاکتیک های خودشان را برای دفعات بعدی برنامه ریزی می کنند. مطالبات مشخص و برنامه روشن دارند. کمیته های اعتصاب را رصد می کنند و سعی در همکاری با آن ها دارند.  بنابراین حضور در خیابان با وجود استقرار توحش نیرو های سرکوب باید از مجرای کمیته ها باشد تا شاید از هزینه های ستمدیدگان، محذوفان، طردشدگان  و همه کسانی که در راه آزادی می جنگند، کاسته شود. همچنین این کمیته ها بعد از وضعیتی که حاکم، توانایی حکمرانی را در پی تداوم قیام از دست می دهد، اداره امور را در بخش ها و مناطقی که در آن ساکن هستند به دست می گیرند. در دانشگاه ها، مدارس، کارخانه ها، ادارات، محله ها و  در همه مکان های کار و زندگی حضور فعال دارند. همان گونه که نحوه پیش برد اعتراضات خیابانی و سازماندهی برای نبرد انقلابی رفته رفته از دل کمیته ها بیرون می آید، افق های متعدد فردای سرنگونی جمهوری اسلامی برای تحقق کرامت انسانی، رهایی، برابری و آزادی نیز می تواند از درون همین کمیته ها ترسیم شود.

حفاظت جمعی به معنای حفاظت از تجمع ها شامل موارد بسیاری است که در طول ۸۰ روز اخیر و در سنت بیش از یک قرن مبارزه به دست آمده است. راهنمای انتخاب پوشش، اصول پوشاندن صورت، راه کارهای محافظت در برابر گلوله های ساچمه ای، نحوه مداوای سرپایی مجروحان و موارد دیگر همگی از دل این کمیته ها درآمده است. انتشار فراخوان هایی در روز های اخیر با مضمون و تیتر ” اولویت حفظ امنیت است” حرکتی مثبت است.

در پایان باید متذکر شد که کلیدی ترین بخش مبارزه ی انقلابی، “تداوم” است. در هیچ کجای ذهن نویسنده ی این یادداشت انفعال و بی عملی جایگزین کنش انقلابی نیست و طرح موضوعات بالا صرفا از دغدغه های فکری نویسنده بر می آید.

 

 

 

 

*از متن اولین بیانه این گروه: “گفتنی است فعالیت جمعی از جوانان محالت تهران برای سازماندهی این خیزش مردمی در پایتخت تا زمانی که فرد یا گروهی شایسته و مسئولیت پذیر، عهده دار راهبری خروش ملی علیه استبداد نظام اسلامی نباشند، ادامه خواهد یافت.” این ها از همین ابتدا به دنبال واگذاری “کمیته” خود به دیگری هستند که با ذات کمیته در تضاد است.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)