کافکا پیشتر و بیشتر از هر نویسندهای انسان را موجودی تصویر میکرد که در روابط بیناانسانی، هویتاش تعریف میشود و از آن معنا میگیرد؛وابستگی انسان به دیگران به همان اندازه که قوام بخش و هویت دهند وجود انسانی اوست،خطری است بالقوه و مهلک برای او؛ زیبای آثار کافکا در همین است که شخصیتهای داستانش را در این مهلکه به تصویر میکشد و موقعیت شکننده انسان در این روابط بیناانسانی را به خاطر او میآورد.
زمانی که اکثریت شما را به چشم محکوم میبیند دفاع شما از خودتان بیفایده است. همانطور که در رمان محاکمه به یوزف.ک دائما توصیه میکنند حکم خود را بپذیرد و انعطاف نشان دهد، حتی اگر جرمی نکرده باشد. اکثر شخصیتهای رمانهای کافکا در این مهلکه به دام میافتند و راه برون رفتی هم نمیببیند و به ناچار به حکم خود که،به رای دیگران است تن میدهند و، طرد و کشته میشوند «مثل سگ».
امروز در شبکههای مجازی وقتی حملات گروهی به افراد را مشاهده میکنیم،وقتی ناگهان یک فرد محبوب تبدیل به یک موجود منفور و «بیشرف» میشود، آنهم نه بخاطر حرفی که زده، بلکه به خاطر سکوت و حرفی که نزده، بیش از هر زمانی تصویر موقعیت شکننده انسان در شخصیتهای رمانهای کافکا به ذهن متبادر میشود.همه در خطر مسخ و طرد هستند و ممکناست روزی «مثل سگ» کشته شوند.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.