مدتی بود بیشتر مطالبم با اصطلاح “جنگ اباطیل” شروع می‌کردم، اما گمان می‌کنم مدتی هم از معادلی برعکسش استفاده کنم، در جاهای مختلفی شنیده یا خونده‌ام که بسیاری از اندیشمندان جهان، به این نتیجه رسیده‌اند بایست بیشتر درباره صلح صحبت کنی تا جنگ، اگر خواهان صلح هستی و ضد جنگ، از آنجا که من دارای شخصیتی هستم صلح‌جو و خواهان صلح و دوستی و همزیستی مسالمت‌آمیز با دیگران، چه در زندگی شخصی‌ام با دیگران، و چه برای عموم جهانیان خواهان صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز هستم. بارها در جاهایی مختلف، در این راستا مظالبی طی سال‌ها منتشر یا بازنشر از دیگران کردم.

همیشه میل به ناشناسی داشته و دارم و اکنون این میل بیشتر شده است، قطعا از بیم‌هایی که نسبت به خودم احساس کرده‌ام، اما امروزه جدا از بیم به تهدید موجودیت خودم از خطر بدخواهان تا کسانی که سوءتفاهم دارند به من هرچند در حقیقت نیک‌خواه آنانم، تا شری برسانند به من، افزون‌تر و مهم‌تر اینکه برایم دیگر انگیزه و احساس نفع بردن از شناخته شدن ندارم بیش از هر زمانی دیگر، نه وابسته به حکومت و ملیت و قومیت و نژاد و گروهی خاصی خودم را می‌دانم، و نه احساس می‌کنم نیاز به وابستگی بدین چیزها دارم، و یا اصلا تمایلی ندارم وابستگی به هر چیزی باشم که مرا از استقلال شخصیتی‌ام حتی اندکی دور کند، استقلال شخصتی خودم از هر چیزی برایم مهم‌تر است، این شخصیت خودم خواسته یا ناخواسته به این حد از تکامل رسیده، وابستگی به غیر خودم به حداقل ممکن رسیده، این استقلال ارزشمند برای خودم است، اما برای اینکه استقلالم مرا دچار انحطاط انسانی نکند، در ذهنم و افکارم، یک دوست‌داری نیک‌خواهی برای عموم دیگران پرداخته‌ام در شخصیتم، تا مرا از محفوظ دارد از انحطاط شخصیتی خودم، چرا که خودخواهی و استکبار سم مهلک شخصیت است، بایست با نیکودوست‌داری کسان و چیزهایی غیر از خودت، از این سم مهلک انحطاط‌‌گر شخصیت خودی ات را محفوظ بداری.

اما این دوست‌داری به احساس نامحدود نسپردم و بلکه سعی کردم آن‌را در کنترل عقل درآورم، تمام سعی اینست احساست در خودم سرکوب نکنم، آنها را در راستای آنچه دانسته و دریافته نیک است در کنترل عقل داراورم.
منظورم این است، انسانیت و شخصیت بدون احساس و بدون عقل به ثبات نسبی و کمال‌گرایی نمی‌رسد تا به آرامش درونی برسی، برخی دنیایشان را به احساسات محض و یا عقلانیت محض سپرده یا باخته‌اند، اما من سعی می‌کنم هر دو با هم داشته باشم، چگونه؟

این‌طور در یافتم که احساسات تا حد ممکن با بالاترین کمیت و کیفیت داشته باشی و اما در کنترل عقلانیت، این عقلانیت باید حاکم منصف و مهربان بر احساسات باشد، و منصفی و مهربانی عقلانیت وقتی ممکن است که به مرحله ای نرسد دیگر احساسات را منکر و نابود کند، و بلکه همیشه سعی کند احساسات در بهترین حالتش محفوظ بدارد.
اندیشیدم و دریافتم که ذاتا عقلانیت موجودیتی کنترلی دارد و احساسات ماهیتی فرار از کنترل، چرا که اگر عقلانیت از احساس به نیک‌خواهی همزمان برای خود و برای عموم دیگران تهی شود، ممکن است فجایعی مهلک برای خود و دیگران به بار بیاورد.

عقلانیت به شدت به سمت محدود کردن شخصیت به درون خودی‌ام است، این خطرناک و مهلک یا انحطاط‌گر می‌شود، پس برای مهار این چنین عقلانیت، بایست عقلانیت خود را به دور احساسات غلاف کنی، نیروی گریز از خودی احساسات، توسط نیروی تمرکز عقلانیت بر خود همدیگر را به تعادل می‌رسانند و شخصیت را به سمت ثبات نسبی رهنمون می‌کنند.
اینهایی که گفتم، خودش معنی و تعاریفی از رسیدن هم‌زمانی حقانیت‌خواهی برای خود و دیگران است، آغاز نوشته‌جاتی به نام “صلح حقیان” می‌شود.

اگر نیک بنگرید، در نوشته‌جاتم و نقل از دیگران، خیلی پایند به رفرنس نیستم، به دلایلی که شرایط ایجاب می‌کند، اما اغلب چنان نقل‌ اندیشه‌های دیگران و حاصل و نتایج عملی‌شان بدیهی و جهان‌شمولیت دارد که در این بانک بزرگ اطلاعات‌جاتی به نام فضای مجازی، با توانایی و قابلیت و امکانات جستجوگری می‌توان به راحتی به منابع و رفرنس‌ها در عرض گاه چند دقیقه رسید. سرعتی دسترسی به منایع اطلاعات‌جاتی چنان امروزه بالا است که سرعتش چند هزار برای خوانش سنتی رجوع به کتاب یا مقالات و اشخاص اندیشه‌مند و صاحب نظر است. این هم از مزایای ین ویژگی دوران ما است.

ضمن انکه، در سرعت بالا تهیه محتوا، زمان کافی برای گردآوری رفنس ندارم، و نیازی نمی‌بینم برای دبیهات رفرنس بیاورم، نام بردن از اشخاص بیشتر از سر احساس به اجرا است و نه تمایل، این اندیشه‌ها و نتیاجش متعلق به همه بشریت است، هر چقدر که بیشتر تعمق می‌کنم، بویژه رد بدیهات جهان‎شمولی اندیشه‌ورزی درمیابم اساسا این چیزها تعلق خاص به یک شخص یا گروهی اشخاص ندارد، چنان تکثر و متنوع و بازتکرار شده اند، شاید تقریبا هیچ وقت نتوانی منبع اولیه پیدا کنی، این همان امتیازی است که برای رسیدن به باور به دانسته‌های اندیشه‌ورزانه نیاز به تایید اعتبار هویت شخصی نباشیم، نیک بنگرید به نوشته‌جات و مطالبم، اساس هیچ نیازی به اینکه من حقیقی ام کیستم، کجایم، به چه کشور و ملیتی تعلق دارم و اساسا مطالب چه نیازی دارند اعتبارشان از من بگیرند، آن قدر در سطح عام بدیهات عقلی-احساسی سیر می‌کند تقریبا برای قبول و یا رد آنها خود اشخاص تصمیم می‌گیرند – با عقل یا احساسات و یا هردوشان باهم- این مطالم تمام و جزئی از آنها به پذیرند یا نه!، نیازی به اینکه شخصیت حقیقی من نوعی و امثالهم کیستم ندارد، با این وجود چند پارگراف درباره کیسیت ام آورده.

من کیستم؟
یک شخصیت هستم برای خودم و نه لزوما برای دیگران، شاید دیگرانی مرا شخصیتی بدانند، ولی اهمیتی ندارد برایم که شخصیتی قائل بشوند یا نشوند برایم، و حتی برایم احترام قائل بشوند یا نشوند، مرا دوست داشته باشند یا نداشته باشند، بخواهند با من باشند یا نباشند، چرا که شخصیتم بدان درجه تکامل رسیده احساس نیازی به هیچ چیز و هیچ کسی نمی‌کند درباره این قبیل چیزها، شخصتیم به چنان حدی از تکامل رسیده نه تنها بودن و نبودن ایران، بلکه بود و نبود هیج کشور و ملتی اهمیت در منافع شخصی و زندگی شخصی ام ندارد! اما عقل و احساس نیک‌خواهی به این نتیجه رسانده بودن ایران- البته با ایجاد شرایط بهتر- به نفع مردم داخل آن است، بارها به این امتیازات اشاره کردم.

ولی گاهی دوست دارم چیزهایی که فکر می‌کنم نه برای منافع و زندگی شخصیم، بلکه برای دنیا و دیگران خوب یا بهتر است باشد و چیزهایی نباشد و از اگر آنها ان طور که دوست دارم بشود حالم خوش‌تر است، ولی نه به این معنی که اگر نشود حالم ناخوش می‌شود و زندگی‌ام بد نسبت به حال امروز و احتمالا آینده ام!، که در عرف جهانی به خوبی و بدی نام می‌برند، هر کسی چیزهایی را برای خود و دیگران خوب یا بد تشخیص می‌دهد.

اما چیزهایی که لااقل در این نوشته‌جات آورده ام از خود و دیگران، نسبت به دیگران اتفاقا خوب یا بدی بیفتد، نفعی خاص و مهمی برای شخص خودم ندارد و تاثیری خاص و مهمی هم بر زندگی شخصی ام ندارد، نه در کمیت یا نه کیفیت زندگی‌ام اهمیتی ندارد این وضع نسبتا نامطلوب از جهان تا ایران! اینکه مرا به انسانی بهتر یا بدتر تبدیل کند تاثیر مهم و خاصی ندارد، نوع زندگی و منافع و علایق و سبک زندگی‌ام من به گونه‌ای شده که اینها تاثیر خاص و مهمی برای شخص خودم ندارد.
از اینکه کلیت بشریت حالشان بهتر شود، به احتمال به یقین در من هم حال بهتری بوجود می‌آورد، اما آن گونه نیست حال اسف‌بار امروز بشریت، تاثیر خاص و مهم در بدتر شدن حال شخصی امروزینم داشته باشد.

اما مهم برایم اینست که شخصیتی هستم برای خودم، یعنی با خودم دیگر مشکل خاصی ندارم از لحاظ شخصیتی، این شخصیت بازتاب‌هایی به بیرون دارد، امروزه برخی بخشی اندک از این شخصیت مرا دیده اند در نوشته‌جاتی از خودم یا نقل از دیگران.

نکته مهم اینکه می‌دانم شخصیت من کامل نیست و دائما در حال تکامل است و یقینا تا آخر این تکامل ادامه پیدا می‌کند تا بر حسب سنت طبیعت بمیرم، اما سعی کردم این شخصیت به ثبات نسبی برسد، در شخصیتم اکنون بر دلایل ناخواسته و دلایلی خواسته، به گونه‌ای شرایط زندگی ام شکل گرفته، که بتوانم با شرایط مختلف در هر جای دنیا انطباق یا بهتر بگویم سازگاری داشته باشم برای زندگی، چنان انعطافی حاضرم داشته باشم که، هم‌زمان با خداناباوران و خداباورمندان زندگی کنم، با آنهایی که بدانان کافران گفته می‌شوند و با آنهایی که دین‌داران گفته می‌شود، با مسلمان و نامسلمان، با ایرانی و غیر ایرانی، در ایران و بیرون از ایران، اصلا اهمیتی ندارد از نظر شخصیت و زندگی خودم.

نام‌گزینی در نشر نوشته‌جات خود و دیگران، یک عرف است، اما من پای‌بند به یک اسم ثابت نیستم تا شناخته شوم، بر اساس گفته‌های بالا تصریح کردم، نیازی بدان فکر و احساس نمی‌کنم و اما چرایی اینکه فعلا “کوروش بت‌شکنانه” برگزیدم موقتا؟

در واقع “کوروش بت‌شکنانه” هم‌زمان صفت و فعل است که بنا بر ویژگی زبانی فارسی‌دانی، می‌تواند به تبدیل به اسم شود! به عنوان فارسی‌دانی که نسبتی به ایران دارم، و این چیستی نسبت کاملا به خودم ربط دارد و شخصی است و تمایلی ندارم به شناختش به دیگران، درباره ایران و نسبت ایران به بقیه جهان مطالبی منتشر کردم، اما هرگز به آن معنی که بی‌هویت باشم نیستم و اینکه هویتم را به بود و نبود کشور و ملیت و گروه زبانی وابسته کنم هم نیستم، هویت و شخصیت من چیزی مستقل‌گرا است و علاقه‌ای ندارد خودش را وابسته هویتی و شخصتی به معنای بدش کند به چیزی غیر از خودش، به طوری که حاضر شود استقلال و نیک‌خواهی‎اش- هم‌زمان برای خود و عموم دیگران جهان- فدای آن هویت و شخصیت بیرونی دیگرانی کند و مرتکب اشتباهات مثلا ظالمانه و فاسدانه و جنایتکارانه شوم! نه! امیدوارم هرگز که چنین نشود!

کوروش معانی زیادی برایش متصورند، کوروش یکی از معانی اش از نظر من، خوروشیدن است، بت‌شکنانه هم معمول است چیست، البته بت به معنی بد آن، یعنی خروشی برای شکستن بت‌های بد عینی یا ذهنی در مورد خود و دیگران.

خود این برگزیدن چنین نام با ویژگی هم‌زمانی “صفتی-فعلی” نشان دهند همزانی خاص و مخصوص بودن شخصیتم و در عین حال تمایل با کنش و تعامل با دیگران برای رسیدن به نیکی و همزیستی‌ مسالمت‌آمیز است، نه از نوع انفعالی و بی‌تفاوتی، بلکه از نوع فعالیت صلح‌جویی و همزیستی‌خواهی مسالمت‌آمیز عمل‌گرا و واقع‌گر، که بیشتر به زدیک باشد اینها باشد تا از انتزاع و ذهنیات دورتر.

باز تاکید بر واضحات، که من هم مثل بقیه مصون از اشتباه نیستم، دائما هم اشتباهاتی می‌کنم از اشتباه تایپی تا فکری، اما سعی می‌کنم با شناخت و دریافتن اشتباهاتم، آنها را کنار گذاشته و یا اصلاح کنم، هر آن و هر لحظه سعی می‌کنم اشتباهاتم شناخته و تصحیح کنم.

 

برای روشن اندیشی درباره سری مطالب جنگ های اباطیلی بایگانی را مرور کنید

https://www.tribunezamaneh.com/archives/author/korooshbotshekane

 

نمونه دیگر نوشتارهای مشابه

https://www.tribunezamaneh.com/archives/author/botshekan

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)