از همان اوان ظهور اسلام، عقلای جهان شبه امپراتوری عربی-اسلامی ، متوجه شده بودند، اسلام اورجینالیسم متنی که سلفی‌ها دارند یعنی از ظاهر متن قرآن (تنها سند واقعی اسلام اورجینال) ارائه می‌دهند، کار سرزمین‌ها (کشورهای تحت تصرف اپراتوری عربی-اسلامی)، به انحطاط خواهد کشاند، نمونه اش اسلام سلفی بود، تا حدی اتفاقا برخی از امویان و عباسیان سعی کردند این اورجینالیسم متنی سلفی خنثی کنند، دعوت عباسیان از علمای مختلف ادیان دیگر و بویژه از بازترجمان تمدن یونانی و تاثیرات گرفتن از تمدن‌های شرقی و هندوئیسم و بودیسم و بیشتر از میترائیسم و زرتشتی حوزه تمدنی ایرانی همگی، تلاشی برای تعدیل اورجینالیسم متنی سلفی بود.

نکته: منظور از امپراتوری عربی-اسلامی، این نیست که اینها همه عرب بودند!نه!، بلکه منظور نقش زبان عربی ( که زبان کتاب قران اسلام بود و به بتع انگیزه برای میانیج شدن و زبان علمی و غیره) و دین اسلام در هویت این امپراتوری بود، خیلی بدیهی است عمده قدرت و ثورت و علمی و سیاسی و اداری غیره توسط غیر عرب‌ها بود، این همان اشتباه و بلکه سوءاستفاده عقده حقارت پان‌عربیسم است که علما و دانشمندان مشاهیری و امیران و سلاطینی که به فراخور رواج زبان عربی بعنوان زبان اداری و علمی بود و کتاب‌های مثلا این سینا بدان نوشته می‌شد را به دروغ انداخته که همه اینها عرب بودند! اگر معدود نوشته جالت و آثار و نشان‌های غیر عرب بودن مثلا ایرانیان عمدتا فارسی زبان چون ابن سینا تا خیام و رازی و مولوی و فارابی و بیرونی و… نبود این پان‌عرب‌های نژادپرست عقده ای تاکنون بی هیچ پروایی همه عرب سند می‎زدند، هر چند دارند زور می‎زنند، اما خودشان تکه و پاره کنند محال ممکن است کسی مثل این سینا عرب کنند و حتی میلیاردها دلار پول بادآورده نفت خرج کنند! چرا که ابن سینا خودش از فعلان نخشتین بازتولید زبان ملی فارسی در ایران است و به حدی شروع واژه سازی برای لغات علمی و فلسفی به زبان فارسی کرده است!

این وقتی نیازش شدید احساس شد، که دیگر تامین مالی حکومتی امپراتوری عربی-اسلامی از راه فتح و غارت کشورهای ثروتمند به دشواری خورد، مثلا شارلمانی در اروپا جلویش گرفت، عثمانی هم در دورازه وین شکست خورد، هند کاملا تسخیر نتواست بشود و چین هم در میان سدهای عظیم طبیعی کوههای آلتایی و صحرای مغولستان و تلکه مکان و هیمالایا و فلات تبت در حصار طبیعی بود!، چین اساسا با آن جمعیت و ظهور مغولان محال ممکن بود دیگر فتح شود توسط امپراتوری عربی-اسلامی که دیگر حتی موجود نبود در قرن هشتم هجری و جایش امپراتوری‌های ترکمان‌ها و فاطمنیون مصری و حکومت ممالیک و سلاجقه روم-عثمانی و غیره گرفته بودند!

رقیب جدید غربی، توسعه امپراتوری عربی-اسلامی از راه دریا به زودی بست! آخرین زورش در اندونزی و مالایا زد، کمی پیشروی کرد بزودی عرصه را به دریانوردان هلندی و پرتغالی و اسپانیایی و بعدا انگلیسی و فرانسوی واگذار کرد! سقوط حکومت موسوم به خوارزمیان در ایران و سلطه دو قرنی مغولان و ظهور عثمانی که رگه‌های قوی از اورجینالیسم سلفی درونش نفوذ داشت، انحطاط تمدنی در شرق اسلمی موجب شد، روند رنساسن سکولاریسم و دمکراسی که به اسم اروپائیان تمام شد در ایران و اطرافاش به کندی پیش برود و در این میان نقش فلات ایران زمین از بین ر فت یعنی ارتباطی پل بین اروپا و چین و به تبعش هم تا ژاپن و هند شود، اثتامار (به غلط استعمار) جدیدی توسط راه دریایی از پرتغالی و هلندی تا اسپانیای و انگلیسی و فرانسوی به سمت شرق رفتند، بجای انتقال تمدن جدید اسثتمار و برده دزدی و غارت و انحطاط بود در شرق! منظور این نبود پل، پل اعتماد فرهنگی-فکری است، نه لزوما پل مادی و اقتصادی، چرا که پل اقتصادی بعدا توسط استعمارگان اروپایی بین شرق و غرب از راه دریا ایجاد شد، اما پل فرهنگی-فکری نه! یک ستیزه فرهنگی و اینکه من منم حق و تویی ناحق! بی‌اعتمادی اندیشه ورزی بین شرق و غرب تا به امروز اعدامه دارد، کل داستان همکاری جهانی رای تمدن جدید به دعوای بچگانه ای شبیه شدف مثل همین ایسم های نژادرپستی پان!

اینجا بود که ضرورت پذیرش تمدن جدید خودشان در آغازش نقش داشتند بیشتر و بیشتر احساس شد، اما اورجینالیسم متنی سلفی، مانع بزرگ بود، در این میان شیعه اصلاحگر (سکولاریزه کردن به سبک امامیه) ابتکار عمل در ایران بدست گرفته بود! اما حکومت ج.ا در بدترین موقع، ضربه مهلکی زد، تمام زحمات چند قرنی شیعه اصلاحگر را به مرز نابودی کشانده و امروزه حتی مرکز این شیعه اصلاحگر (ایران) در خطر فروپاشی و تجزیه است بخاطر حکومت مافیای فاسد ج.ا و اگر روی ایران نابود شود، قطعا یکی از مسئولان اصلی این فاجعه و جنگ‌های طولانی ده‌ها ساله تجزیه آتی ایران، بر عهده همین اقلیت- شاید کمتر از یک درصد- مافیای منتقد از ج.ا و نفوذی در ج.ا است، مافیای که پشت اسامی رئوس و عوامل سیاس یو امنیت و نظامی جناح‌های حکومت ج.ا مخفی شده، متهمانی تا کنون موجب جنایات و فسادهای خانمانسوز و نابودی زندگی دهها میلیون ایرانی هستند، و از عاملان اصلی قتل و کشتار و جنگ‌های آتی فروپاشی و تجزیه ایران، جنایتکاران مافایای امروزه اتفتاه اند به جان اقتصاد ایران با تحریم‌سازی و کارشکنی در احیای برجام، این جنایتکاران احتمالا هیچگاه در ظاهر در دادگاه عدل محاکمه نخواهند شد، اما اگر خدایی باشد و عاقبت مکافات عمل که سنت کائناتی طبیعت است، امیدوارم به عقوبت جنایت مافیای شان برسند که باعث نابودی زندگی چند سنل در ایران شدند و احتمالا نقش اصلی در فروپاشی ایران و جنگ‌های داخلی دارند، آنها پول‌های غارت شده با خودشان می‎برند در بلاد غربی گناهگاه همیشگی دزدان جهان! و ایران می‌ماند و عمده مردم بیچاره که به جان هم افتادند، یکی برای خریت درمذهب و دیگری در خریت تجزیه قومی و فرقه ای دینی، تا اراذل و اوباش زامبی‌گونه خورده مافیایی محلات برای غارت باقی مانده ثروت و منابع ملی و اموال مردم عادی!

نهایت خلاقیت برای جلوگیری از انحطاط و تعدیدل افراطیسم اسلامی را شیعه اصلاحگر (سکولاریسیون اسلام از اورجینالیسم متنی سلفی) بود، شیعه با طرح نامحدودی عمر امام عصر معصوم و غیبتش و بستن بساط نواب یعنی درگاه ارتباط رسمی با امام معصوم، زمینه برای جدایی نهاد دین از نهاد حکومت طرح کرد. یعنی بجای یانکخه حکام (خلفا) خودشان را برگزیده خدا بدانند، خودشان سلطان-ملک-شاه باشندف کار دینی به حاشیه و توسط ملایان باشد، ملایان نقش مدافع حکومت و نقش مکمل در حفظ دین و اخلاق باشند. جسب نامرئی اعتقادی که در انحططا فرهنگی حوزه‌های تمدنی چون ایران و مصر شده بود، را با یان چسب نامرئی ترمی شود و وحدتی بعدها ملیت (ناسیونالیسم) گفتند در حقیقت توسط این اسلام سکولاریزه و حکومت مدرن (مشابه همان چیزی در اروپا رخ داده) انجام شود. در شرق همین داستان در چین و ژاپن و غیهر داشت رخ می‌داد، این چیزی که به اسم تمدن غربی می‌گویند در حقیقت تمدن جدی است، شاید اغاز نام گذاری اش در غرب بود و اسامی چون سکولاریزه و تفکیک قوای مونتسکیو و غیره، درحقیقت مشابهش تحت عناوین و اسامی دیگر ذر شرق از ایران تا مصر تا هند و چین و ژاپن در حال رخ دادن بود، منتهی هژمونی رسانه ای غربی و خودخواهی و استکباری در غربیان هست که اصرار دارند عقده های حقارتشات با دروغ پردازی پر کنند مانند دورغ کشف قاره امریکا تا دروغ شروع تمدن دمکراسی از یونان!
اینها دروغ‌های خودخواهانه غربی‌ها است که از شدت عقده حقارت نمی‌خواهند قبول کند غرب بخش مهم ولی نه عمده تمدن جدید جهانی است، سکولاریسم و دمکراسی و همه اینها یک خیزش بزرگ بود لااقل پانصد سال زودتر از دوره رنانس در شرق از اندلس و مراکش و مصر تا هند و چین و ژاپن و… در حال وقوع بود و ایران زمین در مرکزش قررا داشت!، اما طبق معمول سندش مهترین خیزش‌های نبوغ تکامل بشری در راه جلوگیری نابودی بشریت به اسم غرب زدند!
باز مثلا یکی نشانه‌های رنانس و تمدن جدیدی که به دروغ غربی می‌گویند، گذر از تک زبانی فراملی و ایجاد نوشتارهای فاخر علیم و قلانی زبان‌های ملی استف این کار خیلی زودتر از کارهای دولت-شهری‌های ایتالیایی و غیره روی داد، لااقل پانصد زودنر توسط ایرانیان به زبان فارسی رخ داد، در این گروهی متعصب هم ماهیت ملی گرایی ایرانی به عقده ضد اسلامی ایرانیان تقلیل می‌دهند! هیچ شکی ینست این عقده حقارت تلخ شکست از اعراب اسلامی در نزد ایرانیان بوده است، اما بازتولید هویت ملی ایرانی و ادامه پارسی گویی و پارسی نویسی با لهجه فارسی دری مثلا فهلوی و تاتها و کسانی که امروزه لر و لک و کرمانشاهی و آذری و کرمانج و سورانی می‌گویند بخاطر چیزی فراتر عقده حقارت بود، بلکه نیاز به بازتولید ملیت ایرانی و سکولاریزم و تمدن جدیدی بود، چرا که ادامه روش قدیم تمدن جواب گوی نیازهای بشری نبود، عربیزه کردن در فلات ایران و آناتولی و آسیای مرکزی شکست خورد و نتوانست این بخش‌ها را  عرب زبان کند، هیچ چاره ای جز آلترناتیو زبانی-فرهنگی پارسی نبود، وگرنه چرا سلاطین مغول زبان و ترک‌زبان تا هندی زبان هندوستان زبان فارسی قبول کند، به جز آمادگی این زبان از هزاره ها قبل بود، بسته فرهنگی-زبانی بسیار منعطف، آنچه قرنها بعد اروپائیان خواستند به اسم زبان اسپرانتو اجرا کنند هزار و هفتصد سال از مان ساسانی بوجود آمده بود، فارسی دری نسخه اغتشه به لغات عربی و ترکی و مغولی همان زبان فارسی ساسانی است، به قدری شباهت بین زبان پارسی قبل از اسلام فارسی ساسانی و زبان فارسی دری بعد از اسلام است در واقع یک زبان به دو لهجه نوشتاری است!، که برگردان از الفبا وخط پهلوی به الفابا و خط فارسی (فارسی – عربی) که ملک الشعرای بهار ارائه کرده، توسط اهل باسواد فارسی دان قابل فهم است و نشان می‌دهد فارسی دری و فارسی ساسانی در حقیقت دو تا لهجه هستندف حتی گویش نمی‌شود گفت! دو تا لهجه نوشتاری استاندارد، استاندارد قبل از اسلامی و استاندارد بعد از اسلامی، آنچه که پروتستانیزم در غرب می‌گویند نیز حدود پانصد زودتر تخت عنوان شیعه امامیه روی داد! اما همانطور گفتم سقوط نابهنگام خوارزمیان و سطله مغول و انحطاط دو-سه قرنی تا رسیدن صفوفیان، یک عقب ماندگی شدید در شرق اسلامی و غیر اسلامی یعنی هند و چین و ژاپن روی داد، چون پل ارتباطی ایران میان شرق و غرب توسط مغولان و عثمانیان از بین رفته بود و به دشواری می‌شد سهولت انتقال و تبادلات جددی روی دهد! بویزه که رابطه شرق و غرب به ظهور استثمار (استعمار) غربیان در شرق و امریکا روی داد.
اما درباره ادعای دروغین کشف امریکا، در حقیقت چیزی اروپائیان ادعا می‌کنند از کشف امریکا، در حقیقت تصرف و شالغال امریکا بود، امرکیا قبل از کریستف کلمب بارها بازکشف شده بود، نگارنده لااقل چهار بارش معلوم گشته، قاره امریکا قبل از اروپائیان، حتی قبل از وایکینگها، این قاره از حدود نیوالنگلند تا آژرانتین توسط شرقیان یعنی و مردم موسم به بربرهای شمال افریقا (آمازیغیان و مراکشی ها) و مصریان و ایرانیان و احتمالا هندیان و غیره معلوم بوده است.
البته این اصلاحات سکولار و دمکراسی لغات غربی است، معادل این کلمات در حقیقت در دل کلمات عربی-فارسی است، عمده آنچه که زبان و ادبیات عرب و نثر و نظام گرفته تا فلسفه و منطق و الهیات و اخلاقیات کار ایرانیان بوده است،حجم کار عقلایی ایرانیان برای سکولاریزه کردن اسلام به قدری بالاست، از حجم انبوه لغات فارسی-ایرانی به صورت معرب شده وارد زبان عربی شده، اساسا این ایرانیان بودند که زبان عربی را تنظیم و دستورمند کردند، تقریبا عمده فرقه‌های اسلامی دست پخت ایرانیان بود، اما اوج شاهکارشان همین شیعه امامیه و تز تبدیل سوشیانت و مسیحا به مهدویت بود.

اما خلاقیت شبیه شاهکار آنها این بود (با قدرت به قدرت اورجینالیسم سلفی که زهر کشنده و خوفناکش هنوز هم در شرق اسلامی دارد کشتار می‌کند!)، که در دوران صفویه که همزمان بود با از دست رفتن اندلس (اسپانیا) و رنسانس اروپا و شروع سکولاریسم نوین غرب، وقتی بر خلاف انتظارشان قاره امریکا توسط سیاحان و کاشفان امپراتوری عربی اسلامی از جمله ایرانیان، برای چهارمین بار کشف شد (اول توسط اقوان زردپوست شمال شرق آسیا و دوم توسط مردمان شمال افریقا و احتمال قریب بهبقین مصریها و سوم هخامنشیان و برای سومین بار توسط سیاجان و کاسفان عربی اسلامی و از جمله ایرانیان) کشف شد، بعد از وایکینگها شاخه ژرمن، برای چهارمین بار اروپایئان (شاخه لاتینو) اعلام کشف مجدد امریکا کردند! درحقیقت اروپایئان رازی که اقوام مسمان شده شرقی و چه بسا چینی ها و هندی ها می دانستند فهمیدند! در حقیقت کشفی نبودب، تمام کاری کریستف کلمب نامی کرده، کشف راز یا مخفیگاه اسرارآمیزی بود که لااقل از ۲۵۰۰ سال پیش تمدن های شرقی ایران و هند و چین آن را می شناختند!
اما برخلاف شرقی‌ها، عمدتا مبادلات اندکی با قاره امریکا داشتند، به دلایلی که از حوصله این مطلب خارج است، برنامه نتواستند برای استعمار (الستثمار) امریکا اجرا کنند، شاید اساسا آنها از نظر ژئوپلتیک هزینه فایده لازم ندیدند با امپراتوری های ازتک تا اینکاها درگیر شوند! و بلکه نوعی ارتباطات محدود برگزیدند، اما اروپائیاهی‌ها به تازگی از اختراعات جدید اسلحه گرم شرقیان بهره برده بودند، در صد تصرف امریکا برامدند و موفق شدند!

تمام این اتفاقا، بیش پیش عقلای دنیای امپراتوری اسلامی و کشورهای جدید تاسیس یا باز دوباره استقلال یافته مانند پارس/ایران را متوجه مشکل اصلی کرد، اینکه با ایدئولوژی اسلام افراطیسم سلفی دارد ارائه می‌دهد از توسعه تمدنی اروپاییان عقب می‌مانند، راه توسعه تمندنی و اقتصادی از امنیت و ساخت سلاح گرم می‌گذشت، خلاقیت با دگم اندیشی سلفی و یا اورجینالیسم متنی اسلامی نمی‌شد جلو برد، اورجینالیسم اسلامی سلفی متنی، حتی هنرهایی چون مجسمه سازی تا تصویرگری را ممنوع می‌کرد، جلوی حضور زن در جامعه به شکل البته نجیبانه می‌گرفت و بیسوادی در زنان، موجب می‌شد که نقش تربیتی مادران و کاهش فشار از دوش مردان در تربیت دانشی فرزندان برداشته شود، اورجینالیسم اسلامی متنی سلفی، داشت ظرفیت تربیتی اخلاقی-علمی نیمی از جمعیت بویژه برای تربیت فرزندان ذکور خالی می‌کرد، مردان نمی‌توانستند هممزان کار بیرون و کسب معاش تا رزم و جهاد انجام دهند، بعد هم ساعات طولانی سرگرم تربیت فرزندان بشوند، بایست زنان (مادران) باسواد بوده و توانایی خوانش متون علمی و اخلاقی و تربیتی داشته باشند، مادری نتواند مثلا آثار  تربیتی سعدی بخواند، چگونه می‌تواند کمک تربیتی باشد در امر فرزندان؟!
برنامه این نبود که عمده زنان نقش مادری و کدبانوی خانه رها کنند و این وضعیت اسفبار زنان اکنون چیزی به نام تمدن جدید (غربی) می‌گویند، بوجود آید، امروزه وضعیت حضور زنان در جهان خیلی با طبیعت اجتماعی انسانی دور شده است، سپردن تربیت فرزندان به مدارس و مهد کودک‌ها و رهایی کامل زن از وظیفه مادری، در نهایت موجب نابودی انگیزش تولید مثل و تربیت فرزند می‌شود! تبدیل نقش زن به مرد، اشتباه مهلکی در زیست بشریت است!
میان افراط و تفریط، این است که اقلیتی از زنان ویزگی هوشی و نخبگی بالایی دارند و می‌توانند حتی با کاهش نقش اصلی طبیعی زتناگی که مادری و کدبانویی است، تا درجات بلای علمی و کشوری و سیاسی برسند، اما این مختص القیت شاید یک درصدی باشد کمابیشف اما تبدیل کردن عمده زنان به نیوری کار رمدانه افارطیسم تمدن جدید است.
برای خییل دور شدیم از اصل داستان، نبوغ عقلای شیعه اصلاحگرف از دوران صفویه تا پهلوی ادامه داشتف مراحل سکولاریزیساون با ظهور ولایتسسم خمین و امثال او، ناگاه و در بدرتین بزنگاه تاریخی روی داد، احتمالا کسی نمی‌دانست سقوط شورو یو بکوک کمونیسم اقماری و متحخدان شوروی و جنگ سرد قبل از پایان قرن بیشتم رخ می‌دهد، اگر این قدر سریع رخ نمی‌دادف شاید غربی ها چنین بی محبابا در بازتولید اورجینالیسم سلفی شتاب و افراط نمی‎کردند، واقعا نمی‌دانم خمینی و پیروانش متوجه بودند دارند چقدر به بنیاد شیعه ضربه می‌زنند یا نه؟! آیا می‌دانستند در پروژه بزرگی در جنگ سرد حضور دارند و نقش خنثی‌سازی توسعه کمونیسم و در نهایت یکی از چند عامل فروپاشی هیولای دیکتاتوری کمونیسم هستند و در خدمت کاپیتالایسم؟!

نکته مهم: منظور از دمکراسی، آن ظاهر پارلمانیسم و حزبی نیست، دمکراسی، مفهومی بزرگتر دارد چیزی در ایران زمین به انجمن مهستان و خرد جمعی موسوم است، منظور از دمکراسی، این نیست که هر چه اکثریت گفتند همان بشود، مثلا اکثریت گفتند همه باید خودکشی کنیم، پس همه خودکشی کنند! نه! بلکه نظر عقلایی خرد جمعی است، به رأی گذاشته شود، دمکراسی یعنی رساندن اکثریت جامعه به عقلایی متوسط حد نخبگان و  یعنی متوسط هوشی و خردجمعی است در حد نخبگی، اینکه با آموزش و پرورش و بالا بردن دانش و درک و شعور، اکثریت به سطح متوسط نخبگان برنشد و تصمیمات عقلایی با نظر حاصل خرد جمعی باشد تا از ضریب خطا کم و از درستی بالایی برخوردار باشد، چون نظر اکثریت قاطع است و بر وجدان و عقل و فطرت آحاد جامعه استوار است، بقاء و استمرار و تکامل نظر دمکراسی بهتر است.

اما چیزی در عمل انتفاق افتاد، ضربه شدیدی و مهلکی بود که به سکولاریسم دنیای سالام بود و بدتر مهمترین عنصر چساباننده مردم ایران داشت از بین می‌بردند، چانشنیان خمینی هم این کار اشتباه ادامه دادند، بدتر که حکومتشان به شدت آلوده مافیایی و فساد اقتصادی و تشدید حماقت غرب-اسرائیل‌ستزی شده بود، ایرانی که حتی نیم درصد اقتصاد جهان نداشت به جنگ با عمده اقتصاد و قدرت نظامی و سیاسی جهان برده است!

کاری شوروی و آن بلوک غول آسایش از پس غرب و دنیای شبه غربی (سرمایه داری) بر نیامده بود، حالا این کشور با اقتصاد نیم درصدی اش می‌خواست انجام دهد! آن هم با بدترین شیوه‌های ممکن، ارعاب و تهید مستقیم دنیا و نه فقط غرب، به حکومت امپراتوری ولایئسیم اخرالزمانی، به بهانه امام غایب! از روی خوانش عقاید شیعه امایمه و تعمیق در کلیت داستان انگاری امام عصر اصلا قرار نیست عملا تا اعصار دیگر ظهور کند! چرا؟! برای چه؟! حقیقتی در لفافه این اسرارآمیز غیب است؟!، قرار بود در غیتش سکولاریسم اسلام انجام شود و این باگ بزرگ اورجیمالیسم متنی سلفی از جهان اسلامی حذف و زمینه جبران عقب ماندگی مادی و معنوی و فرهنگی و علیم صنعتی و بویژه توان تسلیحاتی و دفاعی برطرف شود! اما حکومت ج.ا درست برعکس داستان شیعه اصلاحگر که لااقل از قرن پانزدهم تا اواخر قرن بیستم (۱۹۷۹) داشت کار می‌کرد، حتی می‌تواند شواهدش در سخنان بهشتی دید، اشاره بهشتی به عرفی بودن حکومت در عصر غیبت، همان داستانی است نگارنده می‌‎گوید، حقیقتی کم هر کسی به فراخور حال و ذهنش جوری می‌گوید، من هم به فراخور مقتضیاتی می‎بینم اینگونه می‌گویم، آن یکی خامنه ای ایزدنشان و پادشاه می‌داند طوری دیگر این حقیقت می‌‎گوید و آن یکی مثل بهشتی درگذشته طوری دیگر، کل داستان حقیقتی در لفافات روایت پاسخ یابی اندیشمندان مختلف است، یکی در روایت اکبر گنجی احتمالا تا حدی به خطا می‌زند که که امام زمان ابزار کار ولایتیسم می‌داند، در حالی داستان برعکس آن چیزی است احتمالا اکبر گنجی می‌گوید در روایت من نوعی درک کردم شیعه امامیه، ولایتسم برعکس هدف شعیه امامیه است که شیعه امامیه احتمالا بازگوکننده کل داستان این چیزی است- البته به زبان مسلمان فهم- امروزه تمدن جدید و دمکراسی و سکولاریزم و تفکیک قوا و امثالهمش می‌گویند این این روایت و خوانش من نوعی از درکم شیعه امامیه، ادامه از تمدن‌های باستان از یونان و قبل تر از دوران ودایی و توفان جم و گیلگمش و نوح و ارتته و سومر تا مهستان اشکانیان و غیره است، این داستان تمدن جدید رهاورد چند هزار تلاش عقلانیت بشر در برابر جباریت جمود اورجینالیسم سلفی است که روز یه اسم فرعونیت و روزی بنام بهدینی ساسانی و روزی به اسم افراطیسم سلفی اسلامی و روزی به نام کلیسای قرون وسطایی اروپایی و.. ظهور کرده است؟، نبرد عقلانیت تعاملی و متغیر و تکاملی گرا و بروزرسانی شونده دائمی در برابر جباریت جمود ضد عقلی!، چون متاسفانه در جهان اسلام در ایران و بقیه جاها، زهر کشنده فکری به نام ارتداد و تکفیر است و عقاید منتقدان و روشنفکران به حربه ارتداد و تکفیر می‌کشند، همین قدر رونشگری نتوان کرد!

نکته اخر: من نوعی قاطع نمی‌توانم بگویم حتما خمینی یا خامنه‌ای و بسیرای ملاها و آخوندها از قصد نیتی بدی داشته اند، بلکه هر انسانی جایزالخطاست و هیچ کس معصوم نیست (به استنای ان که امام زمان یا سوشیانت و یا مسیحا می‌گویندش)، آنها راه از ردک اشتباه رفتند. منتهی برخی با وجود نابح اشتابهعشان، اصارا ولجاجت دارندبه دلایلیف برخی لجاجت و اصرار نمی‌کنند، شاید نسبتشان به منفعت شخصی است ، چه میدانم تا نمی‌دانم؟!

 

 

برای روشن اندیشی درباره سری مطالب جنگ های اباطیلی بایگانی را مرور کنید

https://www.tribunezamaneh.com/archives/author/korooshbotshekane

 

نمونه دیگر نوشتارهای مشابه

https://www.tribunezamaneh.com/archives/author/botshekan

 

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)