(نقدی بر جمشید اسدی)
محسن جلالی – به روشنی میتوان نشان داد که تحریمهای کنونیِ یکجانبه از سوی آمریکا نه جایگزین جنگ و حتی نه مقدمهیِ آن که یک حملهیِ تمامعیارِ بیولوژیک علیه مردم ایران است. دولت آمریکا این تنبیه دسته جمعی را به قصد تنبیه سران سرکشِ جمهوری اسلامی وضع کرده است؛ اما دولتهایِ آمریکا جمهوری اسلامی را هنوز به عنوانِ نمایندهی مشروع مردم ایران به رسمیت نمی شناسد ولی به خاطرِ رفتارهای آن ایرانیان ساکن ایران را به لحاظ بیولوژیکی هدف قرار داده است. کنگرهیِ آمریکا که واضع اصلی تحریمهاست تمام تلاش خود را به کار گرفته است که ایران را از هر گونه مبادلهیِ خارجی اعم از نظامی ، اقتصادی و حتی غذایی محروم کند. در حالی که تحریمهای کنگره رو به افزایش است، مسلما ذخایر غذایی در ایaران رو به کاهش دارد و دیر یا زود مواد غذایی در ایران جیره بندی خواهند شد، و البته تاکنون نیز شاهد کمبودها و غیبت ناگهانی برخی کالاها در بازار بودهایم. این به معنی سوء تغذیه و کمبودهای دارویی درمانی و تکنولوژیکی لازم برای امور انسانی است. از نظرِ من، تحریمها یک تنبیه دسته جمعی است که نه عادلانه است و نه این که حتی از منظر سیاست واقعی در هیچ موردی با توفیق همراه بوده باشد.
اما چرا کشوری به خود اجازه میدهد به کشوری دیگر حملهیِ بیولوژیک کند؟ دو نفر از مدافعان تحریمها، جمشید اسدی و مجید محمدی، اخیرا مطالبی را در این باره منتشر کردند. سستی بنیادین هر دو نویسنده اشتباه گرفتن مثال به جای استدلال، و در واقع استفاده از مثال به جای طرح استدلال است؛ جایگاه مثال در تبیین و توجیه موضع طرفها در بهترین حالت میتواند روشن کردن استدلال باشد نه این که جای استدلال را بگیرد. علاوه بر آن، باید گفت که مثال در بهترین حالت ممکن است و ممکن است از جهتی شما را به فهم استدلال نزدیک کند و البته از جهات دیگر شما را از آن معنای اصلی دور نماید، به قول قدما اشبه من جهت و ابعد من جهات. برای نشان دادن سستی برخی از این مثالهای استدلالنما به چند تایی از آنها اشاره میکنم.
جناب اسدی در مصاحبه با آرش بهمنی در روزآنلاین میگوید “بالاخره جمهوریاسلامی در این زمینه مسوولیتی دارد و خطایی مرتکب شده است یا خیر؟ اگر خطایی مرتکب شده٬ در نتیجه باید اشارههایی به سران سرسخت جمهوریاسلامی هم کرد که از سرسختی و تنشافروزی و خطا و اشتباه پا پس بکشد.” این سخن یادآورد مثال بسیار سست دیگری است که ایشان در گفتگویی که در برنامهیِ پرگار بیبیسی پیرامونِ تحریمها داشتند از آن استفاده کردند. در آن برنامه ایشان گفتند که اگر کسی از چراغ قرمز رد شود باید جریمه بپردازد و ایران از چراغ قرمز رد شده در نتیجه باید جریمه گردد.
اما ببینیم که چه گونه جنگ بیولوژیکی تحمیل شده علیه هشتاد میلیون ایرانی میتواند به عبور از چراغ قرمز مانند باشد. هیچ گونه شباهتی (وجه شبهی) بین این دو وجود ندارد. اول به مغالطهیِ بزرگ در این مثال اشاره میکنیم و سپس آن را بیشتر میشکافیم. چراغهای قرمز در شهری وجود دارد که قوانین آن توسط پلیسهایی که از مالیات شهروندان حقوق میگیرند و زیر نظر یک دولت به اجرا گذاشته میشوند. حال چه گونه میتوان مثال چراغ قرمز را در جامعهیِ جهانی طرح کرد، جامعهای که متشکل از دولتهاست بدون وجود دولتی جهانی؟ در این وضعیت آنارشیستی چه کسی پلیس است؟ چراغ قرمز را چه کسی تعیین میکند؟ چه کسی اجراء میکند؟ وقتی آقای اسدی به این پرسشها پاسخ بدهند میتوان فهمید که آیا فهم درستی از وضعیت روابط بین الملل دارند یا خیر! پلیسی که مرا از عبور از چراغ قرمز باز میدارد هدفش تامین امنیت من است و البته دیگر شهروندان. دولتی که مرا مجبور میکند که از سیاستهایی تبعیت کنم نه به فکر منافع من که در صدد تامین منافع خویش است. وقتی ایرانیان در جنگ با عراق با تسلیحات شیمیاییای که آمریکا در کاربرد آنها با صدام همدست بوده مورد حمله قرار میگیرد و سپس هر اندازه هم که به سازمانهای جهانی رجوع میکند هیچ پاسخی نمی یابد، نکتهای را که با گوشت و خون خود درک میکند این است که در جامعهیِ جهانی شما تنها هستید، امنیت شما را نه پلیس راهنمایی رانندگی جناب اسدی بلکه تواناییهایتان تامین و تضمین میکند. وقتی کشوری محصور است میان پاکستان و هند و روسیه و اسرائیل با قابلیتهایِ اتمی البته از منظر سیاست واقعگرایانه پیگیری تواناییهایی بازدارنده به اندازهای روشن است که کنت والتس(Kenneth Waltz)، بزرگترین نظریه پرداز روابط بین الملل، آن را برای صلح و توازن قوا ضروری میداند.
اما مشکلات دیگری که این مثالآوری به همراه دارد؛ این که در عبور از چراغ قرمز فرد خاطی که خود شخصا مسوول این رفتار خطا بوده جریمه میشود (مسوولیت شخصی) و در ادامه جریمه هم آن قدر در نظر گرفته نشده است که به زندگی فرزندان رانندهیِ قانونشکن آسیب رساند (بخوانید تحریمهای محدود سازمان ملل که بسیار هدفمند وضع شدهاند.) از این گذشته ممکن است که کسی از چراغ قرمز رد نشده باشد و در واقع چراغ زرد بوده باشد و پلیس به خاطر رشوهستانی با قدرتی که به او تفویض شده رانندهای را نگه داشته و از او طلب پول کند (بخوانید تحریمهای بیولوژیکِ آمریکا علیه ایران). اصلا ممکن است که چراغ قرمز درست کار نکند و چراغی که سبز بوده به ناگاه قرمز شده و راننده را خطا کار جلوه دهد (ایران حتی طبق سرسختترین دشمن جمهوری اسلامی، اسرائیل، هنوز چراغ قرمزی را رد نکرده است که حتی نزدیک آن هم نشده.) و شاید راننده تصمیمی به عبور از چراغ قرمز نداشته ولی یک تریلی از پشت در حال بوق زدن شما را با خطر مرگ مواجه کرده و مجبور به گذر از چراغ قرمز میکند (بخوانید تهدیدهای وقت و بیوقت آمریکا بر تغییر رژیم و پایگاههای نظامی بیشمار این کشور در همسایگی ایران.)
یک بار دیگر تکرار میکنم که مثال استدلال نیست، تنها شاید و شاید بتواند استدلالی را روشنتر کند. با مثال آقای اسدی هم میتوان موضعی را اثبات و هم همان موضع را انکار کرد چنان که در این جا نشان دادم.
جمشید اسدی در همین مصاحبه با آرش بهمنی در روزآنلاین در آغاز اشاره میکند که بحث قرار است خردبنیاد [یعنی عقلانی] باشد. بعد برای روشن شدن این نکته که منظورشان از خردبنیاد چیست مثالی میزنند” خردبنیاد بدان معناست که اگر من بگویم آب در صد درجه به جوش میآید٬ کسی در پاسخ بگوید شرایط فردی که در ایران است را درک کنید و اگر او بگوید آب در ده درجه هم به جوش میآید٬ قبول کن! طبیعتا این شیوهی بحث خردبنیاد نیست.” این مغالطهای آشکار است برای تضعیف موضع طرف مقابل و در این مورد زندانیان سیاسیِ اسیر جمهوری اسلامی که اخیرا در نامهای از اوباما خواستند که تحریمهای سنگینِ را از این ایران بردارد. یکی از مغالطههای این مثال آقای اسدی در این است که بحث تحریمها که مربوط به سیاست گزاری و سیاست است را به قضیهای علمی مانند کرده، قضیهای که تفاوت بنیادین با قضایای سیاسی دارد. برخلاف قضایای علوم طبیعی، گزارهها در سیاست محل بحث و مناقشهاند و از یقین علمی خالی. جمشید اسدی در تلاشی مغالطی سعی میکند ایشان به جای این که توضیح بدهد “خردبنیاد” (که کلمهای قلمبه است ولی دقیقا به معنی عقلانی است) چیست دست به دامن مثالی میشود که نادرست انتخاب شده. در واقع او قصد دارد به خواننده تلقین کند که موضعش در توجیه تحریمها به استواری “قضیهیِ آب در صد درجه به جوش میآید” میباشد. هر کس با الفبای علوم سیاسی آشنا باشد سستی این ادعا را به راحتی درک میکند. جالب است که بدانیم خود واضعان تحریمها هم مطمئن نیستند که آیا تحریمها آنها را به اهداف از پیش تعیین شده میرساند یا خیر، لذاست که هر از گاهی به بررسی آثار تحریمها و ارزیابی سیاست شان میپردازند. (بماند که در ارتفاعات بلندتر آب در کمتر از صد درجه به جوش میآید، مثلا در اردبیل یا فیروزکوه.)
بر خلافِ قضایای علوم سیاسی و اجتماعی قضایای علمی جهانشمولند و یعنی تفاوتی بین پاریس و تهران نیست، همه جا صدق یکسان دارند. البته وقتی که مثال از بنیاد اشتباه باشد به این نتیجه گیری نیز میانجامد. ولی باید به ایشان یادآور شد که اثار تحریمها برای مردم در تهران و تبریز و اصفهان و اهواز به سان پاریس نیست. مردمی که در ایران هستند فهم بسیار متفاوتی از تحریمها دارند تا کسانی که خارج از ایران زیست میکنند. لذاست که ایشان در ادامه بدون بیان هیچ گونه استدلالی مدعی میشود که “باید فرصت را غنیمت بشمارم و بگویم که تا چه میزان بحث خارج -ـ داخل٬ غیرعقلانی است” ولی روشن نمی کند که بحث خارج و داخل چرا “تا چه میزان غیرعقلانی” است. البته علت آن روشن است چرا که او حیات اجتماعی سیاسی را به سان قضایای علمی به مرزها محدود نمی داند و گمان میبرد که میتواند همان دیدی را از حیات اجتماعی ایران از پاریس داشته باشد که ایرانیان داخل ایران از ایران.
یکی از اشکالات آقای اسدی در مصاحبه این است که چرا این زندانیان به اوباما نامه نوشتهاند و نه به سران جمهوری اسلامی که مسوولان اصلی این وضع هستند نامه. مصاحبه کننده، آرش بهمنی، به درستی به او یادآور میشود که بسیاری از امضاء کنندگان این نامه و نامههای مشابه زندانیان کنونی و سابق جمهوری اسلامیاند که چندین بار نه از پاریس و آمریکا که از تهران و اوین به خامنهای نامه نوشته و او را مسوول وضع آشفتهی کنونی دانستهاند. پاسخ آقای اسدی نامربوط و با دسپاچگی همراه است چرا که به گونهای نامربوط چنین پاسخ میدهند “باید فرصت را غنیمت بشمارم و بگویم که تا چه میزان بحث خارج – داخل٬ غیرعقلانی است و نباید مسایلی چون در داخل یا خارج بودن یا در زندان بودن را٬ نشانهی حجت بودن نظرات دانست.مساله تحریمها٬ مساله پرونده هستهای است.” پرسش آرش بهمنی هیچ ربطی به این که زندان برای کسی حق بیاورد نیست بلکه پاسخی بود به اشکال خود اسدی که نویسندگان این نامهها به سران جمهوری اسلامی نیز نامه نوشته و ناعادلانه به خاطر عملشان در زندانهای رژیم اسلامی اسیرند. به نظر میرسد که مغالطه در نوشتههای جناب اسدی فراوانند اما بدون ظرافت و برای یافتن آنها کافی است که مطالب را عاشقانه نخوانیم.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.