همبستگی و انقلاب (قسمت اول از بخش دوم) کاوه
جامه ای که نشود غرق به خون بهروطن بدرآن جامه که ننگ تن و کم ازکفن است
(عارف قزوینی)
اکنون گذارازموقیعت انقلابی به دوران انقلابی درنقطه انفجارستم و رخدادی غیرانقلابی فرا رسیده است؛ حجاب جامعیت این ستم نبود اما هم ابزار، نماد ومظهرستم وهم بخشی ازگسترده گی ستم و فریاد بلند پایان تمامیت اشکال آن بوده که حاکمیت ستمگررا به رویارویی مستقیم فرا می خواند.
اگردرطول ۴۳ سال گذشته حرکت روبه جلو تاریخ ایران به کندی صورت گرفته به جهت آن است که درک وشناخت جمعی ما به عنوان یک ملت از حقایق آن بسیار آهسته بوده است.
هیچ جنبش انقلابی بدون تئوری انقلابی نمی تواند وجود داشته باشد؛ بنا براین اگردر گذشته جنبش سرنگونی از قدرت وتوانایی لازم برخوردار نبوده است در نتیجه آن است که از یکسو جنبش اصلاح طلبی گفتمان ونقش غالب را ایفا می نموده است واز دیگرسو برخی از نیروهای اپوزسیون از به کار بردن واژه سرنگونی و انقلاب واهمه داشته اند وآنرا امری مطرود می دانستند ؛این عوامل هم موجب پایداری و دوام وضعیت موجود می گردید وهم از موانع پیدایش و شکل گیری اتحاد اپوزسیون در اتخاذ روش واحد درسرنگونی نظام سیاسی حاکم و انقلاب بوده است؛ با پایان این دوران عملا بستر ایجاد همبستگی در رویارویی باحاکمیت بدون توجه به تفاوتها همچون در موضوع انتخابات پدید آمده بود.
در شرایط کنونی با پیدایش جنبش انقلابی توده ای بسیاری از مردم ایران به طورهرروزه وعملی بر اساس تمامی حقایق، تجربه ها،نگرش ها ،پندارها وتحلیل ها آموخته و دریافتنه اند؛ تنها براساس باور و اطمینان به نیروی جمعی خود و حمایت از یکدیگردرمبارزه با ستم موجود و گذشتن ازناامیدی ها، ترس ها و تردیدها راه نجات و گذارازاین وضعیت فلاکتبار است؛ بدون آنکه به رهبران پوشالی ،دروغین، قلابی وساختگی که تنها موجب انشقاق ، دو دستگی وضعف جنبش عمومی سیاسی توده ای می گردد اقتدا نمایند زیرا اینها خود عواملی هستند تا حرکت جنبش سیاسی تود ه ای تضعیف گردیده ونتواند به یک قطعیت درنبرد با نظام سیاسی حاکم تبدیل شود وبه اهداف مورد نظر خود دست یابد.
امروز این اپوزسیون است که در میدان عمل توده ای وارد شده ودر محدوده آن اقدام می نماید وتوده ها بدون توجه به رقابت وعمل اپوزسیون آنها را وادار به پیروی از خود نموده اند بنا براین عمل متحدانه توده ها موجب اتحاد عمل اپوزسیون گردیده است تا درمبارزه برعلیه جمهوری اسلامی زبان مشترک بیابند.
این همبستگی میان اپوزسیون نیست که موجب پیدایش جنبش سرنگونی و دوران انقلابی گردیده بلکه این جنبش سرنگونی و دورن انقلابی است که موجب پیداش همبستگی میا ن اپوزسیون گردیده است. حال پرسش این است، چرا تاکنون جریانات سیاسی اپوزسیون به همبستگی نرسیده و دلیل، تفاوت وپی آمدهای همبستگی در شرایط کنونی با عدم پیدایش آن در پیش از این دوران عبارت از چیست؟ اولا مقاومت ورویگردانی آنها در ایجاد همبستگی به این جهت بوده است که به لحاظ تئوریک نتوانستند با تجربه تلخ گذشته خود در خصوص شعار “همه با هم ” خمینی تسویه حساب نمایند و نقاط ضعف آن را دریابند . بنا براین اگر آنها به همبستگی نرسیدند به جهت آن است که درک روشنی از آن نداشته و برای بسیاری از پرسش ها به پاسخ درستی دست نیا فته اند تا بتوانند مشکلات و موانع را حل نمایند و این خود موجب رشد مسیرهای انحرافی به جای رشد نظری و عملی یک جنبش سیاسی و اجتماعی می گردد وایدئولوژی سلطنت طلبانه مبین آشکار آن است.
دوما؛ هنگامی که جنبش سیاسی توده ها در حال رکود انقلابی به سر می برد معیاراساسی اتحاد اپوزسیون بر مبنای مبارزه برای ایجاد آن حاکمیتی است که باید در آینده ایجاد یا پدید آید و هنگامی که جنبش سیاسی توده ها در دوران انقلابی به سر می برد معیار اساسی اتحاد اپوزسیون بر مبنای مبارزه و سرنگونی حاکمیت مستقر خود را نشان می دهد که از گذشته وجود داشته است؛ بنابر این اتحاد بر سرحکومت آینده به عنوان مسئله اساسی هر انقلابی روندی بسیار طولانی و مبانی استدلالی بسیار قدرتمندی را می طلبد که از طبیعت آن بر می خیزد.
با پیدایش دوران انقلابی، اتحاد برمبنای سرنگونی رژیم حاکم از طریق حمایت از جنبش مبارزاتی توده ها به صورت قدرتمندی بسترهای پیدایش آنرا ایجاد کرده است وموجب تفاهم و دیدگاه مشترک دراپوزسیون گردیده و به پیروی از آن همبستگی را به یک مرحله و دوران جدیدی وارد کرده تا به عنوان یک ضرورت تاکتیکی آنرا در نظر گرفته و درک نمایند. بنا بر این اتحاد عمل در یک دوران انقلابی خود تابعی از وزن و اهمیت مبارزه عمومی توده ها در مقابله با یک هدف و دشمن مشترک است ؛این پدیده چه دردوران انقلابی ۵۷ و چه در دوران انقلابی کنونی قدرت خود را تحمیل کرده واکنون می توان در مقام مقایسه این دو دوران انقلابی ، میزان قدرت، نفوذ و اثرکذاری آن را آشکارا وبه طور مشخص درک نمود و در مشابهت های آن برای نسل جوان امروز ایران چگونگی تاثیر شرایط را درسال۵۷ درایجاد همبستگی ومقابله با دیکتاتوری سلطنتی در میان نیروهای اپوزسیون نشان داده و روشن نماید؛ تا به اینجا این وضعیت تابعی از ضرورت ها و نیازها ، قدرت و خواست عمومی جامعه است اما این پدیده نیمی از حقیقت را بیان می دارد.
نیمه دیگراز آنجایی آغاز می شود که به لحاظ اصولی مرزبندی و شناخت درست و مشخصی ازایدئولوژی نیرو های ائتلافی در جریان یک روند انقلابی که خواهان تغییر نظام سیاسی حاکم و تعیین نظام سیاسی آینده هستند وجود نداشته باشد و این عدم آگاهی ویا حضورضد آگاهی پدیده ای است که می تواند به صورتی اثر گذارسمت وسوی حرکت جامعه را در جریان یک انقلاب وپس از سرنگونی قدرت حاکمه تعیین کرده وموجب شود صدمات حاصل از آن را تحمل نماید؛ حقیقتی که در جریان تجربه انقلاب ۵۷ آن را می توان مشاهده نمود.اکنون پرسش آن است چگونه می توان با بهره مندی ازایجا دهمبستگی پس از سرنگونی به مسیریا نتایج درست دست یابیم؟ در اینجا ضمن تاکید براتحاد عمل در مقابل نظام سیاسی حاکم هرگز به این بهانه نمی توان از روشن نمودن مشکلات و موانع ایدئولوژیک پیش رو جنبش توده ای غافل ماند و به نام همبستگی آنرا نادیده گرفت و یا پنهان نمود؛ چراکه این پدیده خود نقش تعیین کننده ای درمسیر وجهت حرکت جنبش انقلابی پس از سرنگونی قدرت حاکمه دارد.
جوهر همبستگی، ائتلاف،اتحاد هریک می تواند در دوران های تاریخی مختلف اعم از زمان رکود انقلابی و یا دوران انقلابی بار معنایی متفاوتی را با خود حمل نموده یا از خود نشان دهد و نمی توان درک و نتایج یکسانی را از آن انتظار داشت؛ با این وجود، هرجریان سیاسی همواره می تواند بر مبنای تحلیل مشخص از شرایط مشخص تعاریف ، انتظارات مسیرو اهداف خود ازرویدادهای آینده را در مقابل دشمن مشترک اعلام دارد تا نه خود دچار سردرگمی گرددونه جامعه دچار توهم شده و از آن صدمه ببیند.
بنا براین انکشاف وبرآمدن تحولات دموکراتیک تاریخی مورد درخواست جامعه ازطریق انقلاب در شرایطی قابل امکان است که اولا عوامل ذهنی آن فراهم گردیده باشد. دوما حدود وچگونگی عنصر آگاهی نوع تحول سیاسی در آینده را مشخص می کند.
بیان این مطالب ضمن آنکه بر ایجاد همبستگی و یا اتحاد عمل در مقابل دشمن مشترک یعنی جمهوری اسلامی تاکید دارد بلکه در عین حال بر شناخت مبانی اصولی ائتلاف ، ماهیت آن وجریانات سیاسی که در ائتلاف با آنها در براندازی نظام سیاسی حاکم قرار گرفته ایم تا کید دارد پدیده ای که در جریان انقلاب ۵۷ همگان یا از آن مغفول مانده ویادرک درستی از آن نداشته اند و بسیاری ازحوادث پس از سرنگونی دیکتاتوری مطلقه شاه نتیجه همین پدیده بوده یا از آن تاثیر پذیرفته ا ست.
اگر شناخت درستی از ائتلاف صورت گرفته، ماهیت، نتایج و اهداف آن نداشته باشیم هریک ازموارد نا شناخته فوق می تواند درآینده از یک عنصر ذهنی به یک نیروی مادی تبدیل شده وعمل نمایدومسیر تحولات آینده را با چالش های بسیاری مواجه نماید؛ تفاوت بیان مسئله درشرایط کنونی عبارت ازاین است که تاکنون حداقل به لحاظ نظری بسیاری از جریانات سیاسی اختلافات ایدئولوژیک را به عنوان یک مبنای اصولی در ایجاد هر نوع اتحاد عمل بیان می کردند اما اکنون قدرت و سیر حوادث چنان است که به پیروی از خود، آنها را به ایجاد همبستگی وادارنموده ویا دریک موقعیت مشترک مبارزاتی قرار داده است وهر جریان سیاسی که اختلافات ایدئولوژیک را مبنای عدم اتحاد عمل تاکتیکی در مقابله با دشمن مشترک در وضعیت کنونی قرار دهد به انزوا گرائیده ودر سمت تاریک تاریخ ایستاده وپایداری وضعیت موجود را رقم خواهد زد.
درجریان وقایع انقلابی سال ۵۷ بسیاری از نیروهای اپوزسیون خواستار حکومت روحانیت نبودند بنابر این اتحاد عمل آنها برای ایجاد حکومت روحانیت نبود بلکه برای از بین بردن دیکتاتوری مطلقه شاه بود اما در تحت لوای شعار “همه با هم “خمینی، مشکل از آنجا آغازشد که تنها به ائتلاف می اندیشیدند و بر این مبنا عمل می کردند و درک در ستی ازعمق ،ماهیت تفاوتها و اختلافات باخمینی و روحانیت نداشتند و همین پدیده یکی از شرایطی بود که موجب گردید انقلاب آزادی خواهانه و عدالت جویانه بهمن ۵۷ ناکام گردیده وتمامی دست آوردهای آن را خمینی و روحانیت غصب نمایند؛ درنتیجه، نتایج زیانبار حاصل از چگونگی و محتوای همبستگی در سال ۵۷ و تداوم ان اثرات خود را بر عدم شکل گیری همبستگی تا پیش ازاین بر جا گذاشته بود.
مشکل این نبود که دیگر نیروهای شرکت کننده در انقلاب درکی از آزادی نداشته اند بلکه این بود که تشخیص نمی دادند چگونه یک نفر همانند خمینی می تواند از درون، انقلابی برای آزادی و عدالت را به انحراف کشانده و نابود سازد؛ درواقع چگونگی گذار از” وضعیت فعلی به وضعیت مطلوب” را تشخیص نمی دادند وموضع گیری برخی از گروه های سیاسی و اشخاص در میان اپوزسیون همچون هما ناطق در کم اهمیت دانستن حجاب در ابتدای انقلاب درراستا ونتیجه چنین نگرشی بود. بنا براین مسئله چگونگی برخورد با حجاب به عنوان یک اشتباه تاکتیکی ومحاسباتی درابتدای انقلاب بازتاب و محصول درک اشتباه از ماهیت واهداف پر از خدعه ونیرنگ خمینی بود به همین جهت مسئله حجاب دربسترزمانه خود برای آنها از الویت مبارزاتی برخوردار نبود؛ هرچند به زودی،همگی جان برکف و شجاعانه درمقابل تمامیت جمهوری اسلامی ایستادند ومورد وحشیانه ترین سرکوب،زندان،شکنجه وکشتارهای تاریخ معاصرایران قرار گرفتند و عملا تا سال ۱۳۶۲ یعنی تا هنگامی که جمهوری اسلامی در جهت نابودی و حذف گروه های سیاسی عمل می نمود نتوانست مسئله حجاب را در سطح عموم جامعه اجباری کند و این موضوع در ادامه و پس از سرکوب خونین سازمانها ی سیاسی عملی شد.
اما ببینیم انقلابیون ۵۷ ازاهداف انقلاب وآزادی چه درکی داشتند که هما ناطق بازتاب آن را بیان می دارد، او در ۱۵ بهمن ۱۳۵۷ در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران با عنوان “نقش زن در انقلاب ایران” می گوید:” من هم معتقدم که هدف انقلاب رهایی بخش ایران در جهت تحصیل آزادی های اقتصادی و سیاسی، اجتماعی،فرهنگی و فردی است.آزادی گرامی ترین آرمانی است که اقشارو طبقات مردم را هم صدا می سازد و آزادی یکی است وجز آزادی نیست؛ به انحصار هیچ فرد وگروهی در نمی آید ” بله، اما ” و” به شرطی که…” بر نمی دارد.زن ومرد و گبر مسلمان ندارد.ارمغان نیست که این و آن به برخی عطا کنند وسهم دیگران را به بعد موکول نمایند. قول آزادی و بخشش آزادی،خود به رخ کشیدن قدرت است؛ سلطه طلبی است؛ رفتار”سنتی” و غیر انقلابی است.سلطه طلبانند که جواب هر پرسش را از قبل آماده دارند وزندگی روزانه مردم را با “تحکم” تعیین و تنظیم می کنند که چگونه فکر کن، چگونه رفتار کن، چه بپوش وچه بنوش” بیان این عبارات زیبا ،صادقانه و روشن در توصیف آزادی ازجانب هما نا طق که در واقع خطابیه ای برعلیه تمامی سیا ست های جمهوری اسلامی در طول۴۳ سال کذشته است این بیت از حافظ را یاد آورمی شود:
“پیرما گفت که خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد”
با ذکراین مقطع از تاریخ تجربه مبارزراتی مردم ایران ضمن تاکید بر اتحاد عمل در شرایط کنونی، نادیده گرفتن،بی اهمیت جلوه دادن ویا نشستن برروی ا اختلافات و تضادها تنها به ابهامات در آینده دامن خواهد زد و دیر یا زود در یک رویارویی مستقیم خود را نشان خواهد داد و اینکه شکل ، وسعت و اندازه آن چه مقدار خواهد بود به میزان شناخت و درک اصولی از واقعیات این اتحاد، ماهیت ،عوامل وترکیب نیروهای تشکیل دهنده آن بازمیگردد که تنها بر مبنای درکی واقع بینانه می توان ازابهام آمیز بودن و فرو رفتن آن در دنیایی از تاریکی جلوگیری نماییم؛ بنا بر این، چگونه ایجاد همبستگی کنیم ؟ خود در گرو داشتن دیدگاهی روشن از گذشته و شرایط حاضروپی آمدهای آن و مسیری که در آن گام برمیداریم می باشد. هرچقدربتوانیم اختلافات خود را درحوزه اندیشه با دیدگاهی واقع بینانه روشن نماییم این خود مانعی در مقابل شکل گیری و پیدایش مسیرهای انحرافی و رویارویی در جنبش توده ای در آینده خواهد بود و همچنین بنیانهای نظام دموکراتیک ما از استحکام بیشتری برخوردار خواهد بود. مباحث صورت گرفته در این نوشته همچون مواردی که در گذشته بیان شده تلاشی در جهت غنای تئوریک و سیاسی جنبش سرنگونی جامعه ایران است زیرا بدون ایدئولوژی سیاسی قدرتمند جنبش سیاسی قدرتمندی نیز نمی توان داشت؛ به عبارت دیگر بیان این مطلب که هیچ جنبش انقلابی بدون تئوری انقلابی نمی تواند وجود داشته باشد نیمی از حقیقت را منعکس کرده وبیان می دارد و درادامه باید گفت هیچ تئوری انقلابی بدون درک درست از حقایق و واقعیات موجود نمی تواند جنبش انقلابی را به اهداف مورد لزوم آن رهنمون گردد ؛ سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی تنها یک مرحله از پیروزی است مرحله بعدی چگونگی دست یافتن به اهدافی است که جنبش انقلابی مبارزاتی مردم ایران در پیش دارد حقیقتی که در جریان انقلاب ۵۷ بدون در نظر داشتن آن ایفا نقش نمود و روحانیت با استفاده از آن توانست جامعه ایران را به فلاکت کنونی برساند؛ بنا بر این بیان ” اتحاد رمز پیروزی است” تنها نیمی از حقیقت را بیان می دارد؛ درنتیجه مطالب پیش رو، روشن ساختن تاریک خانه هایی است که عدم توجه به آن ویا کم بها دادن به آن نه می تواند حقایق موجود را کتمان نماید و نه می تواند با کتمان آن آینده امید بخشی را انتظارداشته باشیم ؛زیرا با وجود ابهامات فکری که در ذات جنبش سرنگونی ایران قرار دارد و بخش بزرگی از آن به دست جمهوری اسلامی و سلطنت طلبان پدیدار گشته موجب عدم درک واحد از مفاهیم ، مطالبات ، انتظارات و آینده جنبش سرنگونی طلبی مردم ایران که مضمون دهه ها مبارزات مستمر است درنتایج حاصل از آن دچار پرا کندگی ، فرصت طلبی و عدم درک واحد از آینده و ابهام در آن می گردد.
آنچه را که واقعیت کنونی بیان می دارد این است که با وجود عدم پایگاه اجتماعی گسترده بسیاری ازنیروهای اپوزسیون در میان مردم امروزچگونگی و نتیجه همبستگی درمیان اپوزسیون نه می تواند به همان میزان منعکس کننده همبستگی در میان توده ها باشد و نه می توان از آن ایجاد همبستگی در میان توده ها راانتظارداشت یا استنباط نمود؛ درواقع همبستگی در میان توده ها بازتاب و منعکس کننده همبستگی در میان اپوزسیون نیست بلکه همبستگی در میان اپوزسیون بازتاب و منعکس کننده همبستگی درمیان توده ها است به همین خاطر مردم ترانه ها وشعارهای خود را دارند وتلاش های تاکنونی صورت گرفته توسط رسانه های خارج از کشور درجهت غالب نمودن نقش رضا پهلوی و روایت سلطنت طلبان از تاریخ ایران معاصر تنها موجب به انحراف کشاندن و ایجاد تفرقه وضعف جنبش توده ای گردیده است؛ پدید ه ای که تا پیش از دوران انقلابی کنونی به عنوان یک مانع درایجاد همبستگی عمل کرده است.
در چنین روایتی نتیجه همبستگی صرفا در جهت به قدرت رسیدن یک جریان سیاسی خاص و یا محوریت آن همچون سلطنت طلبان می باشد این را دیگر همبستگی نمی گویند بلکه دیگران نقش پیاده نظام را ایفا می کنند در واقع این فرمانبری است نه همبستگی در همبستگی حقوق برابر مقتضای ایجاد آن است ؛ عدم توجه به این مسئله از یکسو می تواند به عنوان یک خطر، روایت غالب را که با استفاده ازتوان وقدرت رسانه های خارج از کشور صورت می گیرد(آنها در کارنامه خود چه در رابطه با گذشته وچه آینده با توجه به ضعف تحلیلی دارای خطاهای استراتژیک بسیاری هستند) برهمبستگی تحمیل نماید که به مفهوم پذیرش و عمل نمودن درخدمت آن است و از سوی دیگر اگرامروز مسائل و پرسش هایی که در حوزه اندیشه مطرح می شود روشن نشود در فردای پس ازسرنگونی جمهوری اسلامی از طریق برخوردها وتجربه مسیرهایی انحرافی خود را نشان خواهد داد و هر چقدرکه بتوان برای مسائل و پرسش هایی که مطرح می شود به پاسخ های درست تری دست یافت به همان نسبت موجب رشد وغنای یک جنبش می گردد و با رشد این پدیده هم جنبش سرنگونی در مسیر درستی رهنمون خواهد گشت و هم با غنای فکری در حوزه نظری از بسیاری از برخوردها در عمل جلوگیری خواهد شد. هنگامی که در میان نیرو های اپوزسیون و نوع نگاه آنها به گذشته،آینده ومسئله قدرت سیاسی به عنوان مسئله اساسی هر تحول انقلابی اختلاف پیش آید و آنها نتوانند پاسخگوی آن به طریقی منطقی در مقابل جامعه و توده ها بوده و آن را حل یا روشن نمایند آن اختلافات نه تنها در بطن جامعه باقی مانده بلکه به طور دائم بزرگ شده وموانع و مشکلات دیگری را نیزبه همراه خواهد آورد پروسه ای که به دلیل ضعف در قدرت تحلیل و به دور از دایره تنگ ایدئولوژی سازی دردرون جنبش سرنگونی ایران در بسیاری اوقات نه فقط پیشرقتی نداشته بلکه در جا زده است و ایستایی ودر جازدن در حوزه تفکرموجبات رشد تفکرات ارتجاعی و فروپاشی آن را در بطن جنبش فراهم می کندو دلیل عقب گرد جنبش سیاسی توده ا ی گشته و قابلیت رشد یک جنبش را از آن می گیرد؛ این پدیده ای است که در طول ۴۳ سال گذشته عمل کرده و با آن روبرو هستم به همین جهت به عنوان یک راه کار برای گذار از وضعیت موجود و رسیدن به همبستگی، پذیرش اختلافات برای رسیدن به همبستگی پیشنهاد می گردد که به لحاظ دموکراتیک امری قابل امکان است اما به جهت تضادهای موجود درواقع این پدیده نمی تواند از اثر بلند مدت برخوردار بوده و یا نیروهایی همچون سلطنت طلبان را که در پی غالب شدن بر جنبش سرنگونی هستند از فعالیتهای تفرقه افکنانه وتمامیت خواهانه بازدارد زیرا سلطنت طلبان تنها مجری همه بامن و استفاده ابزاری از همبستگی در جهت رسیدن به سلطنت هستند. همبستگی ملی بر اساس و محوریت سلطنت به همان اندازه ایجاد هبستگی بر اساس مذهب پدیده ای مطرود وپوسیده و خطرناک برای آینده ایران دموکراتیک است دو پدیده ای که متعلق به گذشته پایان یافته است.تقسیم بندی ملت به خوب و بد، ترویج کینه جویی،نادم پروری،تخریب و به انزوا کشاندن دیگران ، تظاهرو تمامیت خواهی وتحریف تاریخ مبانی تشکیل دهنده ایدئولوژی پوپولیستی هر دو آنان است . آنها تنها اقدامی که می کنند بستگی به شرایط تغییر گفتمان سیاسی و تاکتیک می دهند؛ آنها ابتدا می خواهند دیگر نیروهای اپوزسیون را به سکوت یا انزوا کشانده وسپس با تحقیربه متحدین خود تبدیل کنند بنا براین دفاع از دموکراسی با عملکرد ضد دموکراتیک و نقض همبستگی در پوشش دفاع از همبستگی نمی تواند پایدار باشد و به نتایج مورد نظر درجهت عدالت، برابری وآزادی دست یابد.
در یک جامعه برخواسته از استبداد که هیچ گونه پیوندی بین نهادهای دموکرتیک وجامعه وجودندارد مردم ایران به درستی تشخیص داده اند که بدون رهبری واحد و ناشناخته همچون سال ۵۷ که برای آنان تعیین تکلیف نماید و آینده آنان را به دست گیرد از رژیم جمهوری اسلامی گذر نمایند؛ تا از اشتباهات آن در امان باشند؛ جنبش سرنگونی محصول عدم توانایی حاکمیت در پاسخکویی به مطالبات توده ها است بنا بر این، این پیدایش رهبری نیست که موجب انگیزه ودلیل جنبش سرنگونی می گردد بلکه انگیزه و دلیل پیدایش جنبش سرنگونی موجب پیدایش رهبری می گردد پدیده ای که نتایج واثرات مخصوص به خود رادارد ودر آینده عمل خواهد کرد در این شرایط دشمن مشترک علت همبستگی است اما وقتی دشمن مشترک ازبین رفت تنها چیزی که می تواند موجب استحکام همبستگی در جهت رسیدن به خواسته های انقلاب گردد و بخش های هرچه وسیعتری از جامعه را در بر گیرد، شناخت صحیح از حقایق آن است ،که بتواند به درستی پاسخ گوی مطالبات جامعه باشد واز فروپاشی همبستگی درمسیر مبارزه برای مطالبات دموکراتیک واز طریق روش های دموکرتیک در آن جلوگیری نماید.
برای اینکه ایجاد همبستگی در میان اپوزسیون نتایج درستی را به همراه داشته باشد تمامی مباحثات صورت گرفته تاکنون درجهت گشایش مسیر پیش رو و چگونگی چارچوبهایی است که جنبش توده ای بتواند به اهداف آزادی خواهانه ، عدالت جویانه و برابری طلبانه آن دست یابد و تلاشی در این جهت بوده است که درمسیر درست تاریخ بایستیم تا آینده به نوعی دیگر تکرار اشتباهات گذشته نباشد و گام های پیش رو را به درستی در پیش گیریم .
با ذکر این مقدمه در خصوص همبستگی، به انقلاب ۵۷ به عنوان بستر انقلاب کنونی ایران باز می گردیم تا روندهای پیدایش آن مشخص گردد.در سال ۵۷ رویدادها و حوادث به همان شکل ودر همان سطح که باید اتفاق می افتاد شکل گرفت وتاریخ اگر به همان صورت دوباره نیز تکرار شود حتی اگر نسل امروز با نسل انقلاب ۵۷ عوض شود بازوقایع به همان شکل پدید خواهد آمد زیرا همانند وضعیت کنونی این مجموعه شرایط سیاسی واجتماعی آن زمان بود که مردم را از طریق روش وجنبش انقلابی به رویارویی در مقابل قدرت حاکمه قرار داد که موجب پیدایش انقلاب شد؛ پس باید پیش از آن سیاستها عوض می شد و حرکت مثبت و نتیجه بخشی که امروز می توان انجام داد، این مسئله را بررسی و درک نمود که حکومت پهلوی کدام شرایط سیاسی و اجتماعی را ایجاد نمودو موجب شد که مردم به انقلاب به عنوان آخرین گزینه ممکن روی آورند تا ازتکرار خطاهای آن درآینده درامان باشیم. بنا براین انقلاب ۵۷ در زمانه خود نتیجه وضعیت ایجادی درآن هنگام بودکه نه کسی می توانست از آن جلوگیری کند ونه کسی بدون شرایط عینی حاصل از سیاست های حکومت پهلوی می توانست آن را انجام دهد. انقلاب بهمن ۵۷ با توجه به شرایط درآن هنگام یک راه کار وضرورت تاریخی در جهت گسست و برون رفت از بن بستی بود که سلطنت پهلوی بدون توجه به مطالبات جامعه با دیکتاتوری و سرکوب ایجاد نموده بود ومردم برخواسته از وضعیت فوق، بدون آنکه ازنتیجه جنبش مبارزاتی وقهرمانه خود در مقابل دیکتاتوری مطلقه شاه آگاه باشند به سمت انقلاب هدایت شدند در واقع این روبنای سیاسی حاکم بود که موجب انقلاب گردیدو شرایط فلاکت بارامروز نتیجه همان وضعیت گذشته است زیرا از بطن استبداد حاکم پدیده بهتری را نمی شد انتظار داشت.
در صورتی سلطنت طلبان می توانند منکر نقش سیاستهای شاه در پیدایش انقلا ب گردند که در عین حال منکر نقش حکومت سلطنتی در تمامی روندهای تاریخی پیش از انقلاب گردند چرا که انقلاب نتیجه آن بوده است بنا براین به جای آنکه مردم انقلابی رامقصرقلمداد کرد و علت انقلاب دانست و با پنهان کاری، منفعت طلبی و طمع قدرت آنها را در شناخت عوامل وپیدایش انقلاب در سردرگمی قرار داد باید با روشن نمودن مسیر آن، حقایق دیده شود تا آینده مطمعن تری را پیش رو داشته باشیم زیرا با ضد حقیقت به هیچ حقیقتی نمی توان دست یافت وتنها انبوهی از تضادها جایگزین تضادهای پیشین خواهد شد.درنتیجه هنگامی می توانیم در گذار از وضعیت موجود گامی به جلو برداریم که با دیدگاهی واقع بینانه با وقایع و پدیده های تاریخی روبرو گردیم .
انقلاب رویدادی نیست که یک شبه و به یکباره پدید آید برای پیدایش آن جامعه مسیری طولانی را طی می کند وقتی که تمامی مسیر هایی که جامعه در قبال قدرت حاکمه در پیش می گیرد وبه بن بست می رسد انقلاب پدید می آید در واقع انقلاب محصول و رهیافت مسیری طولانی از سوی جامعه در مقابل حاکمیت استبدادی است. از بین رفتن حکومت پهلوی در ایران نتیجه مسیری طولانی از تحولات تاریخی جامعه ایران بوده است مسیری که سرانجام با ناتوانی در حل تضادهای آن به عنوان یک ضرورت تاریخی به انقلاب منجرگردید؛ و تقلیل دادن این پدیده و ضرورت بزرگ سیاسی واجتماعی به خواست وعمل تعدادی روشنفکرومردم، عمق در ماندگی در مقابل این حقیقت بزرگ ورهیافت در گذار از بن بست های موجود در جامعه را نشان می دهد و کسانی که تحولات تاریخی را با این نگاه سطحی می بینند وناتوان در درک چگونگی پیدایش آن هستند نمی توانند راه حلی برای آینده ایران وجنبش آزادی خواهانه آن باشند.
انقلاب پدید ه ای دستوری نیست که دیگران بگویندکه انقلاب بکنید یا نکنید؛
اگر چنین بود تاکنون با وجود امکانات رسانه ای گسترده بارها انقلاب صورت گرفته بود. انقلاب به واسطه یک سری شرایط عینی که نتیجه سیاستهای حکومتها است پدید می آید و عامل ذهنی یعنی همان اپوزسیون سعی می کند با اقدامات خود به آن جهت دهد و هریک مهر ونشان خود را برآن بزند و تا هنگامی که شرایط عینی انقلاب وجود نداشته باشد هیچ نیروی سیاسی به تنهایی قادر نیست انقلاب کند؛ بنا براین چگونگی و نوع عملکردحکومتها است که انقلاب را در دستور کارجامعه و توده ها قرار می دهد در چنین وضعیتی حتی شرایط ذهنی انقلاب که در برنامه کاری اپوزسیون بر انداز قرار دارد خود تابعی از شرایط عینی است و موجودیت خود را از آن کسب می کند ودرعین حال مطالبات انقلابی توده ها نیز بر مبنا ودر چارچوب و وجود شرایط عینی عمل می کند یعنی آنها نیز بر مبنای مجموعه شرایطی که از طریق سیاستهای اعمالی حاکمیت موجب پیدایش موقعیت انقلابی ودر تداوم خود دوران انقلابی گردیده، قرارمی گیرند که انقلاب می کنند؛ بنا براین انتساب علت انقلاب به توده ها ودر خواست عذر خواهی از اپوزسیون شرکت کننده در انقلاب به عنوان یک پدیده تاریخی، صرفا توسل به یک سری از ابزارهای انحرافی جهت مشروعیت بخشی به تمامی اعمال و رفتار هایی است که در زمان شاه موجب پیدایش انقلاب شد و توسل جستن به افکار و سیاست های ضد تاریخی در قبال آن است بر اساس چنین طرز تفکری نمی توان نتایج بهتری را برای آینده ایران انتظار داشت. همان گونه که بیان شد پیدایش هر انقلابی نیازمند یک سری از شرایط عینی و ذهنی است پیدایش شرایط عینی انقلاب مستقل از اراده و توانایی واختیارات احزاب ، گروه ها و جریانات سیاسی عمل می کندو محصول نوع عملکرد حکومت ها است که به صورت مجموعه ای از بحرانهای اقتصادی ، سیاسی واجتماعی خود را نشان می دهد. درعین حال شرایط ذهنی انقلاب نیز خود نتیجه و تابعی ازشرایط عینی می باشد در واقع نوع عملکرد حکومت هااست که سمت و سوی شرایط ذهنی را تعیین می کند وقتی حکومت ها با سالها بی توجهی و نادیده گرفتن مطالبات جامعه دیگر نمی توانند درنقطه اوج شرایط بحرانی به صورت اصلاحات در ساختارهای سیاسی و اجتماعی عمل نمایند با پیدایش شرایط ذهنی لازم به صورت انقلاب خود را نشان می دهد؛ بنا بر این پیدایش تفکر انقلابی خود محصول سیاست حاکمان است در چنین شرایطی تفکر انقلابی خود را به صورت جنبش انقلابی نشان می دهد زیرا هر جنبش انقلابی احتیاج به یک تفکر انقلابی دارد. آیا هر تفکر انقلابی می تواند اهداف مورد نظر انقلاب همچون عدالت و آزادی را به همراه داشته باشد؟ در پاسخ باید گفت، هیچ تئوری انقلابی بدون درک صحیح از حقایق نمی تواند جنبش انقلابی را به اهداف مورد لزوم آن رهنمون گردد.
علت انقلاب سیاستهای قدرت حاکمه و نتیجه آن است .انقلاب همانند دیگر پدیده های سیاسی و اجتماعی تابعی از قوانین و قواعدی است که موجب پیدایش آن می شودودر بررسی آن یکی از اولیه ترین مبانی آن عبارت از این است که کدام یک از سیاست گذاریهای قدرت حاکمه همانند وضعیتی که امروز با آن روبرو هستیم عمل نموده که انقلاب را به عنوان یک ضرورت تاریخی در جهت سرنگونی قدرت سیاسی مقابل یک ملت قرار داده است ؟ بنا بر این، علت انقلاب را در چگونگی اقدامات حاکمیت جستجو میکنند اما سلطنت طلبان مسئله را به صورت وارونه می بینند وعلت انقلاب را نه درمشکلات،موانع ،شرایط و عواملی که درنتیجه سیاست های قدرت حاکمه پدید آمده بلکه این مردم هستند که مشکل داشته وبا نافرمانی از حکومت علت پیدایش انقلاب هستند وباید مورد نکوهش قرار گیرند؛ حال براساس چنین مبانی استدلالی چگونه می توان در وضعیت کنونی پیدایش دوران انقلابی را توضیح داد؟ خود جای پرسش بسیاری دارد؛ بنا بر این از دیدگاه سلطنت طلبانه علت پیدایش انقلاب و وضعیت فلاکت بارموجود، مردم ایران در مقطعی معینی از تاریخ هستند که قدردان موقعیت خود نبوده اند وبه این طریق نسل بعد از انقلاب را به مقابله با نسل پیش از خود فرا می خوانند که پدران ومادران شما علت انقلاب بوده اند به این طریق دو پرسش ساده را جابجا می کنند پرسش اول : حکومت چه مشکلی ایجاد کرد که انقلاب شد؟ تبدیل به پرسش دوم می شود: مردم چه مشکلی ایجاد کردند که انقلاب شد؟ انها با استفاده از نتایج انقلاب ابتدا دلایل انقلاب را جابجا می کنند وسپس به آن می تازند بر همین اساس علت انقلاب و وضعیت فلاکت بار موجود را نسل انقلاب ۵۷ می دانند و نه سیاست های مستبدانه وتبعیض و نابرابری حکومت پهلوی؛ در نتیجه مردم را به خوب و بد تقسیم می شوند و خواستا رجابجایی نسلها هستندو همچنین ضمن ابراز نارضایتی ، دشمنی با نسل پیشین را بیان می کنند. این وضعیت ایجاد دور باطلی است که هرگز آزادی و دموکراسی را به همراه نخواهد داشت؛ بر چنین اساسی آنها نیاز دارند تا در جهت موجه سازی استدلا ل های عوام گرایانه و مبتذل خود به باز تعریفی دیگر و تئوری پردازی جدیدی از قوانین اساسی انقلا ب ها به عنوان یک وجه عام در تغییرات بنیادین سیاسی جامعه ارائه دهند که هیچ یک از اصول پدیدار شناسی انقلاب را در بر نخواهد داشت. انقلاب انتخاب مردم نیست بلکه این حکومتها هستند که انقلاب را به مردم تحمیل می کنند؛ وقتی گفته می شود مردم انقلاب کردند بیان عامیانه آن چیزیست که در مفهوم گسترده تر در انقلاب شد خود را بیان می دارد و نتیجه آن است؛ زیرا لازمه پیدایش انقلاب مجموعه ای از شرایط عینی و ذهنی است که بخش بزرگی از آن به واسطه اعمالی است که حکومتها در یک پروسه تاریخی آن را انجام می دهند همانند وضعیتی که هم اکنون در آن به سر می بریم در غیر این صورت با مجموعه ای از فرامین،فراخوان و یا تصمیمات جریانات سیاسی مخالف حکومت در هر زمان انقلاب انجام می گرفت و عدم توجه به این مسئله یا نتیجه عدم آگاهی است و یا اهداف فریبکارانه دارد؛ که امروزه دراین خصوص، سلطنت طلبان برای آنکه بار مسئولیت شرایطی را که پدید آمده از خود دور سازد و با منزه نمودن خود و مقصر نمودن دیگران و نشستن بر امواج نارضایتی و اعتراضات تود ه ای خود را مظهر وجودی و نماینده تحولات آینده نشان دهد به آن متوسل می شوند. برای پیدایش انقلاب باید موجبات آن از طریق سیاستهای نظام سیاسی حاکم فراهم شده باشد و بدون آن پیدایش انقلاب امری غیر قابل امکان است بنا بر این ضعف و چگونگی عملکرد حکومتها است که موجبات پیدایش انقلاب را فراهم می سازد و تضا د بین حکومت مطلقه شاه با نیازمندیهای دموکراتیک جامعه یکی از موجبات آن بوده است، سلطنت طلبان روایت گران دروغین ،تحریف شده،مغرضانه و عوامانه انقلاب ضد سلطنتی ۵۷ هستند که ناچیزترین نقش را در مبارزات سیاسی پس از انقلاب در میان اپوزسیون در نبرد برعلیه جمهوری اسلامی ایفا نموده اند ودر عین حال مدعیان بزرگ و ضد تاریخی وضعیت موجود هستند به همین جهت به جای پرداختن به مطالبات و آرمان های دموکراتیک انقلاب ۵۷ از آن به عنوان فتنه نام می برند؛ انقلاب فتنه نبود انقلا ب به علت دیکتاتوری مطلقه شاه ودر نتیجه فقدان آگاهی سیاسی مردم بازیچه دست فتنه گران شد تاوانی که مردم ایران پس از ۴۳ سال می پردازند نتیجه و بر آیند دیکتاتوری مطلقه شاه است؛ فتنه نامیدن انقلاب ۵۷ فرار و پشت نمودن به حقیقت و تحریف ان است وقتی که سلطنت طلبان انقلاب را نتیجه یک فتنه می نامنداین مسئله به مفهوم عدم پذیرش مسئولیت های تاریخی حکومت پهلوی در قبال پیدایش انقلاب است. این به مفهوم تقلیل تمامی واقعیتهای تاریخی و رویدادهای انقلاب به مفاهیمی ضد تاریخی و مخدوش نمودن و تحریف تاریخ و گریزدر فهم تاریخ و بهره مندی از تجربیات آن است. ا ین یک تقلیل گرایی تاریخی با فرا فکنی ودرماندگی درمقابل واقعیات موجود است؛ بنا بر این هرگز نتایج در ستی را به همراه نخواهد داشت.بدون شک در انقلاب ۵۷ فتنه ای وجود داشته است؛. فتنه ای که نتیجه سیاستهای رژیم مستبد پهلوی، عناصر مذهبی و دخالت نیروهای خارجی بود که به پیدایش جمهوری اسلامی انجامید. انقلاب ۵۷ فتنه نبود اما آمدن خمینی از طریق کمک و دخالت خارجی نتیجه یک فتنه بوده است.
حال نمونه ای دیگر از استدلالها وادعاهای سلطنت طلبانه را ببینیم که مسیح علی نژادآن را بیان می کند: “رضا شاه روحت شاد” و”ما انقلاب کردیم چه اشتباهی کردیم” این دوشعار تقدیم به همه کسانی که هنوز به انقلاب سیاه پنجاه وهفت باور دارند بخصوص فعالینی که هنوز پس از ۴۳ سال متوجه نشده اند که اشتباه کردند” هر چند اکنون پرداختن به شعار “رضا شاه روحت شاد” موضوعیت ندارد و درجنبش انقلابی کنونی به درستی از بیان آن در کنار شعارمرگ بر دیکتاتورو زنده باد آزادی پرهیز شده است؛ زیرا هم نقض کننده یکدیگر هستند وهم روح رضا شاه وجنبش توده ای را دچار سردر گمی می کند چرا که هیچ سنخیتی با یکدیگر ندارند؛ و اساسا با ذهنیتها و مبانی استبدادی نمی توان به آزادی دست یافت ؛ اما در ادمه یاد آوری و بیان چند جمله به عنوان درسی از تاریخ دور از ذهن نیست اینکه تعدادی بخواهند با شعار خود به روح رضا شاه شادی دهند دلیلی بر حقانیت تاریخی حکومت پهلوی نیست آیا مگردرهمین کشور مردمان بسیاری با فریاد” روح منی خمینی بت شکنی خمینی”روح او را روح خود تلقی ننمودند اما بیان این شعار دلیلی بر حقانیت خمینی نبوده است واین در شرایطی صورت می گرفت که حکومت بزرگترین کشتارهای خود را درطول تاریخ معاصر ایران از بهترین فرزندان این کشور به طورهرروزه وآشکارا به راه انداخته بود.
و اما در خصوص شعار “ما انقلاب کردیم چه اشتباهی کردیم” انقلاب ۵۷ سیاه نبود بلکه این جمهوری اسلامی بود که آنرا به سیاهی تبدیل کرد بیان اینچنینی به معنای تقلیل شرایط و مفاهیم پیچیده انقلاب به مفاهیم پوپولیستی و عامیانه است که در ذات خود نقش وعملکردی ضد تاریخی را ایفا می کند؛ اشتباه مردم در انقلاب این بود که به جهت عدم آگاهی به خمینی وروحانیت اعتماد کردند ودستاوردهای انقلاب دموکراسی خواهانه و عدالت جویانه آنها را مشتی شیاد از دست آنها ربوده و به سود خود مصادره کردند؛ و این بزرگترین پیامی است که مردم در شعار خود به حاکمیت مستبد و سرکوبگر می دهند به همین دلیل در ادامه می گویند:”وعده وعیدها خوب بود اما همش دروغ بود” اما سلطنت طلبان با استفاده از این شعار که مبین عمق درد و رنج مردم از وضعیتی که در آن گرفتار آمده اند می باشد می خواهند با مصادره آن به سود خود و تحقیرمردم بر علیه خود آنها استفاده نموده تا حقانیت حکومت پهلوی را اثبات نمایند زیرا مسئله آنان رنج مردم نیست بلکه تنها سوار شدن بر امواج نارضایتی، اعتراضات و جنبش های توده ای است تا غنیمتی ارزشمند به نام قدرت سیاسی را کسب نمایند؛ در حالی که آنها با بیگانه سازی تاریخ هرگز نمی توانند نمایندگان راستین حقایق وحقانیت تاریخ باشند و به همان نسبت آینده را در تاریکی فرو خواهند برد. اینکه برای رفع مسئولیت از حکومت شاه توده ها یا اپوزسیون را علت پیدایش انقلاب دانست و مورد نکوهش و دشنام قرار داد به مفهوم بیان و نگارش تاریخ به صورت وارونه و عملی ضد تاریخی است که هیچ درسی در آن وجود ندارد وقبول آن مبین سیر قهقرایی جامعه ونزول مراتب انسانی و تاریخی است و بر این مبنا درآینده جامعه باید منتظردرسهایی بدتر از آن چیزی که امروز در آن گرفتار شده است بوده و پیش رو خواهد داشت.
وقتی سلطنت طلبان ازدیگرجریانات سیاسی بابت شرکت درانقلاب ۵۷ درخواست عذرخواهی،
ابرازپشیمانی وطلب ندامت می کنند مسئله آنان اشخاص نیست بلکه یک خط فکری وعقبه سیاسی و مبارزاتی کلیه جریانات سیاسی ضد سلطنت را که ریشه درجنبش مشروطیت تا کنون را دارد هدف قرارداده اند تا یک جنبش تاریخی سیاسی و مبارزاتی صدو بیست ساله را از هویت خالی نموده به انزوا کشانده ،عقب رانند و از صحنه قدرت سیاسی دور سازند به همین دلیل به خود اجازه می دهد درنثار هر تعداد ازتوهین و دشنام به احمد شاملو، اخوان ثالث،فریدون مشیری،محمد رضا براهنی ویا به هر تعداد از بزرگان و نخبگان فرهنگ و ادبیات ایران باشد از خود دریغ نورزند؛ آنها به دنبال مقصر به دنبال قربانی می گردند تا نتیجه بیش از پنجاه سال سیاست دیکتاتوری و سرکوب حکومت پهلوی را بر دوش آنها قراردهند؛ به راستی از چنین نکبتی در آینده چه انتظاری باید داشت؟ و پس از گذار از جمهوری جنایت کار حاکم نتایج حاصل از چنین افکاری چه خواهد بود؟ به این طریق است که می خواهند با غلبه عوام زدگی بر جنبش مبارزاتی مردم ایران به همان نسبت عقب ماندگی ایدئولوژیک را بر آن تحمیل و حاکم نمایند.در واقع آنها نمایندگان سیاسی گذار از یک توهم به توهم دیگرهستند و سرنوشت آینده را به این طریق تعیین می کنند؛ بنا براین چه به لحاظ تئوریک و چه به لحاظ عملی ظرفیت و پذیرش استقرار دموکراسی را ندارند زیرا آنها همانند جمهوری اسلامی نمایندگان گذشته و دیکتاتوری، سرکوب، تحجر و عقب ماندگی هستند.
هنگامی که حاکمیت با سرکوب نهادهای جامعه مدنی و جنبش های مستقل در داخل کشور ازجمله جنبش زنان هرگونه فعالیت اجتماعی را از آنان سلب می کند به جهت آنکه علت سرکوب و شکل گیری و یا پیدایش این نهادها وجود دارند جنبش های اعتراضی به صورت توده وار صورت گرفته و تمامی رنج ها وزخم های اعمال شده بر پیکر خویش را به این شکل نشان می دهد و حاکمیت نیزامکان برقراری هرگونه ارتباط مسالمت جویانه با جامعه را ازدست می دهد در این هنگام حاکمیت گذشته خود را از دست می دهد و توده ها آینده خود را دستخوش بحرانهای جدیدتری یافته و عناصر فرصت طلب با برخورداری از امکانات رسانه ای خارج کشور زمینه آماده تری را برای اعمال نقش خود می یابند زیرا در این شرایط روابط آزاد دموکرتیک تعیین کننده آینده نیست بلکه هرکه از امکانات رسانه ای بیشتری برخوردار باشد نقش موثر تری را ایفا میکند.( بین دو حق نابرابرایجاد دموکراسی برابر معنایی ندارد بنا براین پذیرش دوحق نابرابروتلاش جهت ایجاد برابری عین نابرابری است) سلطنت طلبان در شرایط تضعیف جامعه مدنی و فقدان ساختارها و نهادهای دموکراتیک که موجب رشد یک جنبش مستقل که شرط لازم آن کسب آگاهی از طریق پیوندهای دموکراتیک سازماندهی شده است بهره برداری نموده و جهت گیری رشد خود را در جامعه برمبنای جنبشی توده وارقرار داده اند.
جمهوری اسلامی با فروپاشی جنبش مستقل توده ای شرایطی را ایجاد نموده که بستر رشدعوامل ناشناخته و مسیرهای انحرافی فراهم گردیده و پیدایش فرشگرد و رشد سلطنت طلبی با ظرفیت و قابلیت ایفا نقش ضد تاریخی نتیجه چنین رخدادی است ویا همانند سرکوب جنبش زنان در داخل وزندان،مهاجرت یا خانه نشین کردن رهبران فکری آنها که منجر به تقلیل محتوا آن بر بستر یک جنبش توده وارگردیده و در کلیت این شرایط برابهامات درآینده افزوده است.
زنده باد آزادی زنده باد انقلاب
۲۹/۷/۱۴۰۱ کاوه
 
 
 

۰

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)