منظور این نوشته کوتاه بیان همبستگی بین سه مفهوم به ظاهر متفاوت زن، زندگی و آزادی است که از طریق بازخوانی باورهای عامیانه و مردمی از نقش عنصر زنانگی به دست می‌آید. یکی دو سال پیش در نوشته‌ای به مناسبت روز زن تحت عنوان «زن و مسئله قدسی‌سازی» به دو رویکرد مهم در مواجهه با موضوع زن پرداختم. به اختصار، یکی از آنها بازشناسی عنصر زنانه به مثابه «دیگری» جنسیت مردانه است، رویکردی که در دنیای غرب شایع است. در این رویکرد، بازشناسی حقوق زن تنها به میانجی بازشناسی آن توسط نظام مردسالار برآمده از جهان مدرنی که عقل در آن عمدتا خصلتی ابزاری یافته امکانپذیر می‌شود. دیگری نیز وضعیت قدسی دادن به زن یا عنصر زنانه است که آن هم در تاریخ مسیحیت آلترناتیو و از آن طریق در تمدن غربی دارای سابقه است. بیراه نیست اگر ادعا کنیم تمام یا اغلب گرایشات عرفانی و باطنی مسیحی و اسلامی متاثر از آموزه‌های گنوستیکی قرون اولیه میلادی است. اینکه دختر خداوند با دوری از پدر در دام عالم مادی می‌افتد و سپس با طی قوس صعود به نزد پدر بازمی‌گردد و در این دو قوس عملا نقش آفرینش جهان مادی را بر عهده می‌گیرد، مضمون مشترکی است که به اشکال گوناگون در نحله‌های باطنی بازتولید شده است. به صورت عمومی، نقش عنصر زنانگی در آفرینش جهان در تمدن‌های مصر باستان و همچنین اساطیر هندوایرانی بسیار پر رنگ است که در آن نوشته و نوشته‌های دیگر نگارنده قابل تعقیب است. متافیزیک حجاب دقیقا بر چنین بینشی ابتناء دارد، استعلایی کردن نقش زن، معرفی آن به مثابه وجه جمال الهی که باید در پرده عفت مستور باشد تا غیرت اساسا امکانپذیر گردد. ردیابی چنین بینشی در ادبیات فارسی دوره عراقی که عمدتا متاثر از باورهای باطنی و عرفانی است، بسیار روشنگر است.
با این مقدمه برسیم به نکته پایانی در باره شعار زن، زندگی، آزادی. توجه کنید که همبستگی مفهومی بین این سه مفهوم به ظاهر متفاوت محصول هیچ فعل ربطی بین آنها نیست، بلکه در واقع آنها تجلیات فعلیتی هستند که بر اساس یک باور اجتماعی معنا می‌شود. در باورهای اسطوره‌ای ایرانی، عنصر زنانگی همواره نقشی جهان‌شناختی داشته است، این نقش نیز معادل بارآوری، باران و زایایی در معنای گیهان‌شناسانه خود بوده است. این عنصر زنانه اما در زمان اسطوره‌ای که خود را در زمان کرانمند باز می‌نمایاند، اسیر دیو خشکسالی می‌گردد آنچنان که جریان عادی زندگی مختل می‌گردد و وضعیت انسداد و سترونی حادث می‌شود. تنها به میانجی آن نبرد گیهانی بین نیروی راستی و دروغ است که عنصر زنانگی آزاد می‌شود، و با آزاد شدن عنصر زنانگی، جریان عادی زندگی می‌تواند دوباره برقرار گردد. چنین تقابل ظریفی بین استعلایی و قدسی کردن موضوع زن با نگرش گیتی‌شناسانه به عنصر زنانگی که آن را همزمان در بستر زندگی معمولی و امکانپذیری آن قرار می‌دهد را در تقابل متون دینی مانند وندیداد و روایت مردمی فردوسی در شاهنامه می‌توان به عیان دنبال کرد. شعار زن، زندگی، آزادی بر چنین اندیشه‌های جهان‌شناختی استوار است که در آن زن نه به مثابه وجه امر قدسی که در حجاب غیرت رود و نه اینکه خود را صرفا از خلال جنس مردانه بازشناسد، بلکه به عنوان مولفه اساسی امکانپذیری زندگی باید از قید بندهایی که او را زندانی ساخته‌اند رها شود تا جریان عادی زندگی دوباره برقرار گردد. به این ترتیب آزادی زن، در باورهای اصیل مردمی ایرانی،‌ شرط ضرور برقراری جریان عادی زندگی می‌شود.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)