به مناسبت درگذشت عباس معروفی

احمد احقری – برلین

عباس معروفی، برلین ۲۰۰۹

عباس و شوری دوگانه

کشف شور و حال درون اولین هنر یک نویسنده است ولی این تنها هنرش نیست. نویسنده هنر آن هم دارد که مخاطبانش را با این کشفیات آشنا و آنها را شریک خود کند. رمانش را که خلق می کند، فضایی خیالی طراحی کند که بعدها انسان های زیادی به آن وارد شوند، آن را حس کنند، از آن تاثیر بگیرند، آن را با زندگی خود پیوند دهند و در خاطره و روان خود جاری کنند. برای یک نویسنده هم تاهمین جا کافی است که فضای مخلوقش در فانتزی و خیال باقی بماند، بدون آن که رنگ واقعی به خود بگیرد. عباس معروفی البته که در این هنر ورزیده و استاد بود. آنچه در سمفونی مردگان، سال بلوا و پیکر فرهاد خلق کرد سندهای زنده و ماندگاری از این آفرینش فضای هنری است.

ویژگی کاری و شخصیتی عباس اما به این حد و مرز قانع نبود. او تنها به سازماندهی و طرح فضاهای فانتزی نمی پرداخت و در طول زندگی فرهنگی و هنری خود به موازات این فضاهای خیالی که در داستان ها و رمان هایش خلق کرده بود، فضایی واقعی هم آفرید که در آن انسان های بیشماری وارد شده و با آن زیسته اند. همین ویژگی است که این نویسنده را متمایز کرده و زندگی هنری او را با شوری دوگانه همراه ساخته است. او نویسنده ای نبود که تنها در گوشه ای بنشیند و بنویسد. برای زنده ماندن و پاسداری از این شور درون نیازمند یک فضای واقعی بود که خود خالق آن باشد که بدون این، آن دیگری براش رنگ و معنایی نداشته باشد. عباس توانست در طول عمر نه چندان طولانی خود، در ایران و به ویژه در تبعید این فضای واقعی را ییافریند و مهر خود را بر آن بکوبد. از این رو است که آثار و یادگارهای عباس معروفی از نگاه من به دو دسته تقسیم می شوند، آثار ادبی-هنری و آثار واقعی. با این نگاه مجموعه زندگی معروفی هم یک رمان واقعی است که ۶۵ سال روی آن زحمت کشید ولی هرگز آن را با قلم خودش به روی کاغذ نیاورد و یا صفحه کلیدی را برای آن نفشرد.

من تنها به گوشه ای از این رمان واقعی که خود شاهد آن بوده ام خواهم پرداخت.

 

چراغی روشن در قله ادبیات تبعید      

نقطه آغاز ادبیات تبعید به عنوان زیرمجموعه ای از ادبیات مهاجرت انتشار مجموعه یکی بود یکی نبود اثر محمد علی جمالزاده در دوران جنگ اول جهانی در شهر برلین بود. رسیدن این اثر به ایران کافی بود تا چماق‌های تکفیر به حرکت درآیند، متعصبین در مساجد و منابر اجتماع کنند و برای ناشر کتاب تقاضای مجازات کنند، بازارها و دکان‌ها تعطیل و ولوله‌ای در شهر ایجاد شود. “یکی بود، یکی نبود” اثری شد که یک صد و اندی سال پیش در تهران جایی برای تولد نداشت، از این رو در برلین زاده شد. بهتر بگوییم، در تبعید. و این واقعیتی تلخ و دردناک است که “ادبیات تبعید” به عنوان جزیی جدایی‌ناپذیر از ادبیات داستانی مدرن ایران مدت بیش از یک قرن است که حضور دارد. عباس معروفی از دید من تداوم و حتا نقطه اوجی است در ادبیات تبعید که از قضا در همان شهر زادگاه این ادبیات قله آن را بنا کرده است. او نه تنها بانی یک پیوند تاریخی با جمالزاده به عنوان پدر داستان مدرن ادبیات فارسی شده بلکه عامل وجودی یک پیوند جغرافیایی هم بوده است. خانه ادبیات و هنر هدایت در خیابان کانت شهر برلین با زادگاه آغازین ادبیات تبعید در خیابان لایپنیتس برلین تنها دو کیلومتر فاصله دارد. برای دو پیوند تاریخی و جغرافیایی عباس اما همیشه مصداق دیگری هم داشت و آن کسی جز صادق هدایت نبود. تاسیس و نامگذاری خانه هدایت در خیابان کانت نشانگر انگیزه ایجاد هردو تداعی تاریخی و جغرافیایی با نویسنده ای بوده که زمانی قصد تاسیس یک کتابفروشی ایرانی در همان خیابان داشته است. این وفاداری و عشق شدید معروفی به ادبیات ایرانی بود که باعث شد ۲۶ سال از زندگی خود را در آلمان همچنان وقف این ادبیات نماید و چراغی روشن بشود در این قله از ادبیات تبعید. عباس آنطور که خودش گفته بود آگاهانه خود را خرج ادبیات ایرانی کرد و برخلاف سعید میرهادی شاعر ایرانی تباری که در دوران مهاجرت دوم خود به مونیخ به زبان و ادبیات آلمانی روی آورد و آثار خود را به آلمانی و خطاب به جامعه آلمان منتشر ساخت، ذره ای از تعهد خود به زبان و ادبیات فارسی نکاست. هرچند رنگ و بوی تبعید روایت را دگرگون می کند، اما در شالوده اصلی تمام آثار ادبی و واقعی عباس معروفی عنصر وفاداری به ادبیات سرزمین مادری باقی مانده است. این وفاداری و عشق اما باعث دوری و جدایی از جامعه آلمان به عنوان جایگاه آفرینش های دوران تبعیدش، نشده بود. به موازات فعالیت های او هانس اولریش مولر شولفه و انتشارات سورکامپ خمیرمایه آثار او را شناخته و با ترجمه و نشر رمان های او به زبان آلمانی رد پای او را در جغرافیای تبعید تثبیت کردند. برگزاری داستانخوانی و شب های ادبی برای معرفی آثار او به جامعه آلمان  که به دعوت ناشر و مراکز فرهنگی و ادبی در شهرهای مختلف صورت می گرفت، حکایت از برقراری این ارتباط با جامعه آلمان داشت.

کتاب های عباس معروفی به آلمانی
در مرکز فرهنگی گراتس، ۲۰۰۴

ناگفته نماند که تنها یک ارتباط حسی و معنوی، بدون یگانگیِ زبانی و فرهنگی در جامعه ای چون آلمان که سنت مهاجرپذیری آن چندان طولانی نیست، به خودی خود نمی تواند تضمینِ ماندگاریِ آثار مشاهیر تبعیدی و تعلق آنها به جامعه باشد. چنین تعلقی به‌ویژه در اینجا برای مهاجرتباران به‌سختی مادیت می‌یابد. زندگی با پذیرشِ چندفرهنگی در کشورِ آلما ن بسیار نوپاست و روندِ رشدِ آن با مقاومتِ زیادی مواجه است. شاید در فرانسه و انگلستان راهِ پذیرشِ چندفرهنگی در جامعه قدری بازتر از آلمان باشد. صادق هدایت و غلامحسین ساعدی در آرامگاهِ پرلاشزِ پاریس سالیانِ درازی است که از زمره مشاهیرِ کشورِ فرانسه محسوب می‌شوند. با وجود تصویب و نصب لوح یادبودِ برای بزرگ علوی در شهر برلین، درخواست برای به رسمیت شناختن آرامگاه او به عنوان مشاهیر ادبی این شهر همچنان با چالش های بزرگی مواجه است. از این منظر باید اذعان کرد که اگر محل تبعید عباس معروفی در جامعه ای بازتر از آلمان می بود، راه برای پذیرش و ارتباط او با جامعه میزبان هم بازتر می بود. با اینهمه همین حد از پذیرش و مقبولیتی که در جامعه آلمان کسب کرده، حکایت از توانایی های ادبی و هنری او داشته است.

 

شبکه نویسندگان نوآموز، یک اثر واقعی

عباس معروفی در بیست ساله پایان عمرش در آلمان طیف گسترده ای از علاقمندان به ادبیات و هنر نویسندگی را پیرامون خود گرد آورد و دانسته ها و تجربیات نویسندگی خود را با آنها به اشتراک گذاشت. این هسته ها و شبکه ها یک اثر واقعی از نویسنده ای است که به آموزش هنر و خلاقیت ادبی عشق می ورزید و از این که شاگردانش می نوشتند و داستان می آفریدند احساس غرور می کرد. این ادامه همان مسیری بود که پیش کسوتانی همچون گلشیری و سپانلو که مشوق خلاقیت های ادبی او بودند، با خود او در پیش گرفتند و عباس از این راه احساس شیرین خلق فضاهای واقعی را در کنار فضاهای تخیلی به خوبی تجربه کرده بود. اولین دوره از کلاس های آموزش داستان نویسی عباس از سال ۲۰۰۲ در سرای اندیشه آغاز شد که پس از راه اندازی خانه هدایت در سال ۲۰۰۳ محل این دوره ها به این خانه منتقل شد. از ثمرات این دوره تشکیل یک محفل ادبی با نام “گروه ادبی داستان برلن” بود که پس از پایان این دوره ها به حیات خود در سال های بعد ادامه داد و آثار چندی به طور فردی و یا گروهی تحت عنوان مجموعه داستان برلین از نویسندگان این محفل در نشر گردون برلین و یا توسط ناشران ایرانی منتشر شدند. پس از تاسیس رادیو زمانه در سال های اولیه کار این رادیو معروفی به تهیه برنامه های منظم رادیویی با عنوان “این سو و آن سوی متن” همت گذارد و مجموعه ارزشمندی از داستانخوانی با صدای نویسندگان در آرشیو این رادیو جمع آوری نمود. حاصل کار او در این دوره مجموعه آموزشی “این سو و آن سوی متن” است که خود در نشر گردون منتشر کرد. مسابقه ادبی قلم زرین زمانه از ابتکارات دیگر او در این دوره از فعالیت با رادیو زمانه بوده است.

با گسترش امکانات در فضای مجازی کلاس های داستان نویسی عباس از صورت حضوری خارج و به صورت آنلاین با شبکه ای جهانی از علاقمندان داستان نویسی با عنوان آکادمی گردون ادامه پیدا کرد و تا آستانه بیماری او جریان داشت. حاصل فعالیت های او در این دوران هم مجموعه داستانی بود از نویسندگان آکادمی که خود او در نشر گردون آن را منتشر کرد.

 

نشر آزاد و بدون سانسور، یک اثر واقعی

عباس فعالیت به عنوان ناشر را از همان زمان که مجله گردون در ایران را منتشر می کرد، آغاز کرده بود. این انتشارات که همان عنوان گردون را با خود داشت، تا زمان تاسیس خانه هدایت بدون امکانات فنی و چاپخانه بود. از این تاریخ و با تبدیل خانه هدایت به یک مرکز فرهنگی که در آن فعالیت های ادبی و هنری گوناگونی صورت می گرفت، ایده تجهیز کتابفروشی به چاپخانه ای که نقش لجستیکی برای چاپ کتاب های نشر و سایر نیازهای چاپی را بازی کند، شکل گرفته بود. از آنجا که علایق مشترک فرهنگی و شیفتگی به ادبیات داستانی عباس و مرا به هم پیوند می داد، برای تاسیس یک چاپخانه که بخشی از محل خانه هدایت را به خود اختصاص دهد، گفتگو کردیم. در ابتدا تصمیم بر این شد که چاپخانه و کتابفروشی به عنوان دو حوزه مستقل کاری به لحاظ مدیریتی و اقتصادی در محل مشترک فعالیت کنند و کلیه فعالیت های تولیدی نشر گردون در چاپخانه صورت پذیرد. به عنوان صاحب امتیاز و مدیر چاپخانه گردون کار تجهیز چاپخانه به دستگاه های مورد نیاز برای خط تولید کتاب و مجله را از اوایل سال ۲۰۰۴ آغاز کردم. با رشد و گسترش صنعت چاپ دیجیتال که از دهه نود میلادی به تدریج جایگزین صنعت چاپ افست می شد این امکان برای اولین بار فراهم شده بود که چاپ کتاب در تیراژهای پایین نیز میسر شود و فایل های فرمت شده برای چاپ به صورت دیجیتال در حافظه دستگاه ذخیره و برای هر سری چاپ به هر تعداد و در هر زمان  که لازم باشد قابل فراخواندن باشند. به این ترتیب نشر گردون یکی از اولین چاپخانه هایی بود که با سیستم موسوم به “بی.او.دی” (BoD: Book on Demand)  در سال ۲۰۰۴ در برلین به کار مشغول شد و در زمان خود تنها چاپخانه ای بود که با تخصص خط فارسی به تولید کتاب و مجله فارسی زبان می پرداخت.

عباس معروفی در این دوره و پس از تاسیس چاپخانه ایده راه اندازی یک مجله شهری برای برلین را مطرح و با تشکیل تیم جوانی در هیات تحریریه انتشار ماهنامه ای به نام “گربه ایرانی” از ابتدای سال ۲۰۰۵ را آغاز کردیم. تولیدات ماهنامه ای که عباس مدیر مسئول و من سردبیری آن را به عهده داشتم، اعم از گزارش ها، مصاحبه ها، مقالات تحلیلی و ترجمه مقالات عمدتن توسط اعضای هیات تحریریه صورت می گرفت. به این ترتیب این نشریه خود تولید محتوا می کرد و مطالب خود را از سایر رسانه ها برنمی گرفت. جای مجله ای از این دست در شهر برلین از زمان قطع انتشار کاوه برلین به مدیریت تقی زاده در سال ۱۹۲۲ تا این زمان خالی مانده بود. عمر ماهنامه گربه ایرانی اما به خاطر حجم زیاد کار و درآمدی بدون تناست با میزان کار انجام شده از ۱۲ شماره تجاوز نکرد. کار نشر گردون اما با چاپ و توزیع کتاب ادامه یافت. کتاب هایی که در انتشارات ادیت می شدند و از کیفیت محتوایی و نگارشی قابل قبولی بهره مند بودند، با آرم و شابک رسمی نشر گردون منتشر و توزیع می شدند. مواردی هم بودند که کتاب هایی بدون آرم و شابک انتشارات و بدون ادیت و بازخوانی محتوای آن ها تنها به صورت سفارش چاپی و بدون مسئوایت توزیع تحویل داده می شدند که البته تعداد آن ها زیاد نبود. چاپ این قبیل کتاب ها اما در شرایطی که محتوای آنها با قوانین مدنی آلمان همخوانی نداشت، می توانست مشکلات حقوقی فراهم کند. از آنجا که در آلمان قانونی به نام ممیزی کتاب و سانسور، آنگونه که در ایران رواج دارد، وجود ندارد، محدودیتی هم برای چاپ و انتشار هیج کتابی از پیش برقرار نیست. مشکلات حقوقی اما از زمانی پدیدار می شوند که شخصی بر علیه محتوای کتاب به دادگاه شکایت کند. در صورت اثبات افترا و نقض حقوق شخصی و یا محتوای توهین آمیز کتاب در دادگاه می تواند ناشر کتاب نیز در مشکلات حقوقی کتاب سهیم شود. به همین دلیل ضروری بود که سفارشات چاپی یا به لحاظ محتوایی کنترل شوند و یا قراردادی تنظیم و به موجب آن ناشر مسئولیت محتوا و همینطور انتشار و توزیع کتاب را نپذیرد و این موارد در حوزه اختیارات مولف باقی بماند.

مجموعه شرایط در همکاری مشترک ما به گونه ای بود که نشان می داد کار نشر برای مولفان ایرانی تبار از یک طرف کاری ارزشی است، برای این که با شرایط محدود کننده ممیزی و سانسور کتاب در ایران به مقابله می پردازد و امکانی واقعی برای مولفان ایرانی برای انتشار آزاد و بدون سانسور کتاب فراهم می کند. در کنار این ارزش فرهنگی اما کاری است طاقت فرسا و پر زحمت و به لحاظ بازدهی اقتصادی بسیار نازل، به طوری که تامین مخارج زندگی و معاش یک خانواده از این مسیر بسیار دشوار و تقریبن ناممکن است. با این تجربه بود که من در سال ۲۰۰۷ تصمیم گرفتم از این کار کناره گیری و مدیریت و امتیاز نشر گردون را واگذار کنم. در ابتدا عباس معروفی در ادامه کار به تنهایی قدری دو دل بود ولی در نهایت تصمیم گرفت مدیریت نشر گردون و خانه هدایت را به تنهایی ادامه دهد و دشواری های اقتصادی و اداری باعث تسلیم شدن و عدم ادامه کاری که به آن عشق می ورزید، نشود.

از آن زمان تا امروز پانزده سال می گذرد و در این مدت عباس با همه دشواری ها یک قدم از این کار عقب ننشست و با انرژی تمام آن را به پیش برد. در این سال ها نشر گردون به انتشار بیش از ۳۰۰ عنوان کتاب دست زد و عباس با خرج زندگی و توان خود توانست فضایی واقعی بسازد که امکان نشر کتاب برای نویسندگان ایرانی تبار به طور آزاد و بدون سانسور برقرار باشد. این یک اثر واقعی از زندگی عباس معروفی است که به احترام آن باید ایستاد و کلاه از سر برداشت.

 

عباس معروفی و میراث فرهنگی ایرانی تباران مهاجر  

 کم نیستند انسان هایی در میان ما که ارزش کار و خدماتشان در دوران زندگی آن طور که باید و شاید در کلیت اجتماع دیده نمی شود و تازه پس از رفتن آن ها به ناگاه خلاء و جای خالی شان با تمام وجود احساس می شود. این ها ستارگانی هستند که در غبار و مه گم می شوند ولی با این وجود می درخشند و حضور دارند.

عباس معروفی در کنار هوشنگ سیحون در گالری علی اکبر صفائیان – برلین ۲۰۱۱

عباس اگر در دوران زندگانی خود مورد بی مهری برخی قرار گرفته باشد، جایز نیست که اکنون در نبودنش ارزش های انسانی و فرهنگی کار او و آثاری که آفرید، چه از نوع ادبی – هنری و چه آثار واقعی از ایجاد شبکه های داستان نویسان گرفته تا خلق فضای آزاد و بدون سانسورنشر، از دیده ها پنهان بماند. از این منظر جامعه ایرانی تباران مهاجر به آثار بازمانده از معروفی به عنوان میراث فرهنگی خود و مجموعه جامعه آلمان می نگرند و باید از آن پاسداری کنند. عباس معروفی اگر از ایران به تبعید رفت، جای آن دارد که در جغرافیای تبعید به عنوان مشاهیر فرهنگی این سرزمین جایگاه از دست رفته خود در سرزمین مادری را بازیابد و از آن پاسداری شود.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)