راهبرد اصلاحات ساختاری که بانام آقای تاج زاده شناخته میشود در قیاس با دیگر ایدههای اصلاح طلبانه، در فضای سیاسی، طنین و پژواک بیش تری داشته است. راهبردی که درذیل گفتمان اصلاحات تعریف میشود، امارقبای درون گفتمانی هم دارد و تنها رقیبش، گفتمان براندازی نیست. مثل اصلاحات جامعه محور، که بیش تر از سوی نیروهای ملی مذهبی و جریان چپ اصلاحات دنبال میشود و اصلاحات بوروکراتیک و دولت محور که ازطرف احزاب راست مدرن و تکنوکرات نمایندگی میشود و اصلاحات نهادی که میخواهد از حد یک ایده پردازی سیاسی، فراتر رود و مبتنی برلزوم دو سویه دموکراسی و عدالت در مشی اصلاح طلبانه است و راهبردی که به جنبشهای اجتماعی معتقد است و بر عنصر خیابان و سیاستهای خیابانی انگشت میگذارد.
واقع آن است که مهم ترین نقدهایی که به راهبرد اصلاحات ساختاری وارد شده است از سوی تحلیل گران و ایده پردازان سیاسی اصلاح طلبی بوده است که با آقای تاج زاده بیشترین قرابت فکری راداشتهاند. اخیرا هم گروهی از اصلاح طلبان باپیشینه فعالیت سیاسی مشترک با آقای تاج زاده، اصلاح ساختارحقوقی و دموکراتیک شدن قانون اساسی را به تنهایی، ضامن وجود نظامی دموکراتیک و کارآمد ندانستند.
میان شخصیت سیاسی با ایدهای سیاسی منتسب به وی، باید تمایز گذاشت. به ویژه در باره اصلاحات ساختاری، که نه تنها قائل به گفتمانی جانشین است که خود را یگانه نسخهی شفابخش و رهایی بخش میداند و داعیه تجویزی هم دارد. از این رو باید بادرنگ و تامل بیش تری در باره این ایده و راهبرد سخن گفت.
در این جا به کوتاهی به دونکته اشاره میشود؛ یک. چشم انداز و افقی که اصلاحات ساختاری پیش روی ما میگشاید؛ رویاگون و آرمانی است و نسبت و تناسبی با وضع موجود و وضعیت اکنون ندارد. راهبرد اصلاحات ساختاری واجد سویههای پررنگ شوق آفرینی و امید بخشی است و احاله به آیندهای که میتوانست باشد یا باید باشد. ازاین رو اصلاحات ساختاری، میتواند به ورطه مواعظ سیاسی در غلتد. چون این ایده، درخواست و فراخوان به وضعیتی مطلوب است. بی آن که قادر باشد برای رسیدن به آن آرمان و مطلوب، افق گشایی کند و حتی چگونگی و مکانیزم رسیدن به خواستههایش را نشان دهد. به تعبیری اصلاحات ساختاری، بیش از آنکه نشانی از چگونگی عبور از فروبستگی وضع موجود باشد نمایانگر وتوضیح وضع موجود است. اعلان دیدگاهها و آرایی که میتواند در اندازه بیانیههای سیاسی فرو کاهد و بدل به خطابههای سیاسی شود.
دوم. آقای تاج زاده یک کنشگر سیاسی است و اراده کنش گر، معطوف به نقد و اعتراض به رویه و وضع موجود است. بدون آن که قادر باشد و حتی لزومی ببیند تا رابطهای با قدرت را تعریف کند. اصلاحات ساختاری، اگر از عناصر گفتمانی رهایی بخش تهی نباشد، از انسجام برای راهبردی تجویزی به دور است.
آقای تاج زاده در میانه یک کنشگر سیاسی و رهبری سیاسی ایستاده است. این تعادل و توازن باید به سود و سمت یکی جابجا شود. اگر ایشان داعیه رهبری سیاسی اصلاحات را دارند باید نسبت خود را با سازمان سیاسی اصلاحات و جبهه اصلاح طلبان برقرار و تعریف کنند و اگر خواهان ماندن در نقش کنشگری مستقل هستند باید در قامت حزبی تک نفره باقی بمانند. به نظر میرسد حداقل اصلاح طلبان گزینه دوم را ترجیح میدهند.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.