یک تفاوت راهبردی بین طیفی که مدافع «تقویت جامعه مدنی در مقابل دولت» هستند، با جریانهای مدافعان «راه حل نهایی»، در شیوه مواجه اینها با برجام و گشایشهای کوچکی مانند ورود زنان به ورزشگاه است.
برخی از مدافعان «راه حل نهایی» از امضا برجام و رفع تحریمها و کاهش فشارها خارجی چندان خشنود نیستند؛ چون نارضایتی ناشی از تحریم و اجماع جهانی در فشار به ج ا را به چشم یک فرصت و امتیاز برای تحقق راه حل نهایی میبینند. در نگاه اینها «خیری» که در نهایت حاصل میشود، «شری» که در این دوره بر ملت تحمیل میشود را بعدها توجیه خواهد کرد.
دسته دیگری هم هستند که برجام را در بهبود اوضاع چندان موفق نمیبینند و با امید به ظهور مجدد جمهوریخواهان در آمریکا، از مخالفت علنی با آن خودداری میکنند ولی هیچ نگاه مثبتی به آن ندارند.
و البته گروهی سوم هم در این جریانات وجود دارند که بهبود معیشت مردم را به چشم امتیاز مثبتی برای عبور عقلانیتر از ج ا به یک جمهوری سکولار میبییند؛ که متاسفانه در بین این جریانات گروه اقلیت محسوب میشوند.
مزیت راهبردی مدافعان تقویت جامعه مدنی در این است که سعی میکنند بجای نقش گروه « پیشرو»، مدافع نیروهای عینی در سطح جامعه باشند و اسیر طرحهای بلندپروازانه نشوند.
این راهبرد و نگاه به سیاست در خارج از کشور چندان محبوب نیست، چون جایگاه و حس پیشرو بودن را از نیروها سلب میکند. نیروهای که به دور از فشارهای داخلی میتوانند رادیکالترین حرفها و وعدهها را بیان کنند و بر فعالین داخل، از این لحاظ برتری داشته باشند.
مخالف راهبرد «راه حل نهایی» بودن به معنی دفاع از وضع موجود یا مخالفت با ایده جمهوری سکولار یا مشروطهخواهی نیست. بلکه جایگیری سیاسی در موقعیتیاست که توان واقعی ما به آن حکم میکند نه صرفا «مطلوبهای ایدهال» ما. راهبردهای نامتوازن با قوای واقعی، و صرفا ارادهگرایانه، در مسیر پر پیچ و خم و ناروشن سیاست فعلی ممکن است ما را به «کجراههای» غیر قابل بازگشتی بکشاند.
تاریخ ایران مملو از رهنوردان آزادیخواهیست که در صحرای سیاست ایران،بی توشه و توان، در انزوا، با افق دلنشین سرابی، کار خود را به پایان رساندند.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.