می گویند مسابقه ای بین سیاستمدارانی از کشورهای مختلف برپا بود،مسابقه در داخل یک جنگل برگزار می شدوقرار براین بودکه شرکت کنندگان خرگوشی را زنده بگیرندوبه نقطه شروع برگردند، هرکسی سریعتر موفق به گرفتن خرگوش شدو بازگشت، برنده مسابقه است .مسابقه شروع و همه در پی یافتن خرگوش گریزپا بودند. مدت کوتاهی از شروع مسابقه نگذشته بود که علم الهدی که به نمایندگی از جمهوری اسلامی در مسابقه شرکت کرده بود، به عنوان نفر اول از شکارخرگوش بازگشت. همه داوران وتماشاگران متحیر بودند، ازاینکه با توجه به سن وسال و وضعیت جسمانی چطور او توانسته اینقدر سریع خرگوشی را شکار کندو چنین زود برگردد. مسابقه به پایان رسیدو نوبت اهدای جوایز شد. داوران مشغول بررسی ‌تایید نفرات برتر بودندکه متوجه شدند جناب علم الهدی به جای خرگوش ، لاکپشتی را گرفته و با خود آورده است !!! مسلما از نظر فنی این مساله باعث حذف او از میان نفرات برتر می شد،اما علم الهدی زیربار نمی رفت و مصرانه می گفت آنچه او با خودش آورده لاک پشت است نه خرگوش.حرف به بحث و جدل کشید، در نهایت علم الهدی از داواران خواست اگر حرف او را قبول ندارنداز خود حیوان سوال کنند، قطعا او بهتر از هر کسی دیگری هویت خود را می داند. داوران پذیرفتند و به سمت لاک پشت رفته و از او سوال کردند که آیا تو تایید می کنی که لاک پشت هستی؟ لاک پشت بدون اینکه به آنها نگاه کند، پاسخ داد :لاک پشت ؟؟!!! من خرگوش هستم، یعنی شما چیز به این واضحی را نمی بینید . داوران متحیر از پاسخ لاک پشت در حالیکه به یکدیگر نگاه می کردند، یکی از آنها رو به لاک پشت کردو گفت : تو چقدر احمقی که هویت خود را هم نمی دانی !!! لاک پشت سرش را به آرامی بالا برد و نگاهی به داوران کرد و گفت : من خودم را می شناسم، احمق شما هستیدکه علم الهدی را نمی شناسید و سعی دارید او را قانع کنید، وقتی علم الهدی می گوید من خرگوشم، مجبورم خرگوش باشم !!!

از احسان طبری تا سپیده رشنو، داستان تکراری اعترافات اجباری جمهوری اسلامی از مخالفانش ، از هر نوع سلیقه،حزب و گروهی.اعترافاتی که زیر شدیدترین و غیرانسانی ترین نوع شکنجه ها صورت گرفته، از انواع آزارهای روحی و جسمی تا تجاوز و هتک حرمت انسانی. نکته حیرت انگیز این است که گذشت زمان نه تنها باعث کوچکترین تغییری در رفتار جمهوری اسلامی درقبال مخالفانش نشده، بلکه هر روز گستاخ تر و جسورتر از گذشته به فعالیتش ادامه داده است.زمانی صرفاکسانی مجبور به اعتراف می شدند که افرادی شاخص بودندو زمینه فعالیت آنها بیشتر سیاسی بود،اینک طیف بسیارگسترده ای حتی افراد شاغل در مدلینگ هم مجبور به اعتراف اجباری می شوند.حالا دیگر اعتراف اجباری یک سریال ادامه دار در تلویزیون جمهوری اسلامی است؛ سریالی تمام ناشدنی با موضوعاتی هرروز متنوع تر از روزهای قبل.

هنوز چند ماه از عمر ننگین جمهوری اسلامی نگذشته بود، که دستگیری صاحبان افکار مخالف آغاز شد،خمینی که قرار بود در قم بنشیندو قدرت در اختیار سیاسیون قرار دهد، خیلی زود ماهیت رژیم ولایت فقیه را آشکارکرد.بعد از دستگیری و محاکمه فله ای بازماندگان رژیم سابق در دادگاه های چند دقیقه ای گروهی و اعتراف گیری های اجباری ، هزاران نفر به جوخه های مرگ سپرده شدند.محاکمه هایی بدون وکیل مدافع و بدون هیچ روند مشخص دادرسی . به اساس اظهارات خود حاکم شرع و عامل اصلی این محاکمه ها و اعدام ها فقط افرادی که لال بودند حتی استفاده از وکیل را داشتند!!! بعد از پاکسازی عناصر باقیمانده رژیم قبل ، نوبت به محاکمه و اعتراف گیری از متفکران و وابستگان احزاب سیاسی رسید.دسته اول از این افراد اتفاقا سیاسیونی بودندکه همراه و همگام باخمینی بودند ‌‌او را به عنوان فقیه و دانشمند و در صف مبارزه با امپریالیسم می دیدند.کسانی که فکر می کردند خمینی قدرت را دودستی تقدیم آنها می کند تا یک سیستم جدید حاکمیتی و باب میل خودشان ایجاد کنند.هرچند در ابتدا پخش چند مناظره تلویزیونی و اجازه بیان اظارنظر به نوعی به آنها در باغ سبز نشان داد ،اما کمی بعد با شعار« جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیش نه یک کلمه کم »، به شکلی ضربتی و در مدتی کوتاه مزد همراهی همه این ساده لوحان را داد. اعضای برجسته احزاب توده و نهضت آزادی عمده کسانی بودند که خیلی زود مجبور به اعترافات تلویزیونی شدند. کیانوری،احسان طبری، عزت الله سحابی، قطب زاده و… نخستین بازیگران مجبوری این شو مضحک بودند.

دراین میان ،اعترافات احسان طبری یکی از بزرگ‌ترین تئوری پردازان چپ و پیامبر معنوی حزب توده بیشتر از همه خودنمایی می کرد. اعترافاتی که بر اساس برخی اسناد زیرنظر حسین شریعتمداری منجر به پخش یک سریال چند قسمتی از ندامتنامه احسان طبری شد و حتی کتابی بنام کژراهه در رد کمونیسیم به نام او منتشر شد .اینکه چه بلایی بر سر نظریه پرداز حزب توده آوردند که او در نهایت مجبور شد بگوید « زیرنظر و با هدایت بازجوی عزیزم به دین اسلام گرویدم»، فقط خدا می داند.

خمینی حتی به هم مسلک های خودش هم رحم نکرد، آیت الله شریعتمداری روحانی برجسته شیعه هم جزو اولین کسانی بود که مجبور به اعترافات تلویزیونی شد!!!

باگذشت زمان حجم اعترافات اجباری نه تنها کمتر نشد بلکه هم از لحاظ تعداد و هم از لحاظ گستردگی طیف اعتراف کنندگان بیشتر و بیشتر شد. اگر در آغاز این فقط افراد برجسته و شاخص سیاسی بودند که مجبور به اعتراف می شدند، حالا دیگر اعضای ساده و معمولی اپوزیسیون هم از گزند شکنجه و اعتراف اجباری در امان نبودند. اعتراف گیری از تعدادی اعضای احزاب کورد اپوزیسیون و یا سازمان مجاهدین خلق بخش جدیدی از رویکرد رژیم بود. اوج این اعتراف گیری ها مربوط به سال ۶۷ و بیشتر شامل زندانیان در بند جمهوری اسلامی می شود که عمدتا عضو سازمان مجاهدین و بعضی از گروه‌های چپگرا بودند.

موج بعدی اعترافات اجباری مربوط به دانشجویان و حوادث کوی دانشگاه تهران می شودکه طی آنها سدها دانشجوی بیگناه مجبور به اعتراف علیه خودشان شدند. قتل های زنجیری و اعترافات تعدادی از اعضای سازمان اطلاعات رژیم از جمله سعید امامی بخش دیگری از اعترافات اجباری است. تعطیلی فله ای روزنامه ها و دستگیری بسیاری از روزنامه نگاران و اعتراف گیری از آنها در دوران ریاست جمهوری محمدخاتمی گوشه تلخ دیگری از داستان شکنجه و اعتراف در جمهوری اسلامی است .ماجراهای بعد از انتخابات۸۸ که در آن اینبار تعدادی از افراد شاخص حاکمیت مرتبط با جریان مثلا اصلاح طلب، در چندین شو تلویزیونی درباره خودشان دست به افشاگری زدند ، سکانس بعدی این سریال تمام نشدنی بود. آبان ۹۸ و اعتراض به گرانی بنزین و کشته شدن و زندانی شدن هزاران نفرو داستان دوباره اعتراف گیری. به این لیست بلندبالا می توان ، اعتراف گیری از وبلاگ نویسان، اعتراف گیری از گردانندگان سایت های به اصطلاح پورن، اعتراف گیری از عاملان مثلا اختلال در بازار طلا، ارز، شکر، برنج و …،اعتراف گیری از اقلیت های مذهبی سنی، بهایی، دراویش گنابادی و …، اعتراف گیری از تعدادی مدل اینستاگرامی و یا اصطلاحا شاخ های مجازی !!! و دهها مورد دیگر را اضافه کرد و حالا درجدیدترین قسمت این شو مضحک ، اعتراف گیری از تعدادی از بانوان معترض به حجاب اجباری.

رمزگشایی از همه این اعترافات اجباری ما را به چند کلیدواژه اصلی می رساند، ضدانقلاب، خیانت ، انحراف ،جاسوسی و ارتباط با سرویس های خارجی . درواقع علی رغم آنکه همچنان در بالا اشاره شد طیف گسترده ای از افراد با رویکردهای مختلف مجبور به اعتراف اجباری شده اند اما به طرز مضحکی تمام اعترافات با اندکی تفاوتی شبیه همدیگر و نسخه ای از پیش آماده شده بوده و هست .جمهوری اسلامی که در ابتدا با دو هدف عمده این اعتراف گیری ها در دستور کار خود قرار داد ؛ با توجه به ماهیت گنگ و مبهم جمهوری اسلامی در ابتدای پیروزی انقلاب، رژیم کوشید با اعتراف گیری از جریان های مخالف، مردم را قانع کند که مسیر اصلی و در واقع تنها مسیر حرکت ، همان راهی است که ولایت فقیه نشان می دهد ، در واقع ولی فقیه متر و میزان تشخیص راست و دروغ است . با گذشت زمان و آشکارشدن ماهیت رژیم ، دیگر کمتر کسی را می توان یافت که به این لاطائلات و اعتراف گیری های اجباری کمتراعتمادی داشته باشد. در واقع عامه مردم بر این باور هستند آنچه صداوسیمای جمهوری اسلامی می گوید اساسا نادرست و بی پایه و اساس است. در واقع این حنا خیلی وقته که برای مردم کوچه و بازار رنگی نداره!!!

نگاهی به بسیاری از اظهارنظرها افراد داخل حاکمیت به خوبی نشانگر این موضوع است که رژیم هم پذیرفته است این شوهای تلویزیونی هیچ کارکردی ندارد. اما سوال اینجاست که با این وجود هدف جمهوری اسلامی از ادامه دادن به روند غلط چیست؟ هدف دوم جمهوری اسلامی از آغاز نوعی قدرت نمایی به افکار مخالف و در واقع یادآوری این موضوع به مخالفان است که جمهوری اسلامی اهمیتی به مخالفت افکار عمومی نمی دهد و سرکوب و اعتراف اجباری را بخشی از روند حکومت داری خود می داند. برعکس هدف اول که به مرور زمان کاملا رنگ باخته است هدف دوم با جدیت بسیار بیشتری از سوی رژیم دنبال می شود. در واقع جمهوری اسلامی ناتوان از آشتی با مردمش، آشکارا به جنگ مردمش رفته و خشونت عریان بخش جدید این استراتژی است. برای همین است که جمهوری اسلامی بی ‌واهمه از افکار عمومی سپیده رشنو را با همان صورت شکنجه شده جلوی دوربین می نشاند و حتی چند روزی صبر نمی کند که کبودی زیر چشم او بهبود یابد .جمهوری اسلامی می داند دیگر هیچکس شوی مضحکش را باور نمی کند، او فقط می خواهد به مخالفان حجاب اجباری نشان دهد بی ملاحظه و در زودترین زمان دستگیر و وادار به اعتراف اجباری خواهند شد. القای ترس و تاکتیک حمله به جای دفاع .اما آنچه جمهوری اسلامی نمی داند یا بهتر است بگوییم نمی خواهد بداند واکنش مردم به این خشونت عریان است ، خیلی وقت است مردم تعارف را با جمهوری اسلامی کنار گذاشته اند حالا کسی که در اقلیت است و باید مراقب خودش باشد مزدوران جمهوری اسلامی هستند مردمی را آگاه شده اند نمی توان دوباره در قفس کرد. شجاعت به طرز شگفت انگیزی در حال تکثیرشدن است ، روزی جرقه ای روشن می شود ودومینووار بساط این سیستم فاسد را برمی چیند.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)