کاوه قریشی –
کافکا سه سال قبل از مرگش در یادداشت های ۱۹۲۱ یعنی چند دهه پیش از سربرآوردن نظریه انتقادی از مفهوم نه چندان تازه “کار کارشناسی یا علم کارشناسی” انتقاد کرده است. او در یکی از یادداشتهای ماه اکتبر همان سال مینویسد: “یک صاحب نظر، یک کارشناس، کسی که رشتهاش را میشناسد، دانشی که مسلما، نمیشود انتقال داد اما خوشبختانه به نظر نمیرسد که کسی به آن نیاز داشته باشد.”
کافکا در این چند سطر به مسالهای پی برده که عوارض آن چند دهه بعد از سوی وارثان تفکر انتقادی به چالش کشیده شد. تاکیدهای پوزیتیویستی و راستگرایانه بر مفهموم “کارشناسی” که در راستای عقیم کردن تفکر عمل میکند، میل کنترل ناپذیری به تبدیل همه چیز، از اقتصاد تا فرهنگ، به عمل و علمی کارشناسی و قابل اندازهگیری دارد؛ علمی که حتی با رخ دادن فجیع ترین بحرانهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی تلاش میکند پیچیده ترین وضعیتهای بشری را همواره در حیطه تخصص “کارشناسان” باقی بگذارد؛ همان افرادی که به گفته کافکا اصولا نیازی به آنها نیست، گرچه امروزه این موجودات متخصصِ بدون تناقض برای “حل مشکلات” همه جا حضور دارند؛ موجوداتی که احتمالا در نتیجه قاپیدن “یک فرصت” طلایی “موفق” شده و پیشرفت کردهاند.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.