نامه زندانی سیاسی هاشم خواستار در خصوص بازی شیخ و شاه
زندانی سیاسی هاشم خواستار که در زندان وکیل آباد مشهد زندانی است، با نوشتن یک نامه مفصل خطاب به مردم ایران، آخرین تلاشهای خامنه ای برای ماندگاری در قدرت را شرح داد.
هاشم خواستار که با اتهام تبلیغ علیه نظام زندانی شده است، یکی از پیشکسوتان جامعه معلمان ایران است که به دلیل مخالفتهایش با ولایت فقیه بارها زندانی شد.
متن کامل نامه زندانی سیاسی هاشم خواستار به این شرح است:
هاشم خواستار؛ آخرین جنایتکاران، آخرین شهدای راه آزادی
طاهر احمدزاده در ۱۴ اسفند ۸۶ در خانهاش که آقای خامنه ای در همین خانه بارها نان و نمکاش را خورده و نمکدان شکسته به مدت ۴ ساعت زندگی سیاسیاش را برای من و همسرم تعریف کرد.
قسمت هایی که به بحث ما مربوط است بیان میکنم. اما از قسمتهای بسیار حساس و جذاب آن گرچه به بحث ما مربوط نباشد نیز نگذشته و خلاصه آن را داخل پرانتز بیان خواهم کرد.
شادروان طاهر احمدزاده و آقای خامنه ای در تابستان ۵۱ در خانه آقای شانه چی از بازاریان خوشنام ساکن تهران بودند که مسعود احمدزاده فرزند طاهر احمدزاده از چریکهای فدایی خلق وارد خانه میشود.
چریک زندگی عادی و معمولی ندارد و ممکن است هفته ها پا از کفش بیرون نیاورد. مسعود پایش را که روی ملافه سفید میگذارد بر اثر عرق رد پایش کامل بر روی ملافه سفید می افتد. آقای خامنه ای به آقایان احمدزاده و شانه چی میگوید این رد پنجه یک شیر است.
سازمان چریکهای فدایی خلق تشکیلات کمونیستی است که با افکار آخوند و ملا هیچگونه همخوانی ندارد. اما آقای خامنه ای چنان شیفته مبارزه بوده که به رد پای مسعود احمدزاده کمونیست میگوید این رد پنجه شیر است.
حالا تصورش را بکنید که آقای خامنه ای به سازمان مجاهدین خلق ایران که یک سازمان موحد و خداپرست می باشد چه ارادتی داشته است.
نفاق آقایان خمینی و خامنه ای و تمام آخوندها را در مباحث بعدی بی پرده و عریان خواهیم دید.
طاهر احمدزاده بعد از انقلاب استاندار خراسان بزرگ شد و در مجموع در رژیم شاه و شیخ ۱۵ سال زندان رفته و در جمهوری اسلامی بسیار شلاق میخورد.
او حتی در هشتاد سالگی نیز در مشهد به زندان می افتد. در نیمه دوم سال ۵۱ به زندان افتاده که خبر دستگیری فرزندانش مسعود و مجید را میشنود. در زندان یک رادیوی کوچک توسط زندانیان خارجی در طبقه پایین به دست احمدزاده که در طبقه بالا بوده می رسد.
احمدزاده در ۱۱ اسفند ۵۱ از رادیو بی بی سی میشنود که مسعود و مجید اعدام شدند. بعد از شام زندانیان را جمع کرده و می گوید می خواهم خبری به شما بگویم که به من تبریک بگویید. امروز شاه فرزندانم مسعود و مجید را اعدام کرده (سرها در گریبان و سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت).
ماجرای طاهر احمد زاده از زبان هاشم خواستار
چند روز بعد دکتر مستوره، دختر بزرگ احمدزاده، با دسته گل و جعبه شیرینی به دیدن پدر آمده و شهادت برادرانش را تبریک میگوید.
خبر به بی بی سی رسیده و اعلام می کند که دختر احمدزاده با دسته گل و جعبه شیرینی برای دیدن پدرش به زندان رفته و اعدام برادرانش را به پدر تبریک گفته.
رئیس شهربانی وقت برای شنیدن حقیقت برای دیدن احمد زاده به زندان میرود.
رئیس شهربانی از احمدزاده می پرسد جدیداً کسی به ملاقات شما آمده؟
احمدزاده میگوید: بله دخترم. دخترتان به شما چی گفت؟ دخترم با جعبه شیرینی و دسته گل به دیدنم آمد و اعدام برادرانش را به من تبریک گفت. رئیس شهربانی سرش را پایین انداخته و میرود.
جمهوری اسلامی نیز مجتبی فرزند دیگرش را اعدام می کند. بعد از انقلاب دکتر مستوره همراه با همسرش میخواهند به فرانسه فرار کنند که همسرش گرفتار و اعدام و مستوره به فرانسه پناهنده می شود. مقایسه کنید با سخنان آقای حسینی مامور وزارت کذابان که به فرزندم احمد می گوید چون پدر شما زندان را دوست دارد روانی است!
آقای شانه چی در سال ۶۰ به فرانسه پناهنده و جمهوری اسلامی دو فرزندش را اعدام و خانه اش را مصادره میکند. در پیری با مشتقات بسیار به ایران آمده که در میهن بمیرد.
خودش را به آقای خامنه ای رسانده که خانه اش را به او برگرداند تا در پیری سر پناهی داشته باشد. آقای خامنه ای از غذاهای لذیذی که در خانه ایشان می خورده تعریف کرده و میگوید به دادگستری مربوط است.
خانه اش را به او نمی دهند و در سال ۸۷ در خانه سالمندان فوت می کند. وصیت می کند که از قاتلان دو فرزندش گذشته…
با پوزش بدلیل طولانی بودن نامه ادامه در سایت ایران آزادی
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.